#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#مناجات
#ترکیب_بند
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق
و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق
کسیکه شعر خودش را نگفته می داند
که هست ازبرکات و وجود ِرحمت عشق
اگرچه قافیه ی شعردست و پا گیر است
شروع میکند این بار هم به زحمت عشق
منی که مثلِ همیشه خراب و حیرانم
منی که گرم سرودن شدم به نیّت عشق
کسی که آمدنش را خدا تبارک گفت
کسی که آمد و شد مُنتهای زینت عشق
ترنّمات ِ لبش آیه هایِ کوثر بود
و داد خاتمه بر افترا و تهمت عشق
عجیب نیست که مولود بی نظیر رضا
شود برای همیشه امام عصمت عشق
سلام بر گل رویش بگو به قصد برات
نثار این پسر حضرت رضا "صلوات"
شکوهِ بی بدل لطف و مهر و جودی تو
و بانی همه ی خلقت و وجودی تو
تویی نتیجه ی نذر و توسلات پدر
و ربّنایِ قنوت و دم ِ سجودی تو
رسیدی و پدرت اشک شوق میریزد
همینکه خنده نمودی دلش ربودی تو
تو استجابت سبزی به دست های گدا
زلالِ جاری فیضی ؛ شبیه رودی تو
پس از امام حسن سفره های رنگینی
برای مردم بی دست و پا گشودی تو
تو دستگیر همه هستی ای خدای کرم
که هیچ چیز نمی خوای در ازای کرم
منم همیشه مرید درِ تو باب مراد
دوباره قرعه ی فالم به نام تو افتاد
ببخش اینهمه بد کرده ام به جان خودم
نگاه گرم و صمیمی تو به من رو داد
چه قدر حاجت ناگفته را روا کردی
دم تو گرم و شود خانه ی دلت آباد
خوشا به حال گرفتار تو که مانندِ ...
رهایی است-اسیری به دست تو صیاد
هزار مرتبه شکر خدا که سائلم و
کرامت تو مرا در کنار تو جا داد
خلاصه این که منم خاکسار این درگاه
مزن به سینه ی من دست رد-امام جواد
تمام آبروی من به زیر دین شماست
تمام آرزویم صحن کاظمین شماست
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#مناجات
#ترکیب_بند
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق
و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق
کسیکه شعر خودش را نگفته می داند
که هست ازبرکات و وجود ِرحمت عشق
اگرچه قافیه ی شعردست و پا گیر است
شروع میکند این بار هم به زحمت عشق
منی که مثلِ همیشه خراب و حیرانم
منی که گرم سرودن شدم به نیّت عشق
کسی که آمدنش را خدا تبارک گفت
کسی که آمد و شد مُنتهای زینت عشق
ترنّمات ِ لبش آیه هایِ کوثر بود
و داد خاتمه بر افترا و تهمت عشق
عجیب نیست که مولود بی نظیر رضا
شود برای همیشه امام عصمت عشق
سلام بر گل رویش بگو به قصد برات
نثار این پسر حضرت رضا "صلوات"
شکوهِ بی بدل لطف و مهر و جودی تو
و بانی همه ی خلقت و وجودی تو
تویی نتیجه ی نذر و توسلات پدر
و ربّنایِ قنوت و دم ِ سجودی تو
رسیدی و پدرت اشک شوق میریزد
همینکه خنده نمودی دلش ربودی تو
تو استجابت سبزی به دست های گدا
زلالِ جاری فیضی ؛ شبیه رودی تو
پس از امام حسن سفره های رنگینی
برای مردم بی دست و پا گشودی تو
تو دستگیر همه هستی ای خدای کرم
که هیچ چیز نمی خوای در ازای کرم
منم همیشه مرید درِ تو باب مراد
دوباره قرعه ی فالم به نام تو افتاد
ببخش اینهمه بد کرده ام به جان خودم
نگاه گرم و صمیمی تو به من رو داد
چه قدر حاجت ناگفته را روا کردی
دم تو گرم و شود خانه ی دلت آباد
خوشا به حال گرفتار تو که مانندِ ...
رهایی است-اسیری به دست تو صیاد
هزار مرتبه شکر خدا که سائلم و
کرامت تو مرا در کنار تو جا داد
خلاصه این که منم خاکسار این درگاه
مزن به سینه ی من دست رد-امام جواد
تمام آبروی من به زیر دین شماست
تمام آرزویم صحن کاظمین شماست
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ترکیب_بند
ما دهِ ویرانهایم و خانهی آباد عشق
هرچه بادا باد یار و هرچه بادا باد عشق
شعله و پروانه و خاکسترِ بر باد عشق
داد عشق و یاد عشق و هرچه در فریاد عشق
عشق، لبخندِ رضا و وان یکاد فاطمه است
عشق یعنی یا علی یعنی جواد فاطمه است
عاشقان بیچتر هم در شرشر باران خوشاند
با وجودت با گرفتاری گرفتاران خوشاند
تو کریمی و کریمان با بدهکاران خوشاند
با خیالِ جمع با تو آبرو داران خوشاند
کعبه میبوسد همیشه خاک این درگاه را
جبرئیل امشب بخوان مدح جوادالله را
اخم اگر دارد فلک ابرو گشادِ ما که هست
گیرم، اما عاشقیها بر مراد ما که هست
ما به یاد او اگر نه او به یاد ما که هست
بی کسم گرچه ولی بابالجواد ما که هست
بعد از این دنیای ما دنیاتر از این حرفهاست
آنکه امشب آمده آقاتر از این حرفاست
نذر کردم نذر چشمش کارِ دنیامان گرفت
تا که گفتم یاعلی دنیا به من آسان گرفت
ظرف آبی خواستم دیدم ولی باران گرفت
آنقدر بخشید ما را آنقدر... طوفان گرفت
با حسن یک روح اما در دو تن، میخوانمش
مینویسم یا جواد و یا حسن میخوانمش
یک سحر بین حرم پرواز در پرواز شد
پنجرهفولاد رفتم درد و دل آغاز شد
صد گره در هر گره بودم ولی اعجاز شد
تا که گفتم جان تو جان جوادت باز شد
من که تا عمر است در پیش تو مهمانم چه غم
با علیِ اکبرِ شاه خراسانم چه غم
تا شدم با نام تو مأنوس رفتم کاظمین
من کبوتر بچهام از طوس رفتم کاظمین
شُکر از پیش رضا پابوس رفتم کاظمین
از غمِ دنیا ی پُرکابوس رفتم کاظمین
شُکر هی محو دو گلدسته دو گنبد میشویم
از نجف تا کاظمین از کربلا رد میشویم
تو تجلیِ علی تو انعکاس فاطمه
بوی سیب کربلا و عطر یاس فاطمه
ای به تو مشغول هر لحظه حواس فاطمه
از همان اول پُر از حسِ تقاص فاطمه
در کنار قائم زهرا قیامت دیدنی است
ای جوانِ آل حیدر انتقامت دیدنی است
****
باز هم عکس علی را بین قاب آورده است
چشم زهرا روشن، امشب آفتاب آورده است
روی دامان رُباب عالیجناب آورده است
آفتابی را در آغوش رُباب آورده است
هر قدر از عشق میخواند حسین امّا کم است
هر قدر باشد علی در خانهی آقا کم است
آمده تا که بگوید کار عالم با علی است
که علی کوچک ندارد که علی تنها علی است
خیر دنیا یا علی و خیر عقبی یا علی است
لیس عشق الا حسین و لا فتی الا علی است
ذوالفقاری میشود شش ماه بر دوش حسین
آمده تا جا کند تنها در آغوش حسین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
عشق تو با فن اول به زمینم زده است
تیر چشمان تو این بار، به دینم زده است
مُهر نام تو که خورده به سجلّ دل من
سندی بر سخن آینه بینم زده است
حسرتی داشت نگاهم که بیفتد به رهت
حیف، مژگان سیاهت به کمینم زده است
قنبر از شوق غلامی غلامان درت
بوسه ای بر قدم خاک نشینم زده است
من گرفتار علی، عشق گرفتار من است
از همان کودکی ام دست علی یار من است
در می آید به خدا بهر علی جان نجف
فخر دارد به جنان پرده ی ایوان نجف
بنویسید به موسی که پس از عمری هجر
مرشدت خضر شده واله و حیران نجف
بی جهت نیست شده از ازلِ بودن خویش
هرچه جبریل امین، دست به دامان نجف
چشم من واشد و با کعبه طوافم دادند ...
دور تا دور سر حضرت سلطان نجف
علی آمد که قدم تا به فلک بردارد
او که پیش قدمش کعبه ترک بردارد
آمده آنکه خودش دلبر و دلدار شده
یار سلمان، نفس میثم تمار شده
آمده آنکه به شال کمرش با یاقوت
نام زهرا و نبی، نام خدا کارشده
آمده آنکه ز اعجاز نگاهش فی الفور
ملک الموت سراسیمه و احضار شده
اول راهم و محکوم شدم من به شکست
ترس دارم که بگویند علی اللهی است
وصله ی کفش علی مُلک سلیمان ساز است
نفس نوکر این خانه مسلمان ساز است
آمده یوسف سرگشته در این بیت عتیق
کرم شاه زیاد است و نگهبان ساز است
حکمت نقطه ی با، در کنف بسم الله
کرده روشن که علی عالم قرآن ساز است
هل اتی جای خودش، ناطق قرآن خداست
به خدا چشم علی محشر و میزان ساز است
او کرم کرده به ما و همه کوتاهی ها
بیخودی نیست جنون علی اللهی ها
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سلام ای جوابِ سلامِ خدا
ظُهورت طلوعِ تمامِ خدا
تویی آفتابِ بلندِ زمین
تویی سایهیِ مُستدامِ خدا
تویی که به تعظیمِ تو امر کرد
تویی صاحبِ احترام خدا
تو نهجالبلاغه تو قرآن تو وَحی
کلامی بگو هم کلامِ خدا
صدایت صدایش به معراج بود
حدیثَت حدیثِ مُدامِ خدا
برایِ تو کعبه جگر چاک زد
بیا مَردِ بیتُالحَرام خدا
مرا کعبهی سینه چاکم کنید
فقط پایِ حیدر هلاکم کنید
علی ابتدا و علی انتهاست
علی مصطفیٰ و علی مرتضیٰ ست
علی اول است و علی آخر است
علی در ظهور و علی در خَفاست
علی ظاهر است و علی باطن است
علی لااِلهَ علی لافَتاست
علی در مَعارج علی در بُراق
علی اِنَما و علی وَالضُحیٰ ست
علی با حق است و علی بر حق است
علی کعبه است و علی در حَراست
علی نیست آن و علی نیست این
علی نه جدا و علی نه خداست
علی را بگو هرچه گویی کم است
که زهرا علی و علی فاطمه ست
اگر تیغِ تو سایه گُستر شود
همان ابتدا کارِ یکسر شود
غلط گفتم آقا ندارد نیاز
که تیغِ شما خرجِ لشگر شود
نیازی ندارد که میدان چو خاک
به یک ضربهیِ مالکاشتر شود
محال است جمعِ تمامِ سپاه
که با قنبرِ تو برابر شود
زمانِ شروعِ رجز خوانیات
زمین کَر شود آسمان کَر شود
خدا دوست دارد تماشا کند
کمی ذوالفقارِ علی تَر شود
بِبَندَد اگر دستمالِ نَبَرد
نباشد کسی را خیالِ نَبَرد
به کعبه بکو رازِ تنزیل را
بگو بِشکَنَد قلبِ قندیل را
تو و مادر و مصطفی و خدا
ببین دورِ خود جمعِ فامیل را
بخوان با فِصاهَت زِ با تا به سین
زبورانه تورات و اِنجیل را
کمی گَردِ نعلینِ خود را بریز
تَفَقُد نما بالِ جبریل را
برای یتیمان کمی کار کُن
بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را
بکش طعنههای زن پیر را
بِبر روزها بارِ زنبیل را
تویی صاحبِ پینههای قدیم
تویی مَرکبِ کودکان یتیم
نگهدار ما را برای خودت
فقط بینِ مِهمانسَرای خودت
مرا آیِنه کُن به دردی خورَم
در آغوشِ ایوان طلای خودت
برای پدر مادرم کافی است
نخی ، ریشهای از عبایِ خودت
اگر پا گذارم به جا پایِ تو
مرا میبری تا خدایِ خودت
مرا میبرد گوشه ای از بقیع
فقط ردِ پا ردِ پایِ خودت
سَرَت مانده بر شانهیِ نخلها
بگو با من از ماجرایِ خودت
چرا استخوان در گلو ماندهای
که با روضههایی مَگو ماندهای
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته
سجده بر پای تو کردن منشا توحید ماست
یاعلی در باطنش یا ربنا هم داشته
باز شد آغوش کعبه تا تورا دیده علی
پس بگو کعبه در اینجا اشنا هم داشته
رد شدی از کوچه و قومی مسلمانت شدند
کیمیای اصل را این خاک پا هم داشته
پیچش عمامه ات تا کهکشانها میرسد
یاعلی تنها به داد ناتوانها میرسد
یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی
مرتضی یعسوب دین کرار علی مولا علی
هرچه خوبی هست را دادست او یکجا به ما
هرچه خوبی هست را داریم یکجا با علی
انبیا را دیده هرکس که علی را دیده است
نوح ابراهیم یوسف یونس و عیسی علی
اسم اعظم را که میگویند بر لبهای ماست
السلام ای حق مطلق عالی اعلی علی
هرچه میبینم تفاوت نیست بین این دوتا
هم علی زهرا شده هم میشود زهرا علی
وصله ی روی عبایت آبروی خلقت است
به تماشای عباداتت عبادت دعوت است
برق چشمان تو گه جبراست گاهی اختیار
با سرانگشت تو میگردد مدار روزگار
وقت رد الشمس آمد تو فقط یک اخم کن
دست و پا گم میکند از هیبتت لیل و نهار
در نجف خاکی شدن یعنی که معراجی شدن
جلوه ی نورخدا دارند ذرات غبار
بی همای رحمتش آوازه ای دیگر نداشت
ای تمام آبروی شعرهای شهریار
لا کریم الا علی لا فیض الا نوکری
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
نور پیشانیت نوری داد بر آفاق ما
دست خالی آمدیم ای حضرت رزاق ما
پشت تو هرکس که راه افتاد سلمان میشود
سائل خورشید هم یکروز تابان میشود
من نمیخواهم عقیقت را!فقط راهم بده
آنکه آمد زیر سقف تو سلیمان میشود
آخر معراج احمد هم تو پیدا میشوی
آخر معراج هم پیش تو مهمان میشود
من نمیگویم خدایی تو ولی آخر چرا
باصدای تو خدا حتی نمایان میشود
لطف اگر لطف تو باشد دست اگر که دست تو
قنبر بی خانمان یکروزه سطان میشود
از همان اول فقط دل برشما دادیم بس
تا که در بند توایم آزاد آزادیم و بس
ازهمین حالا هجوم غصه ها سر میرسد
روز شادی میرود روز عزا سر میرسد
هر سلامی میکنی بی اعتنا رد میشوند
طعنه مردم جدا غربت جدا سر میرسد
همسرت را پیش چشمت تازیانه میزنند
لحظه ی افتادن خیرالنسا سرمیرسد
آتش در میرود تا خیمه ها روز دهم
بعد بلوای مدینه کربلا سر میرسد
آنزمانیکه ته گودال می افتد حسین
یک نفر با کهنه خنجر بی هوا سر میرسد
شهر تو با دخترت افسوس بد تا میکند
آل عصمت را به چه وضعی تماشا میکند
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
موجیم تا به سینهی ما جز و مد که هست
ما عاشقیم ، عشق نفس میزند که هست
آری خدا ندیدهام اما مقابلم
آیینهای برای خدای اَحد که هست
دنبال قبله بودم و گفتند کعبه نه...
ایوان طلایِ شاهِ نجف تا ابد که هست
شیرزنی که شیر خدا آورد کجاست؟
فرمود مکه فاطمه بنتاسد که هست
دین من است دین ابو طالب ای جهان
این اعتقاد ماست قسم بر صمد که هست
گفتند عرش لایق تو نیست گفتهایم
قلبی میان سینهی ما میتپد که هست
سنگ تو میزنیم بر این سینه تا ابد
حتی اگر به پات بمیرم لحد که هست
ما هیچ ، با رسولِخدا وقتِ سختِ جنگ
میگفت جبرئیل علیجان مدد که هست
خاکیم اگر ، حرارت طوفان گرفتهایم
گفتیم یاعلی مدد و جان گرفتهایم
تا هست عشق و رایحهی بی کرانیات
ما را نوشتهاند اویسِ یمانیات
تو صاحبِ تمامِ جهانی ، عجیب نیست
موسی نموده وقت جوانی شبانیات
تیغی زدی و آنهمه لشگر دونیمه شد
جانم فدای سر زدنِ امتحانیات
میخواستی که ذوالفقار کمی گرمتر شود
دید آسمان شروع شده میدان تکانیات
تو تازه سرد بودی و لشکر به جوش بود
کارش نمیکشید به آتش فشانیات
خیبر کجا و آن طرف کهکشان کجا
در را بگیر با رجز پهلوانیات
جمعاند جبرئیل و خدا و پیمبرش
تا حَظ برند موقع قلعه پرانیات
نشناخت جز خدا و پیمبر تو را کسی
ره بسته است هیمنهی لَنتَرانیات
عالم کجا و نفس پیمبر شناختن
باید روند در پی قنبر شناختن
کعبه نَه رویِ توست دلیل طوافها
ایوان طلاست معبدِ این اعتکافها
ما از شرابّ تاک ضریحت چشیدهایم
مائیم و عمر و سرخوشی و این خلافها
با انبیا مقایسهات هم نمی کنیم
از عرش تا به فرش بود اختلافها
تقصیرشان نبود به تو سجده کردهاند
عمری نمودهاند از این اعترافها
تا نُطق میکند دو دمِ ذوالفقارِ تو
لالند لالِ لال ، اهالی لافها
وقتی که می رسی و زمین لرزه میشود
راهی نمانده است به غیر از قلافها
آرامتر بزن ملکالموت هم رسد
گم کرده است ردِ تو را در مصافها
با عَمرو وَد رسید تمامی کفر و شرک
با عَمرو وَد پرید سر اختلافها
دست خدا نوشت امیرِ همه علی است
با مرتضاست فاطمه با فاطمه علی است
ما را ببر به چشمهی شعر و شرابها
ما را ببر به خاطرهای از کتابها
هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است
پهلو تُهی نمودهای از رخت خوابها
هرگز ندید دیدهی لیل و نهارها
چون لیلتالمبیتِ علی در حسابها
یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود
شامی که بود دور و برت التهابها
در بستر برادر خود تا سحر بخواب
ای خوابِ تو عبادتِ اُمُالکتابها
تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر
نیزه به دست گِردِ تو همچون سرابها
مکه شنید نالهی واویلتایشان
این حیدر است حضرت عالی جنابها
تنها امیر ، نقش تو را تیشه میزند
وقتی که بُت تراش کند انتخابها
ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز
امشب بیا به کاسهی ما کربلا بریز
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ترکیب_بند
شکر خدا غیر از علی دلبر نداریم
ما جز نجف میخانه ای دیگر نداریم
شد رو سیه هر کس که رو بر جز علی زد
پس خوش به حال ما که جز حیدر نداریم
دست زمانه هر چه آرد بر سر ما
دست از علی و بچه هایش بر نداریم
ای اهل عالم تا که جان در پیکر ماست
جانان به غیر از جان پیغمبر نداریم
کوری چشم نحس ها بین عددها
از سیزده اصلا مبارک تر نداریم
شکر خدا که های و هوی ماست حیدر
مانند کعبه آبروی ماست حیدر
باید که باشد در دو عالم بی برابر
پیغمبری که چون علی دارد برادر
اینها که در مدح علی گفتند و گفتیم
حتی نباشد ذره ای از مدح قنبر
مدح علی مرتضی دارد شنیدن
یا از خدا یا فاطمه یا که پیمبر
هر کس که در این چند روز عمر دارد
مولا به جز حیدر ، حرامش شیر مادر
لعنت به هر دین و مرام و مسلکی که
دارد امیرالمومنینی غیر حیدر
شاهی که نامش زینت عرش اله است
با انبیا حتی قیاسش اشتباه است
از قبل این خلقت فقط حق با علی بود
مثل خدا پیدای نا پیدا علی بود
در آن زمانی که نه دنیا بود و نه دین
دنیا و دین حضرت زهرا علی بود
با خط زهرا سر در ِ جنت نوشتند
اینجاست تنها جای هر کس با علی بود
در هر نفس ذکر همه صاحب نفس ها
هو یا علی ، هو یا علی هو یا علی بود
ای کاش در دنیا به جای مولوی ها
گوش همه بر امر مولانا علی بود
مولای قنبر ممکن ِ لا ممکنات است
تنها علی تنها علی راه نجات است
بر منکران حیدر کرار لعنت
بر هر که با مولا ندارد کار لعنت
بر هر کسی که با فلانی و فلانی
در طول این تاریخ گشته یار لعنت
بر هر که با قتل و دروغ و زور و تزویر
شد جانشین احمد مختار لعنت
بر آن مسلمان که نباشد با دل و جان
از دشمنان مرتضی بیزار لعنت
تا که خدا باشد خدا بر هر که دارد
با شیعه حیدر سر ِ آزار لعنت
ما بچه های حضرت دلدل سواریم
چشم انتظار انتقام دوالفقاریم
ما زیر دین رحمت نهج البلاغه
جان ها فدای نعمت نهج البلاغه
ای شیعه در دنیا به دنبال چه هستی
وقتی که داری ثروت نهج البلاغه
داریم دریا باز دنبال سرابیم
عالم بُوَد در حسرت نهج البلاغه
جز دین فروشی چاره ای دیگر ندارد
هر کس نداند قیمت نهج البلاغه
جان علی هر چه در این عالم کشیدیم
باشد فقط از غربت نهج البلاغه
شرمنده ایم از این که روی منبر ما
خالی است جای صحبت نهج البلاغه
آن قدر گل پرپر شده در خاک ایران
گردیم تا ما ملت نهج البلاغه
راه رهایی نهضت نهج البلاغه است
رمز فرج خط به خط نهج البلاغه است
#محمد_حسین_رحیمیان
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
خواندن از محبوب خود منبر ندارد احتیاج
عشق بازی شعرهای تر ندارد احتیاج
می نخورده عاشقانش امشب ازخود بی خود اند
مست مستان ساقی و ساغر ندارد احتیاج
یک نسیم از سوی گیسوی نگارم کافی است
بزم امشب نافه و عنبر ندارد احتیاج
در سر مرغان بامش حسرت پرواز نیست
یاکریم جلد اینجا پر ندارد احتیاج
فقر را از صاحبش هرشب گدایی می کند
عبد مولا کیسه های زر ندارد احتیاج
هرکه دارد سایه ی لطف علی را بر سرش
مطمئنم به کسی دیگر ندارد احتیاج
مثل پیغمبر که وقتی مرد میدانش علی ست
در میان معرکه لشگر ندارد احتیاج
نیمه ی ماه رجب شد اعتکافش واجب است
زادگاه مرتضی قطعا طوافش واجب است
عید میلاد علی عید سعیدکعبه است
آن که به پابوسی اش اول رسیده کعبه است
کعبه را از لات و عزی و هبل خالی کند
مرتضای بت شکن تنها امید کعبه است
خشت خشت اش از علی گوید سخن بیت الحرام
کودک بنت أسد تنها نوید کعبه است
اینکه از دیوار بشکافد برای مرتضی
اولین و بهترین کار مفید کعبه است
از جلالش از شکوه اش مکه می لرزد به خود
شاهد حرفم تکان های شدید کعبه است
سنگر شیر خدا بودن به امر ذات حق
بی گمان از افتخارات جدید کعبه است
میتوان فهمید از " سَمَّتنی اُمّی حِیدَرَه "
حیدر کرار سردار رشید کعبه است
جز به روی او برای هیچ کس در وا نشد
پس علی بن ابیطالب کلید کعبه است
سال های سال مشتاق طواف کعبه ایم
بیشتر از هر کجا محو شکاف کعبه ایم
جبرئیل از مقدم پاکش بشارت می دهد
عالمی را مژده ی جشن ولادت می دهد
از " لِیُذهِب عَنکُمُ الرِّجس " اینچنین پیداست که
با نگاه خود دل ما را طهارت می دهد
نور قرآن در دلش ؛ " قَد اَفلَحَ..." روی لبش
به رسول اللهی احمد شهادت می دهد
هم امیرالمومنین با حق و هم حق با علی ست
مرتضی سر تا به پا بوی عدالت می دهد
گر علی روزی به کرسی قضاوت رو کند
به خطاکاران به یک اندازه فرصت می دهد
هادی شهر است و دنبال هدایت کردن است
چادر زهرای خود را گر امانت می دهد
قصه وارونه ست در واقع خلیل بت شکن
به علی بن ابیطالب شباهت می دهد
در رکوع خود به سائل بذل و بخشش می کند
اهل بیت اش را به این الطاف عادت می دهد
من صد و ده تا گره وا می کنم با نام او
بی گمان نادعلی همواره حاجت می دهد
محشر آن وقتی تماشایی ست که آقای من
دوستان خویش را اذن شفاعت می دهد
آخرش یک روز خواهم رفت ایوان نجف
ِآخرش یک روز توفیق زیارت می دهد
هدیه ی روز پدر جان را کنم تقدیم او
هر چه دارد شیعه در راه ولایت می دهد
در میان قلب هر جنبنده ای یاد علی ست
آفرینش در میان مشت مقداد علی ست
دسته دسته راهبان هم بی قرار ایلیا
با رسولان اولوالعزم اند یار ایلیا
یوسف و الیاس و ابراهیم و اسماعیل و نوح
هود و ادریس نبی میراث دار ایلیا
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در گردش اند
از همان روز نخستین بر مدار ایلیا
خط به خط هر خطبه ی نهج البلاغه خواندنی ست
در عجب اندیشه ها از شاهکار ایلیا
جمله جمله در میان هر کتابی رخنه کرد
واژه در واژه کلام استوار ایلیا
حضرت موسی کلیم الله ارادتمند او
حضرت عیسی بن مریم دوستدار ایلیا
صد هزار انجیل امشب رونمایی میکنیم
از حواریون مجنون دچار ایلیا
مثل فردای فرج فردای رجعت دیدنی ست
انبیا و اولیا چشم انتظار ایلیا
مسیا ، طیطه و شبر و شبیر و سوشیانس
عالمی ریزه خور ایل و تبار ایلیا
مرد و زن ؛ پیر و جوان هر شب گدایش می شوند
انبیا در حشر محتاج عطایش می شوند
در سلوک حیدریون در مرام شیعیان
غیر نان مرتضی باشد حرام شیعیان
با طلوع آفتاب از شوق هر یکشنبه ای
می رود سمت نجف ذکر سلام شیعیان
یاعلی روی لب ما تا قیامت باقی است
یا علی تسبیح صبح و ظهر و شام شیعیان
اشهد ان لاامیرالمومنین الا علی
پر کند افاق را تکیه کلام شیعیان
جز علی بن ابیطالب به شخصی دل مبند
تکیه بر شاه نجف رمز دوام شیعیان
همتی کن شامل " کونوا لنا زینا " شوی
نیست غیر خیرخواهی در پیام شیعیان
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
#ترکیب_بند
من نگاهم نگاهِ بر راهم
نالهام گریههای بی گاهم
هِق هِقام سرفهام نَفَس زدنم
من بُریده بُریدهام آهم
بوی گودال میدهد دستم
تشنهام روضههای جانکاهم
چشم نه سر نه جان را نه
آه تنها حسین میخواهم
حرم گرم و سادهام پاشید
رفتی و خانوادهام پاشید
چشمها تار میشود گاهی
درد بسیار میشود گاهی
دردِ پهلو چقدر طولانیست
سرفه خونبار میشود گاهی
روضهای که سکینه هم نشنید
سَرَم آوار میشود گاهی
پیشِ امالبنین نشد گویم
حرف دشوار میشود گاهی
گرمیِ آفتاب یادم هست
التماس رُباب یادم هست
شانه وقتی که خیزران بخورد
دست سخت است تا تکان بخورد
و از آن سختتر به پیشِ رُباب
ضربهای طفلِ بی زبان بخورد
من صدایش شنیدهام از دور
تیر وقتی به استخوان بخورد
از همه سختتر ولی این است
حنجرِ کوچکی سنان بخورد
حرمله خنده بی امان میزد
غالباً تیر بر نشان میزد
تا صدای برادرم نرسید
وای جز خنده تا حرم نرسید
نالهام بند آمد از نفست
نفسم تا به حنجرم نرسید
بینِ گودالِ تو به داد من
هیچ کَس غیرِ مادرم نرسید
گرچه خوردم کُتک به جانِ خودت
پنجهای سمتِ معجرم نرسید
نالهات بود خواهرم برگرد
جانِ تو جانِ دخترم برگرد
پسرت بود و بیمهابا زد
به لبت آب بود اما زد
تا صدای من و تو را ببُرد
چکمه پوشی به سینهات پا زد
دید زخم است و جای سالم نیست
نیزه برداشت بین آنها زد
عرقش را گرفت با دستش
بعد از آن آستین که بالا زد
روضهی پشت گردنت سخت است
خنجرش را درست آنجا زد
بعد او جوشنِ تو را کَندند
رفت و پیراهن تو را کَندند
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر تو است حلقهی وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطهی فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانهی تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانهی سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی
صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج می زند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم
این افتخار ماست، گدای کریمه ایم
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشهی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بندهی مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبهی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش
از طعنه های دشمن نادان چه میکشید
بین کویر، حضرت باران چه میکشید
در بند ظلم و کینهی قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه میکشید
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیلهی عصیان چه میکشید
با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشهی زندان چه میکشید
شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه میکشید
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشهی ویران چه میکشید
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه میکشید
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه میکشید
می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem