eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
608 عکس
214 ویدیو
23 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ملائک در تو حیرانند ای پيغمبر ثانی تو را باید بخوانند آسمان ها با چه عنوانی دل اهل حرم را می بری وقت رجز خوانی اگر سربند یا زهرا ببندی روی پیشانی به یمن مقدمت دنیای ما آباد شد آباد خدا با خلقت تو احمدی دیگر به دنیا داد همان روز ازل با خنده ات صد ها دل و جان رفت مَلَک از جام عشقت مست شد، افتان و خیزان رفت از آهنگ اذانت کافر از کویت مسلمان رفت گدا آمد درِ این خانه روزی خورد و سلطان رفت من از گرمای عشقت در دلم آتشفشان دارم که هر چه دارم از پابوسی این آستان دارم تو هم مثل عمویت در رگت خون علی  جاری ست تو هم مثل عمویت ضربه‌ هایت مهلک و کاری ست پس از عباس کارت در دل لشکر علمداری ست که جنگ تن به تن با نسل حیدر کار دشواری ست تویی پیروز هر میدان تویی در جنگ ها غالب گره خورده ست نامت با علی بن ابی طالب یقین با رمز و راز آفرینش آشنا هستی که تو لبیک گویِ قصه ی قالو بلی هستی چه سرداری! عصای پیری خون خدا هستی حسن شیر جمل بود و تو شیر کربلا هستی عصای پیری خون خدا! ای هستی زینب فلک لرزید آنجایی که می افتادی از مرکب تو افتادی و عالم بر سر ارباب شد آوار لگدها خورد پهلوی تو و _تاریخ  شد تکرار تو هم مثل پدر شد آسمان پیش نگاهت تار دگر کار عبا هم نیست جمع پیکرت انگار شدی دوره، چه آمد بر سر آن قد رعنایت پدر افتاده از پا پیش جسم اربااربایت #@shia_poe
ماه روزیم و آفتاب شبیم از قدیم عاشقیم! در طلبیم ما عجم زادگان منتخبیم... که گرفتار دلبری عربیم این که هم‌ احمد است هم علی است علی بن‌ الحسین اَوَّلی است بیخیال غم و مصیبت و درد ام لیلا مسیح را آورد همه مستش شدند فَردافرد! پدر از دیدنش چه کیفی کرد... تا حسین است اسم اعظم علی ست پدرش هم علی پسر هم علی ست مثل پروردگارخود اکبر مثل اجداد خویش پیغمبر مثل بابابزرگ خود حیدر مثل زهراست خیر او کوثر احمد و حیدر و حسن شده  است حاصل جمع پنج تن شده است آنچه دارد تمامی اش نوراست آنچه را خواسته ست مقدور است آنچه میلش کشیده انگوراست باعلی جمع کربلا جور است اهل عالم! بهشت ازین باب است قبله پایین‌ پای ارباب است درد دادیم و دارو اورده باخودش دام گیسو آورده هرزمان خم به ابرو آورده دشمنان را به زانو آورده وقت پیکار عزم او جزم است علی اکبر معلم رزم است برکتی را که بوی نان دارد حکمتی را که امتحان دارد کعبه ای  را که حق مکان دارد همه را اکبر جوان دارد اینکه ایینه جمال خداست شرف الشمس سیدالشهداست وسعتش انتها ندارد که بی علی دل بها ندارد که جنت حق صفا ندارد که شاه پایین‌ پا ندارد که السلام علیک یا دلبر با ابی انت یا علی اکبر درغم روضه امتداد تویی کاف وها یا وعین وصاد تویی آنکه بی درد جان نداد تویی انکه خورده لگد زیاد تویی لحظه ی احتضار جان تو شد پدرت تشنه ی اذان توشد چه حیاتی است جاری ازدهنت چه مماتی است دست وپا زدنت چه رواقی است وسعت بدنت چه عبایی است خرج آمدنت این جوانان تورا که میبردند توزمین ریختی زمین خوردند #@shia_poem
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را بنویسید غلام علی اکبر من را از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟ در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است شعر لالایی تو قسمت میکاییل است از دو سر سلسله توفیق سیادت داری حسنی هستی و معیار کرامت داری چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری بر سر گم شدگان دست عنایت داری از مزامیر جهان لحن اذانت بوده پدرت بند دلش بند به جانت بوده آتش بام تو فانوس بیابان ها بود خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد آمده مرد مسیحی به تماشای نبی خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی هست در او عطش دیدن سیمای نبی ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است هم جوار پدرت مقصد میقات شدی چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است در کمان خم ابروت هزاران تیر است گرد باد است چنین پا به رکابت باشد دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد صولت مصطفوی پشت نقابت باشد لشکر کینه زده خانه خرابت باشد کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند چقدر گردش چشمان تو سر می شکند گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد دست بر اشک محاسن زده و می سوزد ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد از نسیم تن تو دشت گلستان شده است جای جای بدنت فرش بیابان شده است پدرت زائر این پیکر بی جان شده است اربن اربایی تو سهم جوانان شده است اولین داغ حرم آینه ی یاس شده ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده @shia_poem
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو @shia_poem
در باغ خدا گلی معطر دادند یا آل رسول را پیمبر دادند دیدند که دلتنگ نبی هست حسین بر دامن او علی اکبر دادند @shia_poem
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت نام تو می‌برم جگرم داغ می‌شود تو آتشی به روی جگرها نشاندنت جانِ حسین جانِ علی جانِ مصطفی تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت حک کرده‌اند نام تو را فاتحانِ رزم حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت هرجا که رد شدی همه‌اش  سجده‌گاه شد هرجا که آمدی روی سرها نشاندنت ای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه تو نوری و میان نظرها نشاندنت گفتند یاعلی و خدا  جان درست کرد اصلا نجف برای تو  ایوان درست کرد ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر از هرچه گفته‌ام به پیمبر شبیه تر ای شیوه‌ی کریمی تو مجتبی سرشت ای برکتت به حضرت کوثر شبیه تر الله‌اکبر از رجزِ مرتضایی‌ات ای ضربه‌ات به ضربه‌ی حیدر شبیه تر شمشیر کش به هیبت مولا که می‌شوی از هرکسی به دیده‌ی قنبر شبیه تر با دستمال زردِ نبردِ علی بیا ای جنگِ تو به صحنه‌ی محشر شبیه تر طوری به روی دست تکاندی سپاه را باشد به کندن درِ خیبر شبیه تر انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده یعنی علی  به شکل  علی اکبر آمده جانم به دستهای گدایان گرفتنت با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتنت قبل از مدینه خانه‌ی تو دیده می‌شود  ای جانِ من به شیوه‌ی مهمان گرفتنت وقت اذان ملاحظه کن که بعید نیست از هر صفی علی دو سه قربان گرفتنت وقت اذان مقابل بابا خدات گفت : قربان از حسین چنین جان گرفتنت برگشته‌ای به خیمه ببوسی لبِ حسین قربانِ بوسه از لب سوزان گرفتنت این بیت را برای عمویت نوشته‌ام جانم فدای مَشک به دندان گرفتنت لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی آمد دلت که پیش پدر دست و پازدی... @shia_poem
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد به گوش شب برسانید آفتاب آمد کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است اصول تربیت او حسینی و حسنی است از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد شکوه کوه حرا شانه های شهزاده عبای سبز محمد عبای شهزاده قیامتی است نماز عشای شهزاده بلال ها همه مات صدای شهزاده علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین بنا بر این شده مثل عمو علم بزند تمام لشکر کفار را بهم بزند و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده حسین وقت تماشاش عشق می کرده مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همه ی آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد... قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟! نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او هنوز مثل معماست شکل پیکر او @shia_poem
و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر نوشتم اول خط سیدی علی اکبر خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی که برد نام علی را به هر مناره علی علیست وارث والایی و وقار علی به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی حسین بر لبش الله اکبر آورده خدا برای جهان باز حیدر آورده به سینه مُهر(( انا فاطمی نسب )) دارد زمان زمان تبراست، پس غضب دارد به انتقام،سر از دشمنان طلب دارد همیشه نعره ی یا فارس العرب دارد علی کنار ابالفضل مثل جان و تن اند بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسن اند اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد ولی مقابل زینب همیشه زانو زد حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت اگر نبود...، علمدارمن رفیق نداشت میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_ _علی شده ، که برای حسین جان بدهد چرا بهانه به دست حرامیان بدهد نخواست تا به امان نامه ها امان بدهد نظام لشکر خودکامه را به هم می زد همین که دور و بر خیمه ها قدم می زد @shia_poem
نگاه لطف سلیمان کجا و مویهء مور میان میکده مستی کنم به عشق حضور بریز باده برایم، بریز باده ز دور نشسته ام که کند ساقی از خرابه عبور شدم خراب زیارت یکی مرا ببرد یکی مرا حرم شاه کربلا ببرد اگر سبوی شکسته برات آوردم شمیم تربتی از کربلات آوردم ز گریهء سحر آب فرات آوردم مرا بخر که فقط سیئات آوردم کشیده در بغل خود مرا طواف حبیب مرا رسانده به یوسف، نخ کلاف حبیب نگاه من به غبار و به قاب شش گوشه است سلام دادم و اشکم جواب شش گوشه است به دست خالیم اینجا، شراب شش گوشه است مرا ببوس، دلم مست خواب شش گوشه است مگر ز ساغر ارباب، بهترش هم هست خراب بادهء او مست اکبرش هم هست دم ضریح شنیدم حسین گفت اکبر به پای او که رسیدم حسین گفت اکبر همینکه ناز کشیدم حسین گفت اکبر حسن نوشتم و دیدم حسین گفت اکبر بوی حسن طرف خانهء حسین آمد بیا برادر ریحانهء حسین آمد زمان آمدنش عرش، بیقراری کرد فضای خانهء ارباب را بهاری کرد دعای فاطمه را در مدینه جاری کرد کرم ز دست حسن داشت، سفره داری کرد ببین به صورت او جلوه هایی از ثقلین علی و احمد و زهرا و مجتبی و حسین شب علی شده مشکل گشا ابالفضل است طرف حساب فقیر و گدا ابالفضل است کسی که اینهمه هم شانه با ابالفضل است علیّ اکبر لیلاست یا ابالفضل است نگین درّ نجف را ببین در انگشتش همان که کرببلا را گرفته در مُشتش علی اذان خدا و علی صدای حسین علی کتاب خدا و علی دعای حسین موذنی که گرفته به دست عبای حسین پسر شده که بیفتد به روی پای حسین خدا کند نخورد چشم، قدّ و بالایش خدا کند که نیفتد پدر به پاهایش همینکه لختهء خون از روی دهان آمد حسین با سر زانو کشان کشان آمد صدای خندهء الوات شامیان آمد عقیله از حرم خود دوان دوان آمد شهید جمع شده زیر دست و پا ای وای... هزار تکّه علی ریخت در عبا ای وای... @shia_poem
چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خورده‌است مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر ستون انگور داده گرچه در باور نمیگنجد درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد shia_poem
مسیح بود و اذانش به مرده جان می داد به هر شکسته پری شوق آسمان می داد اگر چه با رجزش عرش را تکان می داد زمان جنگ  به دشمن هم او  امان می داد به قلب معرکه می زد علی علی گویان که خاندان علی را چه باکی از طوفان حذر کنید که از نسل شیر کرار است علیِ اکبرِ لیلاست ،مرد پیکار است به حق که آینه ی مجتبی ست ،سردار است به چهره احمد و در هیبتش علمدار است شبیه نه خود پیغمبر است این آقا بنازمش نوه ی حیدر است این آقا چه کرده است که دنیا شده گرفتارش خوشا به خالق رویش ،خوشا به معمارش همیشه شامل ما بوده لطف بسیارش نبوده  است یلی در جهان جلودارش دوباره ولوله بر پاست،محشر آمده است به اهل خیمه بگویید اکبر آمده است @shia_poem
با تو فقیرهایِ غنی می‌شویم علی مخمورهای خُم شکنی می‌شویم علی ما را نکرد مست ، شرابِ کسی ، فقط... ...مستِ فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی می‌شویم علی قربانت کُنیه‌ات که به نامِ حسن زدند  یعنی فقط ابالحسنی می‌شویم علی از خاکِ تو سرشته شدیم و به این حساب... با هم برادرانِ تنی می‌شویم علی تو از شرابِ حضرتِ حق خورده‌ای و ما بد مستِ باده‌ای دهنی می‌شویم علی وقتی که اکبراست امیرِ سپاه تو روزِ ظهور آمدنی می‌شویم علی آنکه علی‌است معجزه‌ی ابتدای او الله‌اکبر است فقط انتهایِ او حیران توست چشم محمد شناس‌ها ای فاطمه نگاه ، خداوند یاس‌ها از آتشی که هست به بامت رسیده‌اند از شهرهایِ دور همه‌ی آس و پاس‌ها جز تو حسین هیچ‌کسی را ندیده است یعنی نمی‌رسند به گَردت قیاس‌ها ای رفته بر جمالِ حسن ، کوچه را مبند پَرت است دائما به تو هرجا حواس‌ها هربار پیشِ عمه‌‌ی خود  مدتی بمان قدری نگاه کن به همین التماس‌ها تو مرتضایِ دومی و  تیغ اگر کشی پیشِ تو می‌دوند همه‌‌ی عمر و عاص‌ها ما عاشقیم قسمتِ ما بی ارادگی است پس با حسین نسبت ما خانوادگی است* لیلا نشسته است اگر در مقابلت مجنون دویده است به دنبالِ محملت لازم نبود اینهمه لشگر کشی کنی گیسو نریخته  دلِ باباست منزلت دریا مُرکب است و درختان قلم ولی تنها شمرده‌اند نَمی از خصائلت عباس رفته مِجمرِ اسفند آورَد از بسکه ریخته همه جا از فضائلت آدم بهانه بود اگر سجده کرده‌اند جبریل دیده بود کمی از شمایلت ام‌البنین به بازوی تو وان‌یکاد بست وقتی که ذوالفقارِ علی شد حمایلت ای دومین علی هنرت را نشان بده   بر آلِ فاطمه جگرت را نشان بده میدان محاطِ صولتِ پروردگاری‌ات دشتِ نبرد  نعره‌زن  از تیغ‌داری‌ات آنکه به سر نداشت هوایِ علی گُریخت جانم فدایِ سر زدن و سر شماری‌ات کَس را ندیده‌ایم از این خیلِ صد سپاه در گردنش نمانده خط یادگاری‌ات عباس با حسین و خدا خیره گشته‌اند باد است و یال و منظره‌ی تکسواری‌ات سُم می‌زند به سنگ ، زمین داغ می‌شود عقاب شیهه می‌کشد  اسب شکاری‌ات پیچیده مدحِ رزم تو در کاخِ شام ، پس تا شام رفته‌است سپاهِ فراری‌ات* یک خیمه است منتظرت بی خبر مرو میدان که می‌روی کمی آرامتر برو آبی نداشت ، روی زبانت زبان گذاشت رفتی و دست بر جگرش ناگهان گذاشت  زانو نمی‌کشید  بیاید کنار تو از خیرِ جان گذشت و قدم نیمه‌جان گذاشت تیغی نمی‌گذاشت که بابا بخوانی‌اش سر خم نمود گوش به روی دهان گذاشت هرکس که تیغ داشت به دورِ تو حلقه زد هرکس که تیر داشت میانِ کمان گذاشت هرکس که دور بود خودش را به تو رساند هرکس رسید نیزه‌ی خود را نشان گذاشت جایی نماند تا که گذارند زخمّ نو قومی رسید زخم  روی استخوان گذاشت ای داغِ مانده بر دلِ بابا بلند شو یا لااقل به خاطرّ لیلا بلند شو..... اشاره به حدیث:أَللّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوانِی *اشاره به مدح معاویه @shia_poem