#مناجات
#ماه_رمضان
#غزل
نازم به این خدا که گنهکار می خرد
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
باآبروی رفته به میهمانی آمدم
هربار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بارگناه او به شب تار می خرد
رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
مارابه عشق حیدرکرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
مارابه این بهانه خریدار می خرد
درحسرت یَموت ویَرَنی میکشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب الجنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
مارابه نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرببلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد
اورایقین کنید که علمدار می خرد
از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام
از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد
پیش رباب حرمله فریاد زد کسی
گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#در_آستانه_ورود_به_ماه_مبارک_رمضان
#غزل
عطرِ رمضان آمد از باغِ جنان آمد
دستانِ دعا بگشا چون ماهِ امان آمد
ماهی که در آن قرآن بر ما شده ارزانی
از موهبتِ آن شد عالم همه نورانی
افطار و سحرهایش همواره گل افشانی
ای بنده شدی دعوت بر سفره ی رحمانی
این شهرِ صیام است و ابوابِ کرم باز است
بگشا پرِ ایمان را هنگامه ی پرواز است
هر آن که ز جان و دل تسلیمِ خدا باشد
در هر دو جهان مشمولِ خیر و عطا باشد
با جان و دل آذین کن شبهای عبادت را
با عطرِ دعا پُر کن دستانِ اجابت را
ماهی که سحرهایش سرتاسرِ عرفان است
الطافِ الاهییش چون بارش باران است
آوای معطّر از باغِ ملکوت آید
بارانِ اجابت از دستانِ قنوت آید
بستان خدا جاری از رحمت و غفران است
گل چیدن از این بستان بر بنده چه آسان است
قرآنِ حقایق را در سینه تلاوت کن
فرمانِ خدایت را پیوسته اطاعت کن
از صفحه ی دل شویی زنگارِ گناهانش
آیینه نما جان را با چشمه ی رضوانش
برخیز مبادا از غفلت زدگان باشی
در صفحه ی این دفتر بی نام و نشان باشی
از موهبتِ رمضان، حق بر تو نظر دارد
به به چه تماشایی افطار و سحر دارد
در مائده ی قدرَش ای بنده تو مهمانی
سبز است حضورِ تو با نغمه ی قرآنی
قدری که به محرابش آوای علی دارد
از یمنِ علی در آن الطافِ خدا بارد!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#غزل
میهمانم کردی و بارِ سفر آورده ام
دستهای خالی و چشمانِ تر آورده ام
راه دادی بینِ خوبانت منِ گمراه را
آبرو دادی و شرم شعله ور آورده ام
حال و روزم را ببین و دستهایم را بگیر
روسیاهم! از گناهانم خبر آورده ام
«یا غیاث المستغیثین» «یا رجاءَالمُذنبین»
«یا انیس الذاکرین» اشک ِ سحر آورده ام
سفرۂ لطف تو پهن و دست-خالی، سر به زیر...
کوهِ عصیان و ثوابی مختصر آورده ام
با «لکَ صمتُ» به زنجیرش کشیدم باز هم
حرص شیطان را دم ِ افطار در آورده ام
فصلِ دقُّ الباب شد پای دعای افتتاح
آسمان آورده ای و بال و پر آورده ام
روح من مأنوس شد با «یاعلیُ یاعظیم»
تا خریدارم شوی نام ِ پدر آورده ام
بوتراب و قاهِر الاعداء... والیَّ الولي
رو به لطف حضرتِ خیرالبشر آورده ام
درگذر از من «بمولانا أمیرالمؤمنین(ع)»
عاصی ام اما شفیعِ معتبر آورده ام!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#مسمط_مخمس
مینویسم خدا بحق حسین
یا سریع الرضا بحق حسین
ربنا آتنا بحق حسین
گویم العفو را بحق حسین
تا ببخشی مرا بحق حسین
ربنا ربنا اله کریم
سفره دار کریم ماه کریم
دست خالی به بارگاه کریم
آمدم باز در پناه کریم
نظری بر گدا بحق حسین
آمدم آشتی کنم باتو
رد من مستکین خود را تو
وحده لا رفیق الا تو
ما کریمیم ای خدا یا تو؟
کرمی کن به ما بحق حسین
منم و کوله بار سنگینم
دارد از دست می رود دینم
به خداوندی تو خوشبینم
من از این ذکر ، خیر میبینم
یا سمیع الدعا بحق حسین
جانم آنشب که بر دهن برسد
ملک الموت نزد من برسد
کاش آنجا امام حسن برسد
یکنفر یار سینه زن برسد
تا بگیرم نوا بحق حسین
چه نمایم برای وحشت قبر
چه کنم با فشار و غربت قبر
دستخالیم و خجالت قبر
مونسم باش بین خلوت قبر
رحمی آن لحظه ها بحق حسین
تستر الذنب ، کوه غفرانید
نام ما را اگر نمیخوانید
لااقل جرم ما بپوشانید
من نجف رفته ام ، نسوزانید
جان خیر النسا ، بحق حسین
شب جمعه است یا امام زمان
خجلم از شما امام زمان
دوست دارم تو را امام زمان
التماس دعا امام زمان
پیش ماهم بیا بحق حسین
باز دارم هوای شش گوشه
بی قرارم برای شش گوشه
درد ما و دوای شش گوشه
آه پایین پای شش گوشه
ببرم کربلا بحق حسین
ته مقتل بگو چه شد آقا
تن که شد پشت و رو چه شد آقا
پنجه شمر و مو چه شد آقا
چکمه روی گلو چه شد آقا
العجل مهدیا بحق حسین
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
یا سیدی به بنده ی رسوا امان بده
بر این گدای بی کس و تنها امان بده
میترسم از حساب و کتاب تو یا مجیر(یاکریم)
کن با اسیر خویش مدارا ...امان بده
من خورده ام زمین تو دیگر مرا نزن
این بنده ی فراری خود را امان بده
کار مرا درست کن ای یُجبر المحیف
پیش از حساب محشر کبری امان بده
آن روز که پدر ز پسر میکند فرار
دست مرا بگیر خدایا امان بده
پیش تو آبرو که نمانده برای من
امشب بیا به خاطر زهرا امان بده
حب علی میان دلم موج میزند
طوفانی است تا دل دریا امان بده
این سینه نیز مثل نجف جای حیدر است
دیگر بیا به حرمت مولا امان بده
تضمین فاطمه ست به هر زائر حسین
گوید به احترام من او را امان بده
بر کربلا قبله ی شش گوشه اش قسم
ما را میان عرش معلا امان بده
تنها به عشق گریه برای تو زنده ام
در آرزوی کرب و بلای تو زنده ام
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
هیچ کسی بار بَدم رو نخریده آخدا
تو فقط مشتریشی، اونم ندیده آخدا
می دونم دلت نمیاد دوباره ضرر بدم
یه جا، با هم می خری؛ کال و رسیده آخدا
تویِ زندگیم نشد به در بسته بخورم
اسم پاکت واسه قفل غم، کلیده آخدا
می خوام امشب مثِ اون چوپونه دردِ دل کنم
اون که از آدم خوبا طعنه شنیده آخدا
می زنی بیا بزن؛ صاحب بندتی ولی
چی گیرت میاد از این رنگ پریده آخدا !؟
مُشتی پوست و استخوون دیگه جهنم نداره
درخور قهر تو نیستش این تکیده آخدا
کی می خوای اسم منُ از تو بَدا خط بزنی ؟
نوبتم کی میشه ؟ وقتش نرسیده آخدا !؟
روتُ برنگردون از من، نگو منت نکشم
دل شکستن از شما خیلی بعیده آخدا
کاری کن تا که سری تویِ سرا در بیارم
قسمت میدم به اون سر بریده آخدا
نکنه داری درِ بهشتُ روم وا می کنی!
عطر سیب تازه ای اینجا پیچیده آخدا
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
يک قطره اشک شرم مرا "يم" حساب کرد
کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد
آه يکى گرفت ،به پاى همه نوشت
ما باهم آمديم که با هم حساب کرد
با اين خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد
يک دم صدا زديم, دمادم حساب کرد
پيش کريم ، دست به جيبم نميبرم
خرج من است، کيسه حاتم حساب کرد
کارم اگر نداشت پس اينجا چه ميکنم؟!
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد
مقصد عبوديت که نباشد، نميشود
حتى روى عبادت بلعم حساب کرد
معلوم بود آبرويم را نميبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد
اول بنا نداشت حسابم کند ولى
وقتى که ديد فاطمه دارم، حساب کرد
ما را اگر خدا نخرد، ميخرد على
بايد به روى شاه دو عالم حساب کرد
اين گريه قابليت غفران نداشت که...
پس روى گريه هاى محرم حساب کرد
فرمود "بالحسين" بگو،گفتم و خريد
يعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد
چيزى نمانده بود که بيرونمان کنند
ممنون حيدريم که درهم حساب کرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
سزايم بود اگر از دست دادم آسمانم را
که من با دستهای خود شکستم نردبانم را
دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی
نمیدانم بگویم یا نگویم داستانم را
پريدم بى هوا روزى براى دانه اى گندم
ولی افسوس گم کردم مسیر آشیانم را
پریشان است احوالم، و ما ادراک احوالى
بُریده دیگر این درد پشيمانی امانم را
بهشتم را كليدى بود و گم شد، يافتم وقتى
به روى طاقچه ديدم مفاتیح الجنانم را
پرشیانم پریشانم به قلب خسته برگردان
الهی بالحسین بالحسین آرام جانم را
اگرچه بالهایم را گرفته آتش عصيان
ولی هرگز نخواهم برد از یاد آسمانم را
نوازش هاى خود را برمدار از من، بزرگى كن
خراشيدم اگر چه گاه دست باغبانم را
هلال ماه دعوت نامه عشق است ميدانم
من آخر ميشناسم دست خط ميزبانم را
رسول باد را بفرست سمت ساحل بخشش
در اين دريا ببين دست دعايم، بادبانم را
#محمدرضا_بازرگانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#چارپاره
شده غصهی نان و دنيای ما
حجاب ميان حبيب و مُحِبّ
توکل نکردیم بر او که گفت:
«وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِب»
فقط فکر دنياي خود بودهايم
غم دیگران چه؟! ملالی که نیست
ندارد اثر در عبادات ما
همين رزقهای حلالی که نيست
چه کرديم با بال دلهايمان
مناجاتها، ربّناها چه شد
دعامان شده حبس در سينهها
«خدايا ، خدايا» خدايا! چه شد
تجمّل شده همّ و غمّ همه
چه شد فرشهای حصيری چه شد؟
که ديگر به نان و نمک قانع است؟
مرام علی! دستگيری! چه شد؟
به دنيای خود خوب خو کردهايم
دگر در سری فکر پرواز نيست
در آسمان باز باز و چه حيف
براي پريدن پری باز نيست
به دنيای فانی چنان رو زديم
که از عزّت نفس غافل شديم
سر دل به دريا زدن داشتيم
اسير تماشای ساحل شديم
«کجايند مردان بیادعا»
چه شد اشکها ، دردها ، نالهها
چه کرديم با عشق و انسانيت
چه کرديم با حرمت لالهها
بيا لحظهای سوی نورانيت
بيا يک نفس غرق تقوا شويم
بگو مرد و مردانه یک یا علی
که راهی عرش معلّی شویم
چه میشد اگر حضرت آفتاب
به دلهای تاریک ما يک نگاه...
توانی دهد، نيمهجانی دهد
به این عبد درماندهی رو سیاه
بیا يک قدم مانده تا آسمان
بيا التجا کن خدایی شويم
حسين است سرّ رهايی ما
پری باز کن کربلايی شويم
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#چارپاره
خيلي دل من از خودم گرفته
يواش يواش چشامو نم گرفته
از اثر گناه ببين خدايا
تموم زندگيمو غم گرفته
ميخوام كه از خودم شكايت كنم
شكوه از اين همه قساوت كنم
شكايت از اين همه ناسپاسي
به پيش اين همه محبت كنم
دست گداي نااميد گرفتي
هركسي دستشو كشيد گرفتي
چطور جواب خوبياتو بدم
ديده هاتو همش نديد گرفتي
منو به حال خود نذارم خدا
حال مناجات ندارم خدا
به هركسي غير تو دل مي بندم
جز تو هزار معشوقه دارم خدا
ماه تو هم حريف حالم نشد
بار گناهم ذره اي كم نشد
از اين مي ترسم كه ملائك بگن
ماه خدا تموم شد آدم نشد
به اين بي آبرو تو عزت بده
به قلب زارم معنويت بده
به حرمت مدافعان حرم
يه بار ديگه بيا و فرصت بده
تصدقت هميشه ياورم شد
دست تو سايه ي روي سرم شد
امشب ميخوام قسم بدم به كسي
كه اولين مدافع حرم شد
خدا قسم به اشك چشم ترش
به آه و ناله هاي پشت درش
به محسنش به غنچه ي پرپرش
به غرور له شده ي همسرش
يه لحظه غم از رو دلش پا نشد
حريف چشمش موج دريا نشد
شرمنده مونده از روي امامش
دستش شكست دست علي وا نشد
#رضا_تاجیک
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید
از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید
عبد جمودالعینم ازکثرت معاصی
رفته زکف سپاهم دست مرا بگیرید
با زورقی شکسته خود را رساندم اینجا
تنها و بی پناهم دست مرا بگیرید
آغوش خود گشودی اما فرار کردم
برگشته غرق آهم دست مرا بگیرید
وقتی که غیرتم رفت شوق عبادتم رفت
درمانده از گناهم دست مرا بگیرید
عهد شباب رفت و مویم سفید گشته
بی حد شداشتباهم دست مرا بگیرید
شد آرزوی این دل ایوان طلای حیدر
غیر از نجف نخواهم دست مرا بگیرید
تنها ره نجاتم شش گوشه ی حسین است
بی کربلا تباهم دست مرا بگیرید
شبهای جمعه قلبم در روضه ی حسین است
گریان قتلگاهم دست مرا بگیرید
#مجتبی_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
شرم میکردم دگر در محضرت لب واکنم
باز میبینم مجال گفتوگو دادی به من
قطرهای بودم، به بحرم متصل کردی ز لطف
جرعهای میخواستم، دیدم سبو دادی به من
خاک بودم، آدمم کردی به دست رحمتت
خار بودم، بهتر از گل رنگ و بو دادی به من
چشم خشکم بود خالی، رویم از عصیان سیاه
اشک بخشیدی و آبِ شستوشو دادی به من
از ولادت آرزوی سوز و شوری داشتم
بیشتر از آنچه کردم آرزو، دادی به من
گر نشد قسمت که در خون گلو غسلی کنم
از سرشک دیدگان، آب وضو دادی به من
همچو شمعم قطرهقطره آب کردی، سوختی
در دل شب گریۀ بیهای و هو دادی به من
با غبار راه زوارِ «علی» شستی مرا،
در حقیقت آبرو از خاک او دادی به من
تا کنی سیراب، «میثم»را ز جام رحمتت،
آب شیرین از سبوی «تفلحوا»دادی به من
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem