eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دِلی دارم و خانه‌یِ بوتُراب است سَری دارم و خاکِ عالیجناب است عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را که ماهی دمیده پُر از آفتاب است مرا قبله بابُ الحُسینِ حسین است مرا نامِ عباس فَصلُ الخِطاب است حساب و کتابی ندارد دلِ ما که دیوانه‌اش بی حساب و کتاب است نوشته به ایوانِ میخانه‌ی او که در بزمِ ساقی دعا مستجاب است من از تاکِ انگورهایِ ضریحش چنان مست کردم که حالم خراب است چنان بی خودم کرده بویِ سَبویَش که پایم هوا و سرم در شراب است - از امشب بهشت آفرین است زهرا که مهمانِ ام البنین است زهرا - خدا گِرد گِردَت مداری کشیده به هر یک صفِ بی شماری کشیده و در طاقِ عرشش به تصویر سبزی عَلَم را به دوشِ سواری کشیده که نصرُمِن الله بر بیرقِ اوست و در قبضه‌اش ذوالفقاری کشیده شَبیهِ علی رویِ دُل دُل نشسته و در زیرِ پا تار و ماری کشیده نه اَبرو بگو ذوالفقاری دو پیکر نه گیسو بگو آبشاری کشیده اگر حالتِ چشمِمان التماس است برای حریمش خُماری کشیده نیازی ندارد به غیر از ضریحت کسی که به چشمش غباری کشیده - رسیدم مرا زیرِ بالَت بگیری امیری حسین وَنِعمَ الامیری - نگاه تو جُز شورِ دریا ندارد طَنینَت به جز لحنِ مولا ندارد تو مثلِ حسن کوچه هایت شلوغ است که بی تو مدینه تماشا ندارد برای تماشات یوسف رسیده مدینه ولی بیش از این جا ندارد من از ارمنی‌های شهرم شنیدم که پیش تو رنگی مسیحا ندارد پسرهای او جایِ خود ، می‌شود گفت که مانندِ عباس زهرا ندارد گره‌های کورِ همه ، صَف کشیدند که کارَت اگر ، شاید ، اما ندارد - اگر کار داری تو هَم با ابالفضل بگو یا حسین و بگو یا ابالفضل - تو مهتابِ نوری برایِ سحرها تو خورشیدی اما میانِ قَمرها تو را روزِ اول برایِ حسینش سوا کرده زهرا برایِ پسرها مرا منصبِ تو به شاهی رساند اگر جا دَهی در صفِ رُفتگرها نقابی بزن وقتِ رزمت به صفین که ذُوخرالحسینی ...امان از نظرها از آن دور لشگر تو را خیره دیدند نیازی ندارد بِپیچَد خبرها به میدان بیا تا به پایت بریزند عرق‌ها جگرها و سرها و پرها جوابِ رَجزخوانیِ تو سکوت است فقط می‌رسد صوتِ این المَفَرها - عَلَم را بِزن وقتِ طوفانی توست علی عاشقِ این رجز خوانی توست - کسی چون تو بر قلب لشگر نمیزد کسی چون تو فریادِ حیدر نمیزد تو در سیزده سالگی‌ات به دشمن چنان می‌زدی مالک اشتر نمیزد چنان گِرد بادی به پا می‌شُد از تو که جبریل در پیش تو پَر نمیزد فقط زانویَت جایِ پایِ عقیله است که خواهر قدم جایِ دیگر نمیزد اگر دستهایت نباشد که زهرا قدم بر شفاعت به محشر نمیزد فقط خاطرِ فاطمه بود وَر نه به آقا خطابِ برادر نمیزد به مدح علی زَر شود دفتر شعر سه بیت از فؤاد آورم آخر شعر *نبودی حَصینِ حِصنِ دین گَر زِ مردی قدم بَر درِ حِصن خیبر نمی زد چنان کَند در را از آن حِصن سنگین که گَر حِلمِ او حلقه بر در نمی زد زمین را هم از جا بِکَند و فِکَندی به جایی که مرغِ نظر پر نمی زد @shia_poem
بايد حسين دم بزند از فضائلت وقتي حسيني است تمام خصائلت تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست در شرح بي کراني اوصاف کاملت بي شک در آن به غير جمال حسين نيست آئينه اي اگر بگذاري مقابلت اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه غم مي بري ز قلب همه با شمائلت در آستانه تو گدايی بهانه است دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت با زورق شکستة دل سال هاي سال پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين سقاي با فضيلت و دريا دل حسين تو آمدي و روشني روز و شب شدي از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت الگوي بندگي و وقار و ادب شدي هم چشمهاي روشنت آئينة رجاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي بايد که ذوالفقار حمايل کني فقط وقتي که تو به شير خدا منتسب شدي در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم تو اسوة زهير و حبيب و وَهب شدي در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست فرزند لافتايي و شير عرب شدي فرماندة سپاهي و آب آور حسين اي نافذ البصيره ترين ياور حسين بي شک تو صبح روشن شبهاي تيره اي خورشيدي و به ظلمت اين شام چيره اي تسخير کرده جذبة چشم تو ماه را بي‌خود که نيست تو قمر اين عشيره اي عصمت دخيل تار عباي تو از ازل جز بندگي نديده کسي از تو سيره اي قدر تو را کسي نشناسد در اين مقام وقتي براي امر شفاعت ذخيره اي ما را بس است وقت عبور از پل صراط از تار و پود بيرق تو دستگيره اي چشم اميد عالم و آدم به دست توست باب الحسين هستي و پرچم به دست توست فردوس دل هميشه اسير خيال توست حتي نگاه آينه محو جمال توست تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي اين آب نيست زمزمه هاي زلال توست ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر تنها بيان مختصري از کمال توست در محضر امام تو تسليم محضي و والاترين خصائل تو امتثال توست فردا همه به منزلتت غبطه مي خورند فردا تمام عرش خدا زير بال توست باب الحوائجي و اجابت به دست تو تنها بخواه، عالم هستي مجال توست اي آفتاب علقمه: روحي لک الفدا اي آرزوي فاطمه: روحي لک الفدا اي آفتاب روشن شبهاي علقمه سرو رشيد خوش قد و بالاي علقمه داده ست مشک تشنة تو آب را بها اي آبروي آب، مسيحاي عقلمه وقتي که چند موج عليل شريعه را کرده ست خاک پاي تو درياي علقمه لب تشنة زيارت لبهات مانده است آري نگفته اي به تمناي علقمه امروز دستهاي تو افتاد روي خاک تا پا بگيرد از دل صحراي علقمه با وعده هاي مادرت آسوده خاطريم چشم اميد ماست به فرداي علقمه اين عطر ياس حضرت زهراست مي وزد از سمت کربلاي تو ، سقاي علقمه شبهاي جمعه نالة محزون مادري مي آيد از حوالي درياي علقمه ام البنين و فاطمه با قامتي کمان اينجا نشسته اند و شده آب روضه خوان فرصت نداد تا که لبي تر کند گلو دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو مي آيد از کنار شريعه شهاب وار بسته ست راه را به حرم لشکر عدو طوفان تير مي وزد از بين نخلها حالا شنيدني شده با مشک گفتگو: « بسته ست جان طفل صغيري به جان تو تو مشک آب نه که تويي جام آبرو اي مشک جان من به فداي سر حسين اما تو آب را برسان تا خيام او » اما شکست ساغر و ساقي ز دست رفت جاري ست خون ز بادة چشمش سبو سبو با مشک پاره پاره به سوي حرم نرفت تا با امام خود نشود باز رو برو تنها پناه اهل حرم بر نگشته است مي بارد از نگاه سکينه : عمو عمو در خيمه اوج بي کسي احساس مي شود خورشيد نيزه ها سر عباس مي شود @shia_poem
آرزوهای مرا یکسره بر باد مده غیر عشقت به دل غمزده ام یاد مده غصه ی دوری خود بر من ناشاد مده وعده ی نور به این کور خداداد مده ابتدا پیرهنی بهر شفایم بفرست پس از آن وعده ای از وصل و عطایم بفرست دل من بنده ی عشق تو خدای ادب است نور رخساره ی تو مهر و مهِ روز و شب است نام زیبای و خوشت دلبر زیبا نسب است بودنت بودنِ زیبایی و دل را سبب است زمزم یاد تو شادی و نشاطم باشد نام تو رونق هر روزِ بساطم باشد یاد سیمای تو صدها دل عاشق برده دل ز هر لاله و هر یاس و شقایق برده حُسن رویت دل هر عاشق صادق برده صولت نام تو زَهره ز خلایق برده هیبت چشم تو را خصم اگر که می دید لشکر دشمن از این صحنه ز هم می پاشید تویی آن که همه دم لطف دمادم داری عاشقانی به همه پهنه ی عالم داری در مسیحی و یهود این همه آدم داری آسمانی به همه بارش نم نم داری باب حاجاتی و دل ها همگی یار تواند هر چه هستند همه عاشق و بیمار تواند چه شود از خم ابرو گرهی باز کنی کمتر ای یار دل آرا به همه ناز کنی پلک بر هم زنی و دلبری آغاز کنی بگشایی لب و با خسته دلان راز کنی گره کور دل غمزدگان را وا کن ساقیا نیمه نگاهی به منِ شیدا کن کعبه سویی و تو یک علقمه داری عباس کِی به جز حق ز کسی واهمه داری عباس روی لب نام حسین زمزمه داری عباس مُهر فرزندی ات از فاطمه داری عباس دست را هدیه بر او بهر شفاعت کردی تو از این گونه شفاعت چه قیامت کردی ساقیا تشنه لبم جام مِی ناب بده تاب رفته ز دلم قلب مرا تاب بده مشک خالی خودت را بگشا آب بده صله ای از کرم حضرت ارباب بده صحبت از مشک میان آمد و دلبر ای وای وای از طفل رباب و لب اصغر ای وای چشم ما جانب بین الحرمین است هنوز دل ما یکسره در یاد حسین است هنوز یاد جمع شهدا پیر خمین است هنوز آن خراسانی ما نور دو عین است هنوز پرچمی را که به دستان علمدارت بود می دهد دست امامی که دل ما بِربود @shia_poem
گريه كردم مُطَهّرم كردند پاكْ مانند ساغرم كردند اسم تو آمد و دلم پَر زد به گمانم كبوترم كردند با نگاهي ز چشم شهلايت خاكْ بودم ولي زرم كردند پدر و مادرم همان اول نذرِ اولاد حيدرم كردند تا كه گفتم مُحبِّ عباسم دلِ آلوده را حرم كردند شخص بي آبرو چنان من را پيشِ مردم چه محترم كردند شك ندارم كه اين محبت را به دعاهاي مادرم كردند سالياني است آبرو دارم ساليانيست نوكرم كردند يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن باز در علقمه صدايم كن دست بر سينه رو به كرب و بلا السلام عليك يا سقا قمر خانوادة خورشيد صدقه دارد اين قد و بالا پسر چهارمِ امير حُنين دست بر سينة بني الزهرا چشم و ابروي تو سپاه حسين كاشف الكرب سيد الشهدا سيزده ساله فاتح صفين سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا ارمني ها مُريد نام تواند شاهدم سفره هاي تاسوعا نامِ تو هم رديف يا فَتّاح چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء تو كه هستي ، حسين هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا سايبانِ مُخَدّراتِ حرم پشتْ گرميِّ زينب كُبري إعطِني يا كريم ، انا سائل مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل دست گيرِ همه خدايِ ادب دست پروردة امير عرب نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب مي كند زنده ياد حيدر را چين پيشاني ات به وقت غضب اسدالله كربلا ، عباس بِنِشين با وقار بر مركب قد كشيدي همينكه روي اسب لشكر كوفيان كشيد عقب مي شود روضه را تجسم كرد با كمي فكر ، رويِ اين مطلب تا تو بودي سفر به خير گذشت اي نگهبان محمل زينب تا تو بودي رباب اصغر داشت غرق بوسه سپيدي غب غب تا تو بودي نديد يك مادر طفلش از تشنگي كند لب لب تا تو بودي رقيه معجر داشت روي دوش تو خواب بود هر شب تا تو بودي كسي اجازه نداشت بزند چوب خيزران بر لب رفتي بر غرورها برخورد دست نامحرمان به معجر خورد واي از لحظه اي كه غوغا شد رفتي و در خيام بلوا شد دختري مشك آب دستت داد بر دعا دست عمه بالا شد سايه ات بين نخلها گم شد پسر فاطمه چه تنها شد تا رسيدي كنار نهر فرات علقمه در مقابلت پا شد تا قيامت خجل ز لبهايت خنكي هاي آب دريا شد جانب خيمه راه افتادي فكر و ذكرت لبان آقا شد در كمينت چهار هزار نفر تيرها در كمان مهيّا شد قدُّ و بالات كار دستت داد چند صد تير در تنت جا شد بي هوا دستِ راستت افتاد دست چپ هم شكارِ اعدا شد حرمله در شكارِ چشم آمد هدفش چشم هاي شهلا شد نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد تا پرش بين ديده ات جا شد خواستي تير را برون بكِشي گردنت خم به سوي پاها شد از سرِ تو كلاه خود افتاد يك نفر با عمود پيدا شد آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت تا سر چينِ ابرويت وا شد واي بي دست بر زمين خوردي سجده گاه تو خاكِ صحرا شد تيرهايِ كمي فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سي سال يا اخا گفتي عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت حسين افتاد همه ديدند قامتش تا شد گفت عباس خيز و كاري كن رويِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خيمه زمان غارت ها سرِ يك گوشواره دعوا شد سند ارث بُردن از زهرا با كف پا به چادر امضا شد پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس سيلي چند بي سر و پا شد @shia_poem
اگر نقطه‌ی با تنزُّل نمی‌کرد اگر اسمِ اعظم تغزل نمی‌کرد اگر بر ظهورش تفَئُل نمی‌کرد دو عالم نبود و جهان گُل نمی‌کرد علی بود و خلقت سراسر علی دید خدا عکسِ خود را فقط در علی دید علی با خدا رمز و رازش یکی بود علی ذوالفقار و نمازش یکی بود علی جبهه و جانمازش یکی بود علی گریه و رویِ بازش یکی بود خدا شد علی و پیمبر علی شد علی در علی در علی در علی شد که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد خدا جلوه‌های مناجاتِ او شد همینکه زمانِ ملاقاتِ او شد خدا ماتِ او شد علی ماتِ او شد دلم بُرد و هربار گفتم اباالفضل صد و سی و سه بار گفتم ابالفضل ببین بند آمد نفسها سخنها ببین بازمانده نظرها دهنها از این پس تمام است این در زدنها نیازی نباشد به این آمدنها که می‌بیند امشب دلم پر زدن را که می‌بینم امشب دوباره حسن را اگر آبِ دریا مرَّکب شود باز زمین از غزلها لباب شود باز ادب پیشِ مدحش مودب شود باز رسیده است جا پایِ زینب شود - باز که زینب بگوید که ای جان من تو که باب الحسین و که بابُ الحسن تو دعا کرد میدان علَم برندارد در این معرکه یک قدم برندارد دعا کرد تیغ دو دَم برندارد که لشگر سر از خاکِ غم برندارد فقط یال و کوپال یکسر بریزد فقط سر بریزد فقط سر بریزد علی بین میدان که تصویر می‌شد چنان ضربه‌های تو تکثیر می‌شد زمان فرارِ همه دیر می‌شد که لشگر به خاکت  زمین گیر می‌شد پناه حرم دست آب آورِ توست دعاهایِ زینب به پشتِ سرِ توست خدا این حرم را عجب دیدنی گرد پُر از دست خالی پر از ارمنی کرد وَ لطف تو درد مرا گفتنی کرد دلم را به زلف تو پیوستنی کرد مرا دست خالی رها میکنی  نه مرا دور از کربلا میکنی  نه تو نور قمرهای ام‌البَنینی دعای سحرهای ام‌البَنینی تو شاه پسرهای ام‌البَنینی یل شیرِ نرهای ام‌البَنینی  فقط بوسه زد روی بالت عزیزم فقط گفت شیرم حالت عزیزم نظر میخوری رویِ خود را بپوشان از این تیر اَبروی خود را بپوشان از این نیزه پهلوی خود را بپوشان از این تیع بازوی خود را بپوشان  زمین می‌خورم تا زمین می‌خوری به روی زمین با جبین می‌خوری  ■■■ اگر خار چشمانتان این سپاه است که ای خصم پایانتان این سپاه است که کابوس دورانتان این سپاه است فقط دشمن جانتان این سپاه است سپاهی که ایرانی‌اش بَسِّتان است فقط یک سلیمانی‌اش بَسِّتان است ۹۸/۰۱/۲۱ @shia_poem
از ملائک پر شده دور و بر ام البنین بهر دیدار تو ای تاج سر ام البنین آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین بی گمان گهواره ات آغوش گرم مادر است راحت و آسوده ای زیر پر ام البنین اشک شادی میچکد بر گونه های اطهرت از میان صحن چشمان تر ام البنین تو مسیحایی اگر پس خوش به حال مریمت افتخار نسل پاک و اطهر ام البنین هم شجاعت هم شهامت در رگانت جاری است وارث شیر خدا شیر نر ام البنین أشبه الناسی به مولانا امیرالمونین ای علی مرتضای دیگر ام البنین مثل بابا با نگاهت فتح خیبر میکنی چشم بد دور از وجودت حیدر ام البنین آمدی قلب سپاه مادرت باشی و بس ای تمام آبروی لشگر ام البنین تشنه ی آب فراتیم از کرم مهلت بده ساقی لب تشنه گان آب آور ام البنین چهارم شعبان رسید و کربلایم آرزوست کربلایم آرزو پایین پایم آرزوست یوسف ام البنین زیبا به دنیا آمدی مثل بابا خوش قد و بالا به دنیا آمدی ساکنان آسمان را بنده ی خود کرده ای با مرام ! از اولش اقا به دنیا آمدی با "ابد والله ما انسا حسینا "بر لبت با شکوه حضرت عیسی به دنیا آمدی قبل میلادت تو را با عبد صالح خوانده اند کوه ایمان ، اسوه ی تقوا به دنیا آمدی خضر مایی با خودت آب حیات اورده ای از همان آغاز تو سقا به دنیا آمدی به حقیقت شد مبدل آرزوی مرتضی ای علمدار ولایت تا به دنیا آمدی هم پناه حجت حق در میان معرکه هم کفیل زینب کبری به دنیا آمدی جای قنداقه کفن پوشیده و به یاری نور چشم حضرت زهرا به دنیا آمدی صبح محشر که رسد دست تو دست آویز ماست شکرلله شافع عقبا به دنیا آمدی نیست بر روی زمین باب الحوائج تر ز تو ای امید مردم دنیا به دنیا آمدی در هجوم درد و رنج و غم صدایت میکنند دردمندان "حضرت مرهم" صدایت میکنند آزموده ، فانی فی الله ، روشندل تویی ما شهادت میدهیم از هر نظر کامل تویی جرعه ای از معرفت امشب بنوشان بر همه مطمئنا ساقی بن ساقی عادل تویی جمع ایثار و فداکاری و تقوا و حیا ضرب در اخلاص و ایمان و ادب حاصل تویی کوه احسان آسمان جود دریای کرم از نگاه سائل آقای متمول تویی هر صد و سی و سه بار اسمت قیامت میکند بانی هربار دلهای متحول تویی هرچه خوبی بود یک جا در وجودت جمع شد از روایت این چنین پیداست ابوفاضل تویی حاجت ما هرچه که باشد اجابت میکنی در گرفتاری فقط حلال هر مشکل تویی رزق سال تک تک ما را خودت امشب بده به خدا روزی رسان این همه سائل تویی مصرعی نذر تو دیوان ها به دنبال آورد افتخار شهریار و صائب و بیدل تویی السلام ای سربلند آزمون کربلا بازوان تو شده تنها ستون کربلا خلق و خویت حیدری مشی و مرامت فاطمی محشری و ناز شصتت شیرمرد هاشمی صاحب نطق علی حسن حسن صبر حسین علم باقر صدق صادق کظم غیظ کاظمی ابجد نام تو و نام اباصالح یکی ست پس به نوعی آینه دار امام قائمي دشمنانت در عذاب از ضربه های مهلک ات در امان از تیغ تو هرگز نباشد ظالمی در میان جنگ الگوی علی اکبری بی گمان از ابتدا استاد رزم قاسمی هیچ کس از حلقه ی دشمن جلودار تو نیست هر زمانی که به سوی قلب لشگر عازمی طعمه ی شمشیر تو با سر به دوزخ میرود از مصافت برنمیگردد حریف سالمی در بصیرت هم چنان اوازه داری پهلوان هم به باطل واقفی هم به حقیقت عالمی شور جاری در رجزهای "رضازاده" تویی تو شکوه پنجه ی ناب رسول خادمی در جوانمردی همیشه تخته ات باشد وسط عالم و ادم همه بنده تو مولایی فقط ارمنی ها از تو خواندند و عبادت کرده اند تا کلیمی ها به تو عرض ارادت کرده اند ما که میمردیم اگر صحن و سرای تو نبود شیعیان به خاکبوسی تو عادت کرده اند نه که جبرائیل ، اسرافیل و میکاییل هم محرم کویت شده قصد زیارت کرده اند یک طرف زهرای اطهر یک طرف ام البنین با مزار کوچک و پاک تو خلوت کرده اند نه فقط ما در میان محفلت زانو زدیم از شهیدان نیز در جشن تو دعوت کرده اند مهدی صاحب زمان را در میان محفلت اهل دل با چشم سر همواره رویت کرده اند بهترین آموزه ها در سیره ی اجداد توست ساده لوحان در کجا مشق سیاست کرده اند دین فروشانی که سر در آخور خود برده اند آخرت را خرج کرسی ریاست کرده اند عقل ضایع آدمی را به تباهی میکشد بی خردهای فرومایه حماقت کرده اند مثل اسپند به روی آتش ایم و درهمیم بی ادب ها را به شمشیرت حواله میدهیم @shia_poem
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نخل علی دسته گل ام بنین است در باغ ولا عطر گل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بنی هاشمیان را قمر آمد از بحر خروشان ولایت گهر آمد گلزار امید علوی را ثمر آمد یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده ملک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش بر قامت رعنا و به حسن و خط و خالش دائم صلوات نبی و احمد و آلش عطر نبوی می دمد از باغ خصالش شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش این طفل نه سرباز فداکار حسین است سقّا و سپهدار و علمدار حسین است جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است چشمش همه دم باز به رخسار حسین است لبخند به لبهاش زدیدار حسین است پیداست که قلزم خون یار حسین است بنوشته به پیشانیش از روز ولادت عباس بود عاشق ایثار و شهادت عبّاس حسینی بود از روز ولادت عباس بود منتظر روز شهادت عباس کند با تن بی دست عبادت عباس دهد بر همه گان درس رشادت عباس سراپا به حسین دارد ارادت عباس گرفته است در این کوی سعادت عباس، غمی جز غم دلدار ندارد عباس، حسینی است به کس کار ندارد من روز ازل رشتۀ آمال گسستم من دل به ولای پسر فاطمه بستم من عاشق و دل باختۀ عهد الستم من درهم و دینار عدو را نپرستم من منتظر تیر بلا بودم و هستم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر، نی ام تشنۀ دردم من کودک گهواره نی ام مرد نبردم قنداقه ام از دامن گهواره برآرید در زیر قدم های امامم بگذارید شیرم به چه کار آید شمشیر بیارید بر دامن گهواره زخونم بنگارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید ای بحر، خجل از لب عطشان تو عباس ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس ای در ره دلدار به کف جان تو عباس ای دین خدا عاشق ایمان تو عباس ای عالم و آدم همه قربان تو عباس ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس پیوسته دلم یاد تو و یادحسین است میلاد تو همچون شب میلاد حسین است در برج ولایت تو قمری تو قمری تو بر نخل ولایت ثمری تو ثمری تو در بحر فضلیت گهری تو گهری تو در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو الحق که علی را پسری تو پسری تو تو یوسف دو فاطمه و چار امامی در بین تمام شهدا ماه تمامی از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد برنی سرت آئینۀ مصباح هدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو بر سیّد عشّاق نماینده توئی تو در سینۀ ما، نور فزاینده توئی تو بر هر گره بسته گشاینده توئی تو در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو الهام تو و لطف تو وجود تو باید بی فیض تو (میثم) چه بگوید چه سراید @shia_poem
قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت اصلا قنوت راه به تقوی شدن نداشت هرگز نماز خلق تماشا شدن نداشت قران بی کلام تو معنا شدن نداشت با تو دوباره طلعت کوثر طلوع کرد ایینه ی عبادت حیدر طلوع کرد ای مقتدای گریه ی شب زنده دارها دستت امید سفره ی هر چه ندارها داریم از صحیفه ی تو سایه سارها یادت نجات بخش هزاران هزارها ای ابرها مطیع دعای غلامتان باران چه قابل است به پای غلامتان دنیا هنوز مثل تو عابد ندیده است جبریل بال زیر قدومت کشیده است با گریه هات نبض عبادت تپیده است شیطان امید واهی اش از تو بریده است ای خط به خط کتاب تو تفسیر بندگی جاری ست با تو عطر مزامیر بندگی دریایی و اسیر تلاطم نمی شوی جز کوه سر به مهر تجسم نمی شوی با خط کفر مست تفاهم نمی شوی جز در قنوت نیمه شبت گم نمی شوی پیشانی بلند تو سجاد بوده است نامت همیشه زینت عباد بوده است عرفان نسیم صبح ابوحمزه های تو لبیک می رسید به هر ربنای تو داوود جان گرفته ز لحن دعای تو یک روز شاه می شود اخر گدای تو حرف گدایی است ببین دست خالی ام این اشک های شوقم و این خسته حالی ام ای عشق بی حرم حرمت چشم های ما خاک بقیع ناب ترین توتیای ما بارانی است نذر تو حال و هوای ما از غم ترک ترک شده بغض صدای ما هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست تا حرف غربت حرمت شد دلم شکست معراج چشم عاشق ما جنت البقیع تا بوده بوده قبله نما جنت البقیع یک شعبه ای ز عرش خدا جنت البقیع سایه نشین کرببلا جنت البقیع غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع سنگ مزار جای ضریح است در بقیع جز تو که در مقابل شعله امام شد در فصل خون مسافر تکفیر شام شد بر روی نیزه شاهد ماه تمام شد چل سال اشک و ماتم تو مستدام شد چل سال اشک ریخته با روضه های اب چل سال یاد تشنگی کودک رباب @shia_poem
سویِ مجنون برسانید كه لیلایی هست ما شنیدیم در این شهر كه آقایی هست دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست دردمندیم و دلی خوش كه مداوایی هست شبِ عید است بیائید حنا بگذاریم سر به خاكِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم - تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد پَرِ گَهواره­‌یِ تو روحِ مسیحا دارد وَ حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد نوه­‌یِ حضرت زهراست تماشا دارد جلوه ­یِ نام علی بر تو مباركبادا سومین نام علی  بر تو مباركبادا - فطرسی آمده و از تو پَری می‌خواهد از تو عیسیٰ نفسِ ناب تری می‌خواهد یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می‌خواهد كه غبارِ قدمت رُفتِگَری می‌خواهد یا كریمیم و سرِ جاده­‌یِ تو شیعه شدیم ما كنارِ پرِ سجاده­‌یِ تو شیعه شدیم - عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد تازه شاید كه سَرَش بر كفِ پایَت برسد چشمِ جبریل اگر سویِ عبایت برسد نه محال است مقامش به گِدایَت برسد نه فقط پهنه‌یِ افلاك نمك گیرِ تو اند تو از این كشور و این خاك نمك گیرِ تو اند - مثلِ پیراهنِ یوسف كه به كنعان آمد مثلِ اَبری كه سرِ خاكِ بیابان آمد صاحبِ خانه­‌یِ خود جانبِ ایران آمد خانه­‌ی مادری‌اش شاهِ خراسان آمد خاكِ ما خانه‌ی تو سایه‌ی مطلق داری حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری - عشقِ ایرانیِ ما كارِ بنایت با ماست حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست طاقِ گلدسته ، رواق ، آینه‌هایَت با ماست خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست طرحِ زیباتری از باغِ جنان می‌سازیم وَ ضریحِ نویی با فرشچیان می‌سازیم - مصلحت بود اگر شیرِ خدا می‌گشتی تو علی هستی و شمشیرِ خدا می‌گشتی مست از جلوه­‌یِ تكبیرِ خدا می‌گشتی تكسوارِ عرب و تیرِ خدا می‌گشتی بازویِ هاشمی‌ات تیغِ دو دَم گَر میداشت كربلا زیرِ قدم‌هات تَرَك بَر میداشت - رُخصَتَت بود اگر یك تنه لشگر بودی میمنه ، میسره بودی و مكرّر بودی ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی كربلا دید پدر را نَفَست یاری كرد وَه كه با نامِ تو عباس علمداری كرد - واژه‌ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد خطبه‌ات شورِ علی در دلِ پیكار آورد چه بلائی به سرِ كاخِ ستمكار آورد شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد با تو در شام عجب معركه بر پا شده است كه دعا گوی شما زینبِ كبری شده است @shia_poem
پر می کنیم از می گلوی باده ها را تا مست باشیم انتهای جاده ها را بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند در رکعت سوم همان دلداده ها را امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت دست ارادت های ما سجاده ها را خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب آنی بگیرد دست این افتاده ها را بعد از پدر حالا پسر می آید از راه خدمت کنید آقا و آقازاده ها را این دومین نوریست که تا منجلی شد او هم علی بن حسین بن علی شد در آسمانم ماه را می بینم امشب گمراهم اما راه را می بینم امشب چشم سرم را بستم و با دیده ی دل لبخندهای شاه را می بینم امشب ارباب خوشحال است و من در دست هایم مال و منال و جاه را می بینم امشب در چشم های این علی دارم علی را یا که رسول الله را می بینم امشب می آید و با هر قدم در زیر پایش جان های خاطرخواه را می بینم امشب حالا که آقای دعا دارد میاید ما را خدا ای کاش قربانش نماید فخر است امشب آسمان را بر زمینش می خندد و افلاک حیران طنینش دست حسین بن علی امشب رکاب و روی علی بن حسین آمد نگینش بی تاب شد، لبخند زد، رویش گل انداخت وقتی که لب های علی شد بوسه چینش خالی ست جای فاطمه هرچند اما خوابیده با لالایی ام البنینش در سوم شعبان رسید از راه، شاه و در پنجمین روزش رسیده جانشینش روح دعا، مرد خدا، جان حسین است او وارث ملک سلیمان حسین است با تیرهایی که روان از چشم جادوست صید غزال نرگس او هرچه آهوست حافظ! بگو باد صبا تا باز آرد عطر خوشی از نفحه های گیسوی دوست حالا که سجاد است و زین العابدین است محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست محصول پیوند عرب ها و عجم هاست طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست چون همسری پادشاه کشور عشق این افتخار مادری شهربانوست این افتخار مردم این آسمان است اربابمان داماد ما ایرانیان است با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده در راه اثباتت حجر لب باز کرده نه دوستانت که ید عقده گشایت از دشمانت هم گره ها باز کرده حتی دعاهایت؛ جدا از حرف هایت در علم حرفی تازه را آغاز کرده شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس آموزگار آسمان! ممتاز کرده هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده تا قاب قوسین خدا پرواز کرده هروقت میخواهم که قلبم را بشویم باید "الهی لاتودبنی" بگویم با دست لبریز از دعایی که تو داری ما را ببر سمت خدایی که تو داری حرفی بزن تا جام من لبریز گردد از باده های حرف هایی که تو داری گرم مناجات است شب های ملائک با لحن جانسوز صدایی که تو داری پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست یک روز تا صحن و سرایی که تو داری ما را شبی مهمان خان روضه ات کن در خانه ات، در کربلایی که تو داری هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا انگار هر روز تو عاشوراست آقا آزادی از بند اسارت در اسارت دست خدا بوده است یارت در اسارت در مجلس حکام، بر منبر نشستی بر روی کرسی صدارت در اسارت بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی یعنی شدی پیک بشارت در اسارت با دست بسته باز دستی باز داری وقتی عطا گشته است کارت در اسارت جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی با اشک می خواندی زیارت در اسارت ای آسمان، شرمنده از باران چشمت دست مرا پر می کند احسان چشمت باران چشمان تو را باران ندارد ای آسمان! که بارشت پایان ندارد هر روز، یعقوبی! ز داغ یوسفی که پیراهنی را هم از او کنعان ندارد حد اقل آبی بنوش آقا که چشمت دیگر برای گریه کردن جان ندارد هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی بر حرمتی که قاری قرآن ندارد گفتی مرا ای کاش که مادر نمی زاد چه دیده ای که بدترش امکان ندارد؟ بعد از بلای شام، شامت را سحر نیست بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست @shia_poem
السلام علیکَ یا اول السلام علیکَ یا آخِر السلام علیکَ یا باطن السلام علیکَ یا ظاهِر با همین اشک شوق بر کاغذ می نویسم امامِ من سجاد با صدای بلند می گویم عشقِ شیعه ، ابالحسن.‌.. سجاد من فقیرم ولی به رسم ادب زندگی ام همه برای شما خون ناقابلم که هیچ آقا پدر و مادرم فدای شما پدر و مادر تو را آقا دوست دارم خودت که میدانی پدرت فخر عالمین است و مادرت بانویی است ایرانی در میان مصیبتِ دنیا تو زبان دعا به ما دادی هر کجا کار ما گره خورده یادِ ما ذکرِ ربنا دادی آن کسانی که از شما دورند بین زندان نفس محبوسند شیعیانی که اهل دل هستند با صحیفه همیشه مأنوسند گل سجاده مستِ اذکارت دل ما برده ای به یک غمزه ای دمت گرم یاد ما بودی یاد دادی به ما ابوحمزه توشه باید گرفت در عالم از مناجات راغبین شما درِ توبه به روی ما باز است با مناجات تائبین شما در صلاة تو آمده ابلیس شکل ماری تو را گزید اما آنقدر محو ذات حق بودی آخرش گفت: التماس دعا نیمه شب ها به دوشتان کیسه همه جا فکر سائلان بودی ملجأ کودکان درمانده بهر بیچارگان امان بودی جان فدایت که بعد از عاشورا کار تو بوده هر کجا گریه آب می دیدی و دلت می سوخت حافظ دین شدی تو با گریه وقت ذبح چهارپا گفتی: "آب خورده است این زبان بسته؟ پدرم گفته بود أنا العطشان با نوک نیزه شد دهان بسته" دست خالی رسیدم و دارم چشم ، بر رحمت قدیم شما بعد عمری مزارتان خاکی است بی حرم ؛ قلبِ ما حریم شما @shia_poem
خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالی‌تر ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه به حمدِالله وَالمِنَّه ولی‌الله ست والی‌تر اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم که از قالیچه‌ی تبریز می‌گردیم قالی‌تر علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانه‌‌ی ما را "به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را" در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را: که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش دلِ مادربزرگش را  دلِ اولادِ سلمان را علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی برایت لافتی الا علی می‌آید از بالا اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی هزار ، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند که با شمشیر می‌گردی علیِ اکبرِ ثانی علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفان‌تر زِ طوفانی علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا به زخمِ کهنه‌ی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟ سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا قنوتت را که می‌دیدند خواهرها... می‌گفتند امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟ تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد علی آمد که در تکرار زین‌العابدین باشد ۱. دوست داشتم بگویم: من از مال علی بخشم .... @shia_poem