#امام_رضا_علیه_السلام
#مسدس_ترکیب
رسد ندای تفاخر ز خاک بر افلاک
چنان که ماه ز حسرت کند گریبان چاک
ستارگان همه امشب برید سجده به خاک
به احترام عزیز دل شه لولاک
جهان تمام بهشت است، از جحیم چه باک
شد از صحیفه ی اعمال نام دوزخ پاک
یم شرف ز صدف دُرِّ ناب آورده
که نجمه در دل شب آفتاب آورده
سپهر مجد و کرامت! قمر مبارک باد
کلیم طور ولایت! شجر مبارک باد
شب امید! نسیم سحر مبارک باد
بهشت آل محمّد (ص)! ثمر مبارک باد
عروس فاطمه نور بصر مبارک باد
امام موسی کاظم پسر مبارک باد
میان سینه و دست تو یک جهان جان است
ببوس صورت او را که کلّ قرآن است
الا که آینه ی کبریاست این مولود
برید سجده که روی خداست این مولود
تمام آینه ی مصطفاست این مولود
حقیقت علی مرتضاست این مولود
امام سلسله ی انبیاست این مولود
گل بهشت محمّد (ص)، رضاست این مولود
به نجمه و به گل سرخ دامنش صلوات
به سیّد رسل و پاره ی تنش صلوات
رضا که شامل ما لطف بی نهایت اوست
رضا که ارض و سما بنده ی هدایت اوست
رضا که عین رضای خدا رضایت اوست
رضا که کشور ما در کف حمایت اوست
رضا که تالی وحی خدا روایت اوست
رضا که کلّ ولایت همان ولایت اوست
رضا که از کرمش شیعه آبرومند است
رضا که زائر او زائر خداوند است
بگو که سنگ حوادث از آسمان بارد
بگو که سیل بلا رو به این دیار آرد
بگو به فتنه گری خصم، لحظه بشمارد
به حقِّ حق که به جز خویش را نیازارد
شکست خورده ی بیدادگر چه پندارد
بگو که کشور ما ثامن الحجج دارد
بگو که پادشه کشور قضا اینجاست
بگو که مملکت حضرت رضا اینجاست
مزار بضعه ی پاک پیمبر است اینجا
فروغ دیده ی زهرای اطهر است اینجا
بهشت قرب خداوند اکبر است اینجا
چه ازدحام عجیبی است محشر است اینجا
قسم به کعبه که از کعبه بهتر است اینجا
حریم زاده ی موسی ابن جعفر است اینجا
اگر چه خاک خراسان دیار غربت اوست
شفای چشم وطن از غبار تربت اوست
کبوتر تو به مرغ بهشت ناز کند
به چار صحن تو هفت آسمان نماز کند
بهشت با حرمت روز و شب نیاز کند
به شوق زائرت آغوش خویش باز کند
کرم به دامن تو دست خود دراز کند
مرا گدایی کوی تو سرفراز کند
تو که پناه به کویت دهی دو عالم را
قبول کن به غلامی خویش «میثم» را
گلچین و تلفیق دو شعر
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#مسدس_ترکیب
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده
امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده
امشب علی محو رخ صدیقه اطهر شده
امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده
امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
زیرا امیر المومنین داماد پیغمبر شده
جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی
دامادیت ، دامادیت ، بادا مبارک یا علی
مهر و مه اینجا اختری ، گردون هلالی میکند
یا آسمان با اختران بذل لئالی می کند
دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند
طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند
روح الامین مداحی مولی الموالی میکند
حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند
ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین
در مجلس دامادی مولا امیر المومنین
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر
ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر
گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر
او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر
این وصل ، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد ، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دولولوی مرجان شود
کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود
بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود
او دین ز صلحش زنده و این کشته قرآن شود
مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود
لولو حسین است و از او دل شعله سوزان شود
مرجان که دیده آنچنان لولو که دیده اینچنین
آدم گدای کوی او عالم فدای روی این
ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن
امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن
بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن
بنشین و بنشانش ببر مانند جان خویشتن
گردیده در بیت الولاماه رخش پرتو فکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیل گو ، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر می زند
روحش بشوق دیدن داماد خود پر می زند
در خانه شیر خدا با مصطفی سر می زند
گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند
گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می زند
گاهی تبسم بر گل روی پیمبر می زند
ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه
آدم ستاده بر در بیت امیر المومنین
خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین
خنجر بکف دارد خلیل ان شاهد شور آفرین
تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین
استاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین
داود مداحی کند با نغمه های دل نشین
یوسف به حسن دلربا خدمتگذاری می کند
یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند
می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش
پر شد ز افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش
جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش
رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش
حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند
استاده در پشت در و لحظه شماری می کند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او
یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او
غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حرق در و از قصه ایثار او
گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم
آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم
بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم
گفتا بزهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم
پس با علی گفتا علی انسیه الحور است این
سر خدا ، روح نبی ناموس تو زهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را
پاینده میبینم د راو ، نام و نشان خویش را
در دامن او یافتم من دودمان خویش را
چون جان نگهدای علی ، جان جهان خویش را
هرکس بیازارد و را خسته دل زار مرا
آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا
ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه
ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه
ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو ذکر علی شیرینی "میثم " شده
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت
پاکان دو عالم پاک از آیهء تطهیرت
حسن ازلی پیدا بر خلق ز تصویرت
در روی تو می بینم مهر رخ سرمد را
در وصف تو می خوانم "ماکان محمد" (ص) را
خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند
تا حشر ز بی نوری بر کام افق ماند
جبرئیل امین خود را محتاج تو می داند
بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند
حق عالم خلقت را برگرد تو گرداند
حیدر در مدح از لب بر پای تو افشاند
با آن که بود مولا مخلوق دو عالم را
فرمود که من عبدم پیغمبر اکرم را
ای روح قدس را بال از طایر اقبالت
آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت
این هفت فلک خشتی از پایه اجلالت
خادم شده جبریلت سائل شده میکالت
حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت
شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت
احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد
روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد
طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو
بشکافته دریا را موسی به عصای تو
بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو
از چاه برون آمد یوسف به دعای تو
داوود زبورش را خوانده به نوای تو
یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو
قرآن به تو می بالد داور به تو می نازد
زهرا به تو دل داده حیدر به تو می نازد
ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را
ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را
دشمنت همه جا دیده احسان مدامت را
جبریل ثنا گوید مرغ لب بامت را
قرآن به جبین بسته زیبائی نامت را
لبخند زنان کوثر بوسد لب جامت را
تو آینهء حقی تو صاحب آئینی
مدثر و مزمل طاهائی و یاسینی
ای فهم رسل کوتاه از اوج جلال تو
ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو
ای چار کتاب الله اوصاف کمال تو
سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو
با وحی کند پرواز معراج خیال تو
ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو
فرماندهء افلاکی ماه کره خاکی
چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی
بر سینهء اسلامت صد درد نهانی بین
پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین
آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین
هم درد نهان بنگر هم ظلم عیانی بین
فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین
گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین
جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان
یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن
تا چند ستمکاری از دشمن دون آید؟
ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید؟
وز دیدهء این امت صد چشمه خون آید
از سینهء اهل درد فریاد درون آید
آن زمزمهء شیرین بر گوش کنون آید
ای کاش دگر مهدی (عج) از پرده برون آید
پیوسته چو مظلومان «میثم» به دعا کوشد
تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا
قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا
از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا
در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا
سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا
جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا
مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده
همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده
خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او
از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او
ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او
انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او
تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او
برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او
جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او
در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او
اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این
دختر چه دختر مادر خورشیدعاشوراست این
مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این
معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این
راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این
هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این
در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی
روح است و ریحان علی جان و جانان علی
الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش
جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش
پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش
بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش
در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش
روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش
رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او
دست الهی دست او تیر قضا در شست او
با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم
با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم
با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم
با این صحراییم با این سر سوداییم
با هستی و داراییم با پستی و بالاییم
زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم
سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری
هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری
ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری
دین خدا را یاوری خون خدا را مادری
در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری
ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری
قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت
حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت
در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی
فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی
بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی
بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی
رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی
قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی
خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت
هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت
مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت
آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت
روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت
موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت
ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت
گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت
گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو
جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو
ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟
آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم
ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم
بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه
بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه
بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه
بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه
بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه
بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه
با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی
وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ولادت
#مسدس_ترکیب
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است
هر سو نگرم نور خداوند مبین است
دامان زمین سجده گه روح الامین است
در بیت ولایت پسری ماه جبین است
این شمع فروزان حرمخانۀ دین است
این نخل علی دسته گل ام بنین است
در باغ ولا عطر گل یاس مبارک
آمد به جهان حضرت عباس مبارک
امروز بنی هاشمیان را قمر آمد
از بحر خروشان ولایت گهر آمد
گلزار امید علوی را ثمر آمد
یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد
گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد
بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد
لبخند حسن بر گل رخسار حسین است
خیزید که میلاد علمدار حسین است
عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش
عباس که گردیده ملک محو جمالش
هرگز نرسد دست به دامان کمالش
بر قامت رعنا و به حسن و خط و خالش
دائم صلوات نبی و احمد و آلش
عطر نبوی می دمد از باغ خصالش
شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش
زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش
ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش
ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش
ای خضر ببر آب بقا از لب جویش
ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش
ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش
گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش
این طفل نه سرباز فداکار حسین است
سقّا و سپهدار و علمدار حسین است
جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است
چشمش همه دم باز به رخسار حسین است
لبخند به لبهاش زدیدار حسین است
پیداست که قلزم خون یار حسین است
بنوشته به پیشانیش از روز ولادت
عباس بود عاشق ایثار و شهادت
عبّاس حسینی بود از روز ولادت
عباس بود منتظر روز شهادت
عباس کند با تن بی دست عبادت
عباس دهد بر همه گان درس رشادت
عباس سراپا به حسین دارد ارادت
عباس گرفته است در این کوی سعادت
عباس، غمی جز غم دلدار ندارد
عباس، حسینی است به کس کار ندارد
من روز ازل رشتۀ آمال گسستم
من دل به ولای پسر فاطمه بستم
من عاشق و دل باختۀ عهد الستم
من درهم و دینار عدو را نپرستم
من منتظر تیر بلا بودم و هستم
این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم
من در طلب شیر، نی ام تشنۀ دردم
من کودک گهواره نی ام مرد نبردم
قنداقه ام از دامن گهواره برآرید
در زیر قدم های امامم بگذارید
شیرم به چه کار آید شمشیر بیارید
بر دامن گهواره زخونم بنگارید
عباس، حسینی است حقیرش نشمارید
بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید
آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید
از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید
ای بحر، خجل از لب عطشان تو عباس
ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس
ای در ره دلدار به کف جان تو عباس
ای دین خدا عاشق ایمان تو عباس
ای عالم و آدم همه قربان تو عباس
ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس
پیوسته دلم یاد تو و یادحسین است
میلاد تو همچون شب میلاد حسین است
در برج ولایت تو قمری تو قمری تو
بر نخل ولایت ثمری تو ثمری تو
در بحر فضلیت گهری تو گهری تو
در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو
بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو
الحق که علی را پسری تو پسری تو
تو یوسف دو فاطمه و چار امامی
در بین تمام شهدا ماه تمامی
از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد
هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد
جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد
برنی سرت آئینۀ مصباح هدی شد
افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد
یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد
آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه
کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه
ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو
تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو
بر سیّد عشّاق نماینده توئی تو
در سینۀ ما، نور فزاینده توئی تو
بر هر گره بسته گشاینده توئی تو
در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو
الهام تو و لطف تو وجود تو باید
بی فیض تو (میثم) چه بگوید چه سراید
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر
وز زمزمهام بر دل ماند اثری دیگر
در سامره میبینم قرص قمری دیگر
وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشری دیگر
یا آمنه آورده پیغامبری دیگر
-طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده
-چشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره میبینم
من خلد مخلّد را در سامره میبینم
من جلوهی سرمد را در سامره میبینم
من عبد مؤیّد را در سامره میبینم
من طلعت احمد را در سامره میبینم
من حسن محمّد را در سامره میبینم
-ای منتظران خیزید با خصم درآویزید
-در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین
آیینه شو و آنگه آئینهی یکتا بین
رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین
بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین
هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین
هم موسی عمران را در وادی سینا بین
-در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را
-خوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس
برگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس
خوردیم شراب نور از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس
دل گشته بهشت گل از لوی گل نرگس
-ای دسته گل نرگس از مات سلام ﷲ
-ای زینت هر مجلس از مات سلام ﷲ
پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودش
بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش
بر مهدی موعودش بر حجّت معبودش
بر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش
بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودش
بر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش
-لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمش
-حکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید
روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید
گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید
هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
-در طلعت او دیدند آئینهی احمد را
-مانند علی میخواند قرآن محمّد را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت
هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیهی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت
هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطم گفت از اوّل و آخر گفت
آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
-من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم
-من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
من طوطی گویای گلزار شهیدانم
من روشنی چشم بیدار شهیدانم
من آینه سرخ رخسار شهیدانم
من محیی ایثار و آثار شهیدانم
من وارث مظلوم انصار شهیدانم
من منتقم خون سالار شهیدانم
-گلواژهی جاء الحق بر دست جهانگیرم
-نقش زهق الباطل بر تیغهی شمشیرم
حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرم
بر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم
مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرم
یار همگان باشم داد همگان گیرم
در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرم
حلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم
-تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامی
-وز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی
ای روی تو نادیده دل برده ز دلداران
ای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران
بشکفته دل از نامت چون لاله که در باران
از جام تولاّیت سر مستی هوشیاران
باز آکه بر اندازی بنیاد ستکاران
با تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران
-خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدی
-ای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی
ای با همگان مونس ای در همه جا تنها
ای بی تو ز خون دل دریا شده دامنها
تا چند زمام دین در سلطهی رهزنها
تا چند جهان لبریز از گریه و شیونها
تا چند خزان حاکم در دامن گلشنها
تا چند بود قرآن بر نیزهی دشمنها
-ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی
-ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی
باز آی که بنمائی بر ما رخ زیبا را
باز آ که کنی از عدل پُر عرصهی دنیا را
باز آ که همه بینند آن روی دل آرا را
باز آ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را
هم تربت محسن را هم تربت زهرا را
حیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را
-من «میثم»این کویم اوصاف تو را گویم
-اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مسدس_ترکیب
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این
یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این
یک نور، ولی نور همه پنجتن است این
یک روح، ولی روح علی در بدن است این
زیبارخ و شورافکن و شیریندهن است این
ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این
-این خلق عظیم است عظیم است عظیم است
-فرزند کریم است کریم است کریم است
گلبوسۀ احمد، گل بستان جمالش
قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش
پیغمبر و زهرا و علی، محو جمالش
شیری که به او فاطمه داده است، حلالش
بالاتر از اوهام همه، اوج کمالش
جاری ز کف او کرمِ احمد و آلش
-این محشر کبراست بیایید ببینید
-این یوسف زهراست بیایید ببینید
خورشید، دمیده به شب تار مدینه
گردیده چراغ دل بیدار مدینه
روییده گل وحی ز دیوار مدینه
خیل ملک آیند به دیدار مدینه
ارواح رسولان شده زوار مدینه
گردیده فلک غرق در انوار مدینه
-تابد به سرِ دست محمّد، قمر امشب
-تبریک بگویید!علی شد پدر امشب
ای صبح الهی!اثرت باد مبارک
ای بحر نبوت!گهرت باد مبارک
ای باغ ولایت!ثمرت باد مبارک
ای ماه خدایی!اثرت باد مبارک
ای شمسۀ عصمت!قمرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک
-ای حُسن فروشان!حسن آمد حسن آمد
-با آمدنش جان محمّد به تن آمد
این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد
این است که از دشمن بیشرم، حیا کرد
این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد
این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد
در صبر، همان کار علی- شیرخدا- کرد
در صلح، همان معجزۀ کربوبلا کرد
-گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است
-ور صلح کند، حکم قیام است قیام است
از صلح حسن، دین خدا یافت سلامت
این صلح، قیامیست به معنای قیامت
با آنکه همانند علی داشت شهامت
هر ظلم که دید آن خلف پاک امامت
تا حفظ شود دین خدا کرد کرامت
چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت
-با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود
-پیروزترین رهبر تاریخ، حسن بود
او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت
با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت
در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت
پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت
ده سال، امامت به امام شهدا داشت
در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت:
-من کیستم؟ احیاگر قانون خدایم
-بنیادگر واقعۀ کربوبلایم
من وارث شمشیر علی، رهبر صبرم
من ذات خدا را به خدا مظهر صبرم
من روح شکیبایی در پیکر صبرم
من وارث صبر پدر و مادر صبرم
من صاحب فتح و ظفرِ لشکر صبرم
من حیدر شمشیر و پیامآور صبرم
-این صبر، همان صبر خدای ازلی بود
-تفسیر کلام الله و شمشیر علی بود
با آنکه بوَد بازوی من بازوی حیدر
با آنکه مرا دست خداییست به پیکر
این صبر بوَد سختتر از غزوۀ خیبر
این صبر بوَد یک اُحد و خندق دیگر
این صبر بوَد نهضتِ ثاراللهِ اکبر
سوگند به اسلام و به قرآن و پیمبر
-ما بیم ز بیداد معاویّه نداریم
-حاشا که ستمگر را راحت بگذاریم
ما نخل ولاییم و شهادت ثمر ماست
بر جان عدو هر نفس ما شرر ماست
چون تیر برآید جگر ما سپر ماست
در بحر بلا موج خطر همسفر ماست
پیکار جمل نیز گواهِ دگر ماست
هرگز نهراسیم، که حیدر پدر ماست
-بازوی علی حیدر خیبر شکنم من
-«میثم،»حسنم من حسنم من حسنم من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مسدس_ترکیب
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است
هر سو نگرم نور خداوند مبین است
دامان زمین سجده گه روح الامین است
در بیت ولایت پسری ماه جبین است
این شمع فروزان حرمخانۀ دین است
این نخل علی دسته گل ام بنین است
در باغ ولا عطر گل یاس مبارک
آمد به جهان حضرت عباس مبارک
امروز بنی هاشمیان را قمر آمد
از بحر خروشان ولایت گهر آمد
گلزار امید علوی را ثمر آمد
یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد
گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد
بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد
لبخند حسن بر گل رخسار حسین است
خیزید که میلاد علمدار حسین است
عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش
عباس که گردیده ملک محو جمالش
هرگز نرسد دست به دامان کمالش
بر قامت رعنا و به حسن و خط و خالش
دائم صلوات نبی و احمد و آلش
عطر نبوی می دمد از باغ خصالش
شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش
زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش
ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش
ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش
ای خضر ببر آب بقا از لب جویش
ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش
ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش
گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش
این طفل نه سرباز فداکار حسین است
سقّا و سپهدار و علمدار حسین است
جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است
چشمش همه دم باز به رخسار حسین است
لبخند به لبهاش زدیدار حسین است
پیداست که قلزم خون یار حسین است
بنوشته به پیشانیش از روز ولادت
عباس بود عاشق ایثار و شهادت
عبّاس حسینی بود از روز ولادت
عباس بود منتظر روز شهادت
عباس کند با تن بی دست عبادت
عباس دهد بر همه گان درس رشادت
عباس سراپا به حسین دارد ارادت
عباس گرفته است در این کوی سعادت
عباس، غمی جز غم دلدار ندارد
عباس، حسینی است به کس کار ندارد
من روز ازل رشتۀ آمال گسستم
من دل به ولای پسر فاطمه بستم
من عاشق و دل باختۀ عهد الستم
من درهم و دینار عدو را نپرستم
من منتظر تیر بلا بودم و هستم
این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم
من در طلب شیر، نی ام تشنۀ دردم
من کودک گهواره نی ام مرد نبردم
قنداقه ام از دامن گهواره برآرید
در زیر قدم های امامم بگذارید
شیرم به چه کار آید شمشیر بیارید
بر دامن گهواره زخونم بنگارید
عباس، حسینی است حقیرش نشمارید
بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید
آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید
از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید
ای بحر، خجل از لب عطشان تو عباس
ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس
ای در ره دلدار به کف جان تو عباس
ای دین خدا عاشق ایمان تو عباس
ای عالم و آدم همه قربان تو عباس
ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس
پیوسته دلم یاد تو و یادحسین است
میلاد تو همچون شب میلاد حسین است
در برج ولایت تو قمری تو قمری تو
بر نخل ولایت ثمری تو ثمری تو
در بحر فضلیت گهری تو گهری تو
در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو
بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو
الحق که علی را پسری تو پسری تو
تو یوسف دو فاطمه و چار امامی
در بین تمام شهدا ماه تمامی
از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد
هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد
جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد
برنی سرت آئینۀ مصباح هدی شد
افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد
یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد
آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه
کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه
ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو
تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو
بر سیّد عشّاق نماینده توئی تو
در سینۀ ما، نور فزاینده توئی تو
بر هر گره بسته گشاینده توئی تو
در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو
الهام تو و لطف تو وجود تو باید
بی فیض تو (میثم) چه بگوید چه سراید
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مسدس_ترکیب
#مدح
تویی تصویری از میقات... عبّاس
سلام ای قبله یِ حاجات عبّاس
سلام ای نورِ چشمِ شاهِ عالم
پناهِ سیِّدالسّادات عبّاس
به رویِ شانه هایت بیرقِ عشق
به لبهایت دَمِ هِیهات... عبّاس
مطیعِ محضِ امرِ مقتدایی
وزیرِ والیِ کرب و بلایی
وزیر و کاشف الکربِ الحسینی
علمدارِ سپاه نَشعَتِینی
تو زورِ بازویِ شاهِ وفایی
تو کوهی تکیه گاهِ زینبینی
تو در صفِّین مشقِ عشق کردی
تو قابِ غیرتِ شیرِ حُنینی
دعاگویِ تو شاهِ عالمین است
حریمت بی گمان بابُ الحسین است
شبیهِ علقمه غوغا به پا کن
مرا با دلبرِ خود آشنا کن
مرا وقفِ حسین ابنِ علی کن
دلِ این نوکرت کرب و بلا کن
بیا بی دست دستم را بگیر و...
مرا اهلِ حضور و رَبَّنا کن
بینداز آتشِ عشقت به جانم
بگو در لشکرِ صاحب زمانم
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت
پاکان دو عالم پاک از آیهء تطهیرت
حسن ازلی پیدا بر خلق ز تصویرت
در روی تو می بینم مهر رخ سرمد را
در وصف تو می خوانم "ماکان محمد" (ص) را
خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند
تا حشر ز بی نوری بر کام افق ماند
جبرئیل امین خود را محتاج تو می داند
بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند
حق عالم خلقت را برگرد تو گرداند
حیدر در مدح از لب بر پای تو افشاند
با آن که بود مولا مخلوق دو عالم را
فرمود که من عبدم پیغمبر اکرم را
ای روح قدس را بال از طایر اقبالت
آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت
این هفت فلک خشتی از پایه اجلالت
خادم شده جبریلت سائل شده میکالت
حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت
شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت
احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد
روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد
طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو
بشکافته دریا را موسی به عصای تو
بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو
از چاه برون آمد یوسف به دعای تو
داوود زبورش را خوانده به نوای تو
یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو
قرآن به تو می بالد داور به تو می نازد
زهرا به تو دل داده حیدر به تو می نازد
ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را
ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را
دشمنت همه جا دیده احسان مدامت را
جبریل ثنا گوید مرغ لب بامت را
قرآن به جبین بسته زیبائی نامت را
لبخند زنان کوثر بوسد لب جامت را
تو آینهء حقی تو صاحب آئینی
مدثر و مزمل طاهائی و یاسینی
ای فهم رسل کوتاه از اوج جلال تو
ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو
ای چار کتاب الله اوصاف کمال تو
سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو
با وحی کند پرواز معراج خیال تو
ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو
فرماندهء افلاکی ماه کره خاکی
چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی
بر سینهء اسلامت صد درد نهانی بین
پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین
آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین
هم درد نهان بنگر هم ظلم عیانی بین
فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین
گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین
جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان
یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن
تا چند ستمکاری از دشمن دون آید؟
ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید؟
وز دیدهء این امت صد چشمه خون آید
از سینهء اهل درد فریاد درون آید
آن زمزمهء شیرین بر گوش کنون آید
ای کاش دگر مهدی (عج) از پرده برون آید
پیوسته چو مظلومان «میثم» به دعا کوشد
تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا
قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا
از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا
در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا
سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا
جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا
مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده
همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده
خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او
از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او
ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او
انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او
تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او
برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او
جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او
در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او
اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این
دختر چه دختر مادر خورشیدعاشوراست این
مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این
معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این
راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این
هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این
در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی
روح است و ریحان علی جان و جانان علی
الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش
جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش
پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش
بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش
در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش
روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش
رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او
دست الهی دست او تیر قضا در شست او
با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم
با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم
با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم
با این صحراییم با این سر سوداییم
با هستی و داراییم با پستی و بالاییم
زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم
سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری
هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری
ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری
دین خدا را یاوری خون خدا را مادری
در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری
ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری
قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت
حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت
در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی
فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی
بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی
بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی
رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی
قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی
خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت
هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت
مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت
آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت
روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت
موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت
ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت
گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت
گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو
جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو
ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟
آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم
ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم
بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه
بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه
بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه
بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه
بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه
بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه
با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی
وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر
وز زمزمهام بر دل ماند اثری دیگر
در سامره میبینم قرص قمری دیگر
وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشری دیگر
یا آمنه آورده پیغامبری دیگر
-طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده
-چشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره میبینم
من خلد مخلّد را در سامره میبینم
من جلوهی سرمد را در سامره میبینم
من عبد مؤیّد را در سامره میبینم
من طلعت احمد را در سامره میبینم
من حسن محمّد را در سامره میبینم
-ای منتظران خیزید با خصم درآویزید
-در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین
آیینه شو و آنگه آئینهی یکتا بین
رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین
بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین
هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین
هم موسی عمران را در وادی سینا بین
-در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را
-خوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس
برگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس
خوردیم شراب نور از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس
دل گشته بهشت گل از لوی گل نرگس
-ای دسته گل نرگس از مات سلام ﷲ
-ای زینت هر مجلس از مات سلام ﷲ
پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودش
بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش
بر مهدی موعودش بر حجّت معبودش
بر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش
بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودش
بر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش
-لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمش
-حکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید
روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید
گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید
هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
-در طلعت او دیدند آئینهی احمد را
-مانند علی میخواند قرآن محمّد را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت
هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیهی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت
هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطم گفت از اوّل و آخر گفت
آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
-من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم
-من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
من طوطی گویای گلزار شهیدانم
من روشنی چشم بیدار شهیدانم
من آینه سرخ رخسار شهیدانم
من محیی ایثار و آثار شهیدانم
من وارث مظلوم انصار شهیدانم
من منتقم خون سالار شهیدانم
-گلواژهی جاء الحق بر دست جهانگیرم
-نقش زهق الباطل بر تیغهی شمشیرم
حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرم
بر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم
مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرم
یار همگان باشم داد همگان گیرم
در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرم
حلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم
-تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامی
-وز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی
ای روی تو نادیده دل برده ز دلداران
ای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران
بشکفته دل از نامت چون لاله که در باران
از جام تولاّیت سر مستی هوشیاران
باز آکه بر اندازی بنیاد ستکاران
با تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران
-خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدی
-ای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی
ای با همگان مونس ای در همه جا تنها
ای بی تو ز خون دل دریا شده دامنها
تا چند زمام دین در سلطهی رهزنها
تا چند جهان لبریز از گریه و شیونها
تا چند خزان حاکم در دامن گلشنها
تا چند بود قرآن بر نیزهی دشمنها
-ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی
-ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی
باز آی که بنمائی بر ما رخ زیبا را
باز آ که کنی از عدل پُر عرصهی دنیا را
باز آ که همه بینند آن روی دل آرا را
باز آ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را
هم تربت محسن را هم تربت زهرا را
حیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را
-من «میثم»این کویم اوصاف تو را گویم
-اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem