#حضرت_زینب_س_اربعین
زود بر انگشتر صحرا نگین انداختند
چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند
مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را
از فراز ناقهها خود را چنین انداختند
پس به یاد اکبر و عباس روی قبرها
خویشتن را از یسار و از یمین انداختند
روی قبر کوچک عباس جای مادرش
خویش را با ذکر یا امالبنین انداختند
خاک را بر سر زدند و سر به خاک آنقدر که
روی پیشانی دشتِ تشنه چین انداختند
اربعین شد که پس از نام رقیّه در کتب
اکثر مقتلنویسان نقطهچین انداختند...
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
نشستم گوشهای از سفرهی همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت هایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ رحمة للعالمین واشد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
معز المؤمنین خواندن، مذل المؤمنین گفتن
اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت_
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون!
که میچینند مضمون، آسمانها از مضامینت
بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت، تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تورا پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
درون خانه هم مَحرم نمیبینی تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه میشد مثل مادر نیمهی شب بود تدفینت
صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جانِ شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
نمک نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرهی همواره رنگینت
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
مسیر من به سوی خانهات افتاد در باران
ورق میزد زیارتنامهات را باد در باران
چنان آغوش گرمت را دل هر صحن حس میکرد
که هر آیینهای حتی صدا را منعکس میکرد
صدایی ناگهان آمد که در آن یک جهان جان بود
صدا آرام و آشفته، هماهنگ و پریشان بود
نفسها همنفس در سینهها فریاد هم بودند
تمام زائران نقّارهزنهای حرم بودند
بکوب آری، بکوب آری که سر تا پا جهان گوش است
شفا میریزد از دیوار و در، نقّاره چاووش است
بکوب آری که با نقارهات در دل ملالی نیست
که در دنیا بهجز آهنگت آهنگ حلالی نیست
به وجد آمد وجودم، بیخود از خود پر درآوردم
میان شعر از نقّارهخانه سر درآوردم
از آن بالا هزاران شعر در تصویر میدیدم
تو را از دیدۀ کُرنانواز پیر میدیدم
تو را میدیدم آری در نگاه مادری خسته
که جان خویش را بر پنجره فولاد تو بسته
تو را در بغض سربازی که پوتین در بغل دارد
تو را در چشم مداحی که روی لب غزل دارد
یکی در بین مردم داشت با دلواپسی میگشت
تو گویی در حرم یک عمر دنبال کسی میگشت
یکی از تو برات اربعین در هر قدم میخواست
یکی با التماس اذن دفاعِ از حرم میخواست
خلاصه روضهای شد، مشهدت را کربلا کردند
دَمِ نقّارهزنها گرم، غوغایی بهپا کردند
به سوی خانه برگشتم؛ تمام راه باران بود...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست
سامرایی شدهام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجراییست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهٔ جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست
::
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_حضرت_خدیجه_س_ازدواج
بگذاريد ساده بنويسم
نامهاي سرگشاده بنويسم
بگذاريد گوشهی قلبم
چند خط بي اراده بنويسم
عهد من با قلم همين بودهست
كه از اين خانواده بنويسم
"گردنم زير بار منت اوست"
كه مرا اذن داده بنويسم
بايد امشب به كوري بتها
از دو توحيدزاده بنويسم
شب تزويج، شام پيوند است
خطبهخوان هم خود خداوند است
كيست داماد؟ روح غار حراست
همنشين هميشهی فقراست
كيست داماد؟ آفتاب حجاز
كه از او نور روشني ميخواست
ننويسم يتيم مكه، كه او
پدر شيث و آدم و حواست
ننويسم رسول نه، نه هنوز
او محمد، امين شهر خداست
دوستدارش بزرگ تا كوچک
خواستگارش خديجهی كبراست
پيش از اين گفته، باز میگويم
از عروس حجاز میگويم
بانويي كه اصيل و با نسب است
در حيا هم زبانزد عرب است
بانويي كه براي ياري دين
از سوي كردگار منتخب است
بانويي كه حساب اموالش
خارج از احتساب محتسب است
وه چه روزيست، روز خوشحالیست
حيف كه جاي آمنه خالیست
✍ #محسن_عرب_خالقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دقت گوش کن انگار چیزی بر زمین افتاد
سکوت شب شکست و در همه دنیا طنین افتاد
گمانم این صدای بر زمین افتادن بتهاست
یکی الله اکبر گفت و اینَک در جهان غوغاست
خدایا کیست بتهای جهان را واژگون کرده؟!
شکوهِ چیست تاج سروران را سرنگون کرده؟!
خبر آمد که در ایران ترک برداشت ایوانی
سراسیمه پرید از خواب، شاهنشاه ساسانی
مدائن را ببین! انگشت بر لب مانده از حیرت
که این بی طاقتی در طاق کسری نیست بی علت
کسی خاموش کرده آتش شرکی مسلم را
کدامین نور تا این حد دگرگون کرده عالم را
رسوم جاهلیت را به هم زد وقت میلادش
رسید و استجابت شد دعای خیر اجدادش
گرفته آسمان انبیا یک عمر نور از او
سخن گفتند در تورات، انجیل و زبور از او
نشان دادند تنها قدری از اوج مقامش را
رسولانی که وقت معجزه بردند نامش را
پر از عجزیم وقتی بوده اعجازش کلام الله
چه جای مدح؟ خرما بر نخیل و دست ما کوتاه
رسید از چشمهی آفاق، جان تازهای آورد
برای مردم دنیا جهان تازهای آورد
به نام زن کرامت داد، دریا را به صحرا بُرد
مقام دختران را با کلام خویش بالا برد
نصیب او به غیر از ناسپاسیها نشد، آری
لبش یک بار هم اما به نفرین وا نشد، آری
نبی آمد ولی افسوس قدرش را ندانستند
نه...، قدرش را بهجز زهرا و جز مولا، ندانستند
علی در یاریِ تنهاییِ احمد مصمم ماند
ولیُ اللهِ اعظم، با رسول اللهِ اکرم ماند....
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_ورود_به_شهر_قم
در غروب گرفتهی پاییز...
نفس روشن بهار رسید
آی مردم به جادهاش بروید...
خوش بهحال شما نگار رسید
این سکوت عبث شکستنی است
آسمان زمزمه فرستاده
مرتضی یک علی به ایران داد
فاطمه، فاطمه فرستاده
کوثر موسویِ آل الله
آیهی نوری خدا آمد
مردها صد قدم عقب بروید
بانوی ما به شهر، تا آمد
چشمه میجوشد از مناجاتش
خاک سبز است از قدمهایش
مرد و زن! جمله چشمها بسته
همه کوراند از تماشایش
اهل قم! این امانتِ رضوی
بین شهر شما تک و تنهاست
حرمتش را همه نگه دارید
چادرش آبروی اهل ولاست
نکند دور او شلوغ شود...
نکند محملش تکان بخورد...
آی زنها! حواستان باشد
دم افطار آب و نان بخورد
خانهاش که شدهست بیت النور
نَبَریداش به سمت ویرانه
دور باشد ز آیهی تطهیر
چشم سنگین مرد بیگانه...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
ما زائران صحن تو هستیم از قدیم
همسایگان شهر تو، یا سیدالکریم
مِهرت به جان مردم این مُلک، جا گرفت
با تو رواست، وادی ری را طلا گرفت
خواندی حدیث یار و روایات دلبری
با توست، نور موسوی و عطر عسکری
ای با جواد، همسخن! از جود او بخوان
با تشنگان نور، از آن ماهرو بخوان
ای باب علم، آن دل بابالجوادیات
با ما بگو از آنچه شنیدی ز هادیات
از دست او، تو جام کرامت گرفتهای
در معرفت، نشان ولایت گرفتهای
علمت، عظیم بوده و عشقت عظیمتر
سادات با کرم، حسنیها کریمتر
در بخشش و عطا، حسنیها سرآمدند
آیینهی کرامت آل محمدند
نامت گره به نام حسن خورده پس تمام
حاجت رواست، زائر این صحن، والسلام
گفتم حسن، هوای دلم دلبرانه شد
احساس شعر من، چقدَر مادرانه شد
ای زادهی مدینه! بخوان از هوای یاس
از کوچههای غمزده، از قبر ناشناس
باران اشک، کنج ضریحت چه دیدنیست
در این حریم، روضه، دوچندان شنیدنیست
عمری علم به دوش، شدی ناصر حسین
باید که زائر تو، شود زائر حسین
تهران بدون قبلهات آرامشی نداشت
«این شهر، بی وجود شما ارزشی نداشت»*
گشتی طبیب، تا غم دل را دوا کنیم
تا خاک را به یک نظرت کیمیا کنیم
در این حریم، جَلد تو شد، یاکریم ما
بر ما بتاب، حضرت عبدالعظیم ما
شاها! محبتت به گدایان رسیده است
بگشای باز سفره، که مهمان رسیده است
همسایهات شدیم و چه زیباست سرنوشت
روزی که همنشین تو باشیم در بهشت
✍ #قاسم_صرافان
*تضمینی از غزل امیرحسین محمودپور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری_ع_ولادت
الا که موسم شادی و همدلی آمد
زمان ناد علیاً سینجلی آمد
زمین سامره را سینه منجلی آمد
دهم ولی خداوند را ولی آمد
که دومین حسن از چهارمین علی آمد
بر آن علی، به گل روی این حسن #صلوات
ولى ذات خدا، شاه انس و جان است این
جهان جان نه، که جان همه جهان است این
چراغ اهل زمین ماه آسمان است این
به جسم شرع و تن اهل دین روان است این
امام ما پدر صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمن صلوات
چراغ دیده رخ دلربای این پسر است
تمام عالم خلقت برای این پسر است
چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است
دل شکسته دلان آشنای این پسر است
سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است
به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات
وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی
خوشا زبان و خوشا منطق و لب دهنی
که در ثنای وجودش برآورد سخنی
به یاد رویش هر جا که هست انجمنی
سزد فرشته فرستد بر انجمن صلوات
سلام خلق و درود خدا به جان و تنش
فدای لیلهی میلاد و صبح آمدنش
جمال آینهی ذات حیّ ذوالمننش
به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهنش
وجود مهدی موعود سرو نسترنش
به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات
ز پرده چهره چو بیپرده همچو ماه نمود
دل امام دهم را به یک کرشمه ربود
شهادتین ز لبهای جانفزاش سرود
به فاطمه، به علی، بر ائمه گفت درود
سپس به خواندن قرآن دهان چو غنچه گشود
به آیه آیهی قرآن، بر آن دهن صلوات
خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امام جهانیان او را
ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را
پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را
نهاده بوسه به حسن و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه زن صلوات
الا که حجّت ذات خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان به پاست، سری
سران خلق سراسر ستاره، تو قمری
به فاطمه پسری و به مهدیاش پدری
ز وصف خوبتران زمانه خوبتری
به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات
سلام باد به جان و درود بر بدنت
روان عیسی مریم ز فیض پیرهنت
هزار موسی عمران به طور، هم سخنت
نشان بوسهی داوود بر لب و دهنت
گرفته یوسف صدیق جان ز فیض تنت
تو را ز جمله نبیّین به جان و تن صلوات
ز آب جوی تو خضر وجود رُخ شوید
به شوق کوی تو پیر طریق، ره پوید
زمان به گردش خود گردد و تو را جوید
بهشت، لالهی خود از دم تو میبوید
ز زلف پر شکنت عطر تازه میروید
به عطر تازهی آن زلف پرشکن صلوات
خوشا دلی که بُوَد باغ جنّت غم تو
خوشا گلی که گرفته است فیض از دم تو
دل هزار سلیمان اسیر خاتم تو
سلام بر تو و بر مهدی مکرّم تو
ثنای تو است نه تنها به نظم «میثم» تو
تو را ز پیر و جوان و ز مرد و زن صلوات
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
از هرکسی به غیر شما رو گرفتهایم
برگیم و با نسیم حرم خو گرفتهایم
هوهوی باد در حرمت موج میزند
او را به خدمت تو اذانگو گرفتهایم
گرد و غبار از دل خود پاک میکنیم
در صحن اگر که دست به جارو گرفتهایم
بر شانهی رواقت اگر گریه میکنیم
از ابرهای صحن تو الگو گرفتهایم
ای ساحل امید! کنار ضریح تو
هر بار یاد کشتی پهلو گرفتهایم
مهر تو را که ضامن ما روز محشر است
از آستان ضامن آهو گرفتهایم
✍ #عاطفه_جوشقانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
https://eitaa.com/sobhetazedam
#حضرت_معصومه_س_شهادت
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩی ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ، ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ بهخدا ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ...
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣﻪﯼ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمهها حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد دراینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربهی سیلی خبری نیست...
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e