🔷مسئول مقر تنها بود. سراغ بچهها را گرفتم.
🔶 با لحنی خسته گفت:
برای گشت زنی به شهرک طیبه رفته اند.
فکر کردم شاید شما برای سرکشی بیایید. همراهشان نرفتم. راستی از تدارکات چه خبر؟ ⁉️⁉️
-🔷فعلا هیچ! همین روزها به #بیروت میروم.
🔺 ناراحتی در صورتش موج میزد. باید به او دلداری میدادم.
✍باید هر چه زودتر به #بیروت میرفتم.
🔹🔹
❇️ امام #موسی_صدر مرا احضار کرده بود.
🔷بی معطلی حرکت کردم. جاده ی بیروت ناامن بود.
✈️هواپیماهای #اسرائیلی همه جا را بمباران میکردند.🚀🚀
💫💫💫💫💫💫
🤔 نمی دانستم امام #موسی_صدر با من چکار دارد.!
🗞 شاید امر مهمی پیش آمده بود یا برای رزمندگان تدارکات و آذوقه آماده کرده بودند.
🟧🟧🟧🟧🟧🟧🟧🟧