.
امشب برای دوستدارانت دعا کن
چون خود به عشق دوست ما را مبتلا کن
امشب که مهمان شهید کربلایی
ما را شبیه خود به راهش جانفدا کن
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۱/۱۱/۰۷
ساعت به وقت #حاجقاسم
۰۱:۲۰ 💔
هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاجقاسم سلیمانی صلوات
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌷
پسراولگفٺ:
مادر ، اجازههستبرمجبهھ!؟
گفت: بروعزیزم رفٺووالفجرمقدماتےشهیدشد!
⟦شهیداحمدتلخابی<🌷>
پسردومگفٺ :
مادرداداشڪهرفٺمنهمبرم!؟
گفت:بروعزیزم :)
رفٺوعملیاتخیبرشهیدشد!
⟦شهیدابوالقاسمتلخابی<🌷>
همسرشگفت:
حاجخانمبچههارفتند،ماهمبریمتفنگ
بچههارویزمیننمونھ . .
رفٺوعملیاتوالفجر۸شهیدشد!
⟦شهیدعلیتلخابی<🌷>
مادربهخداگفٺ:
همهدنیامروقبولکردی،خودمروهم
قبولکن:)
رفٺودرحجخونینشهیدشد!:))
⟦شهیدکبریتلخابی<🌷>
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
😍زندگی به سَبک شهدا
🌷 مادر شهید حسن مختارزاده "شهید امنیت"، خطاب به بانوان:
*زینبها باید بمانند علمداری کنند!
«خواسته من از شما این است که حجابتان را محکم بگیرید. زینب وار و زهراگونه باشید چرا که تربیت نسلهای بعد با شماست. شماها میتوانید یک نسل را تغییر دهید. بدانید مسئولیت سنگینتری روی شانه ما زنان است. مخصوصا شما جوانها. پس حجابتان را محکم بگیرید و زینبوار زندگی کنید وخیمه ولایت را حفظ کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار ندارم کسی حرف من را قبول دارد یا نه!
اصل ولی فقیه است!
اصل جمهوری اسلامی است
✅ صدای ایران
🌹🍃🌾✨🌹🍃🌾✨
🍃🌾✨🌹🍃🌾
🌾✨
✨
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
وقتی عقل، عاشق میشود؛
عشق، عاقل میشود؛
آنگاه #شهید میشوی.
#شهیددکترچمران🌷
✨
🌾✨
🍃🌾✨🌹🍃🌾
🌹🍃🌾✨🌹🍃🌾✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سلیمانی عزیز :
ازمهمترین شئون عاقبت بخیری نسبت شما با جمهوری اسلامی وانقلابه ،والله والله والله اینه
والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی ،دلی وحقیقی ما بااین حکیمی ست که امروز سکان این انقلاب رو
به دست دارند
در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه اینه😍
خدایا چگونه این نعمت بزرگت را شکرگزاری کنم
که عشق ومحبت امام خامنه ای را در دل وقلبم قرار دادی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_الخامنه_ای
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
🌙⭐️
🔹#نماز_شب در سیره شهدا
بچــھ هـٰارو با شوخـے بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن...
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت:
[ بابا پـاشو من میخوام نمازشب بخونم،
هیـچ کس نیست نگام کنـھ :|
یا مےگفت:
پاشـو جونِ مـن؛
اسـم سـھ چھـٰارتا مومـن رو بگو
تو قنوت نماز شب کـم آوردم!
🌹#شھـیدمسعـوداحمـدیـٰان🌹
#میخوای_شهید_بشی⁉️
در حالاتش نوشته اند...
با صدای بلند نمیخندید، نمازش را
در اول وقت و همراه با نافله آن به
جا مےآورد، هر روز قرآن و زیارت
عاشورا مےخواند، نگاهش را کنترل
میکرد و همیشه در برابر نامحرم
سر به زیر بود. خمس زندگیاش
را دقیق حساب میکرد و نسبت به
همه محبت داشت، از غیر خدا چیزی
نمیخواست، انفاق میکرد. اهل صدقه
بود، ساده میپوشید و کم می خورد،
به خواندن نماز شب اهتمام داشت،
اهل دعا بود، برای انجام مستحبات
تلاش میکرد.
#شهید_سجاد_طاهرنیا را میگویم
جوانی از نسل خودمان، صحبت از
یک عارف و پیر خرابات نیست...
#ماه_رجب فرصت خوبیست کمی شبیه خوب ها شویم
#دهه فجر🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
┄┅┅┅┅❀🌹❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️سردار شهید حاج قاسم عزیز در حال تکبیر گفتن شب ۲۲ بهمن
😍وعده ما: امشب ساعت ۲۱
🤝 #همه_با_هم
♥️ندای #اللـه_اکبــر
♥️ بـرای ایــران عـزیــز
♥️ بـرای جمهوری اسلامی
♥️حاج قاسم سلیمانی:
جـمـهــــوری اســلامــی،
حـــــــــــــــرم اســت💚
#لبیک_یا_خامنه_ای ♥️
🇮🇷دهه فجرمبارک✌️
🇮🇷۲۲بهمن گرامی✌️
🇮🇷ایران قوی 💪✌️
فکرشم قشنگه...
-یه جمع از شهدا
و حضرت زهرا 'س' نشستند
-بعد یه شهیدی از تو تعریف کنه
-یه شهید دیگه
بگع خانوم جان مراقبش باشینا
اخه رفیق شهداس اهلِ رعایت😅
بگه خانوم جان فلانجا کارش
گیره گره اش رو باز کنید لطفا😊
#شهید_حمید_سیاهکالی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
😍زندگی به سَبک شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روز شهید بهت تبریک گفتیم
روز پاسداره بهت تبریک میگیم
روز جانباز بهت تبریک میگیم
حاجی جان
🔹توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی؟
ای فخر شهدا
ای فخر جانباز ها
ای فخر پاسدار ها
#جانفدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📆🤩|••
پاسخ زیبای جانباز مدافع حرم به سوال چرا رفتی؟
#روز_جانباز بر تمام جانبازان باغیرت کشورمون مبارك باشه... 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آخرین دستنوشتهی رتبه یک #پزشکی
♨️ نامهای خواندنی از #رتبه_یک کنکور پزشکی برای تمام نسلها
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۱۲اسفند، سالروز شهادت شهید احمدرضا احدی، رتبه یک پزشکی
🔺روایت داوود کریمی پسر حاج محمود کریمی مداح اهل بیت از شیوه زندگی شهید رضا دارابی داییش :
یه بار بهش گفتم تو الان رئیس ایستگاهی اصلا وظیفه نداری بری تو دل حریق! گفت: من نرم و بچه های مردم بفرستم تو دل آتش؟!
🔺این آخرین عکس شهید دارابی قبل از ورود به ساختمان ۱۵۳ است؛ ایشان فرمانده ایستگاه ۱۲۲ آتشنشانی تهران بود که دیروز در جریان اطفای حریق آن ساختمان به شهادت رسید.
شهید آتشنشان #رضا_دارابی برادر زن #حاج_محمود_کریمی
✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به این عکس ها خیره شو ...
سه برادر سه شهید در یک عملیات
🇮🇷❤️🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادت
دنیابماندبرایعاقلها
مامجنونیمودلمانهوایپرکشیدندارد
🦋💙🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
—عکسالعمل عجیب مجری برنامه چهل تیکه، که به مهمان برنامه میگه من عاشق چشم ابروی شما هستم
🔹 اما جواب مهمان برنامه جالبه...😭
─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🇮🇷🌷
🎥 پهلوی میخواست اعدامش کند، ولی خدا او را نگه داشت تا الگو شود!
❄️🌹❄️
🌺 ۱۷ اسفند؛ سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه وآله
🌷🇮🇷🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷
شهید رضا پناهی عارف ۱۲ سالهای ایست که شگرف ترین و عظیم ترین صحنه های از خود گذشتگی را در عمر کوتاه خود به نمایش گذاشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، کتاب 📖《عارف ۱۲ ساله》 از مادرانه های مادر شهیدی است که برای شهادت فرزندش دعا کرد تا او به آرزویش برسد.🤲
رضا پناهی عارف ۱۲ ساله ای است که شگرف ترین و عظیم ترین صحنه های از خود گذشتگی را در عمر کوتاه خود به نمایش گذاشت. 👌
ستاره درخشان کلاس اول راهنمایی که عظمت روحی او به تنهایی می تواند عالمی را روشن کند.👏
رضا پناهی، حقیقت نورانی است که ایمان و ایثار و تعهد و عشق و پایبندی او به ارزش ها، بزرگترین سرمایه اجتماعی برای تقویت باورهای دینی و ملی نوجوانان و جوانان است که این امر جز اصلی ترین مسائل کشور محسوب میشود🔅
در قسمتی از وصیت نامه صوتی شهید رضا پناهی آمده:
♨️هدف من از رفتن به جبهه این است که اولا به ندای \"هل من ناصر ینصرونی\" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده:که \"هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود\" و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم.
آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت ها زیر سلطه آزاد شوند..💯
در ادامه خاطراتی از این شهید را می خوانیم:
بیقرار معشوق
ویژگیای که رضا را از هم سن و سالهایش جدا میکرد، فهم و درک او از جنگ و جهاد بود. خیلی بیشتر از سن خودش میفهمید.
مدت زیادی از شروع سال تحصیلی نگذشته بود که یک روز وقتی رضا از مدرسه به خانه برگشت، دیدم آشفته و نگران است
گفت: من تصمیم گرفتهام به جبهه بروم. اولش خیلی جدی نگرفتم؛ ولی وقتی متوجه شدم برای رفتن به جبهه مصمم است، سعی کردم او را از تصمیمش منصرف کنم
به او گفتم:
تو هنوز کوچکی و توی جبهه دستوپا گیر میشی نمیگم نرو
بذار کمی که بزرگتر شدی، اون وقت برو.
در جواب حرف من گفت: به شما ثابت خواهم کرد که اگر از نظر جسمی کوچکم ولی قدرت این را دارم در جبهه با دشمن بجنگم💪
عاشق شهادت بود😍
آرام و قرار نداشت و دائم میگفت:
میخواهم به جبهه بروم.
خصوصا بعد از آن که امام دستور جهاد داده بود، میگفت: دیگر درنگ جایز نیست😇
چند روز بعد دیدم با التماس عجیبی نگاهم میکند و اجازه رفتن میخواهد. حالت خاصی داشت. گفت: من عاشقم☺️
میدانستم منظورش چیست؛ اما خودم را بیاطلاع نشان دادم با خنده گفتم: عاشقی؟ عاشق هر دختری باشی، من دوست دارم در سن دوازدهسالگی دامادی تو را ببینم.
گفت: مادر همه چیز را به شوخی میگیری. ادامه داد: مادر، شما میدانی من عاشق چه کسی هستم؟ عاشق خدا، ائمه علیهمالسلام و امام زمانم🤗
میدانستم رضا عاشق است. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و مثل ابر بهار اشک ریختم😭
رضا را در آغوش گرفتم و گفتم:
مامان ما همه بنده خدا هستیم. عاشق رصول خدا(صلی الله علیه وآله)هستیم، شیعه امیرالمومنین هستیم. مگر میشود عاشق امام زمان(عجلالله فرجه) نبود. به خدا به خاطر سن کم تو مخالفت میکنم. درکم کن.😔
هربار که حرف جبهه رفتن را پیش میکشید، به او میگفتم، تو سن و سالی نداری و ممکن است در جبهه به کارنیایی 🤔
و هر بار، رضا میگفت: به شما ثابت خواهم کرد که شاید از لحاظ سنی و جثه کوچک باشم، اما فکرم بزرگ است. رضا هر روز منقلبتر و عاشقتر میشد♨️ و من میدیدم که رضا با عشق و آگاهانه راهش را انتخاب کرده است و شیفتگی او به خدا و امام زمان(عجلالله فرجه ائمه اطهار(علیهم السلام) مثال زدنی بود.💯
برای حضور در مناطق جنگی سر از پا نمیشناخت. میگفت: تو نمیخواهی خونبهای من خدا باشد؟🧐
چطور میتوانستم نظرش را تأمین نکنم؟! بچه دوازده سالهای که میگفت:
من عاشق الله و امام زمان(علیهالسلام )شدهام و این عشق با هیچ مانعی از دل من بیرون نمیرود تا به معشوقم یعنی الله برسم😎
وقتی این جمله را گفت، خیلی منقلب شدم
وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم خدایا تو میدانی که رضای من چقدر عاشق است، اگر تو هم عاشق رضای من هستی، به دل پدرش الهام کن که برای فرستادن رضا به جبهه پیشقدم شود.
چند وقتی گذشت، علاقه رضا روزبهروز برای رفتن به جبهه بیشتر میشد. دیگر به همه ما ثابت شده بود که رضا درصدد رفتن است. یک روز به من گفت: میتوانم جبهه بروم؛ ولی رضایت قلبی شما و پدرم برایم خیلی مهم است. من نیز به پدرش این حرف را منتقل کردم. وقتی موضوع را شنید بیدرنگ گفت: راضیام به رضای خدا. به من گفت: رضا نه مال شماست و نه مال من. رضا برای خداست. خدا او را به ما هدیه داده و ما تا الان این امانت را نگه داشتیم و حالا زمانی است که باید این امانت را تحویل بدهیم.
از اینکه پدرش راضی شده بود،
رضا به جبهه برود، خیلی خوشحال شدم. یک روز وقتی رضا از مدرسه برگشت به او گفتم: میخواهی به جبهه بروی؟
نگاه معنادار کرد که نظر پدرش چیست؟ گفتم: پدرت راضی است. سریع پیشم آمد و در آغوشم گرفتمش و از خوشحالی گریه کرد😭
من هم با رضا شروع کردم به گریه کردن. گفتم: مامان! چرا گریه میکنی؟!
علت گریهاش را پرسیدم، گفت: فکر میکنم خواب میبینم. واقعا شما اجازه دادی؟
گفتم: بله مامان جان. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید😇 در چشم به هم زدنی رفت و کاغذ و قلم آورد و از من خواست برایش رضایتنامه بنویسم✍سرم را رو به آسمان گرفتم و گفتم: خدایا من چیزی ندارم که در راه تو ببخشم. رضا را به پیشگاهت هدیه میکنم. با اینکه میدانستم رضا شهید میشود و هرچند برایم سخت بود، رضایتنامه حضور او در جبهه را امضا کردم✍
انگار خودش میدانست که جبهه نزدیک به کربلای معلی است. قبل از اعزام پشت لباس ورزشی زردش نوشت:🌷 «مسافر کربلا»🌷
روز اعزام که فرا رسید، هزار نفری برای اعزام حضور داشتند که رضا کوچکترین عضو آن هزار نفر بود. وقتی خواست سوار اتوبوس شود، جلویش را گرفتند😢 خودم را از میان جمعیت به آنان رساندم. به آن بسیجی گفتم: لطفا سد راهش نشوید. ما نیز تمام تلاشمان را کردیم؛ ولی موفق نشدیم. گفت: جبهه که جای بچه نیست😠 گفتم: اگر میخواستید اعزامش نکنید، چرا به او کارت اعزام دادید؟ گفت: اگر از این سد هم عبور کند، به قرارگاه که برسد آنجا دیگر اجازه عبور نخواهند داد و حتما برش میگردانند😔 گفتم: شما بگذارید برود، اگر راهش ندادند برمیگردد. خودش را کنار کشید و با علامت دست به رضا اشاره کرد که سوار ماشین شود. رضا رفت و با سماجتی که داشت، مطمئن بودم که از سد قرارگاه هم عبور خواهد کرد👌
رزمنده کوچک بامعرفت
رضا پس از رسیدن به جبهه، به پادگان ابوذر اعزام شد، خبر حضورش در جبهههای جنگ بین رزمندهها پخش شده بود و خیلیها را برای دیدن رضا به پادگان ابوذر کشانده بود😳
همرزمانش میگفتند: حضور او در جبهه به سایر رزمندهها یک انرژی تازه بخشید و روحیه آنها را تقویت کرد😘
ابتدا برخی از رزمندهها گمان کرده بودند که رضا با پدر یا برادر بزرگترش به جبهه اعزام شده است. وقتی متوجه شده بودند رضا تنها رفته، تعجب کردند🤯
همیشه آرزویم بود که محل شهادت رضا را از نزدیک ببینم. خدا یاری کرد و به منطقه رفتم و از نزدیک با همرزمانش دیدار کردم. بعد از بازدید از محل شهادت رضا، با سردار حاجاسدالله ناصح صحبتی کردم. او برایم از روزی گفت که رضا را در پادگان دیده است.
سردار ناصح گفت: وقتی ما در پادگان ابوذر مستقر بودیم، به من گفتند بچه کم سن و سالی آمده که صلاح نیست بماند. 🤭
رضا را خواستم تا با او صحبت کنم، وقتی آمد، به او گفتم: چرا میخواهی بمانی؟ گفت میخواهم به رزمندهها خدمت کنم. به من اصرار کرد که شما اجازه بدهید بمانم. مسئولانی که آنجا بودند، گفتند: ردش کنید😤
من گفتم بگذارید بماند
سردار ناصح میگفت: وقتی قبول کردم بماند، خیلی خوشحال شد و با اینکه جثهاش کوچک بود، گفتم: بگردند و برای او لباس پیدا کنند. همرزمش میگفت: کوچکترین اندازه را برایش آوریدم؛ ولی باز آستین لباس را چند بار تا زدیم تا دستهای کوچک رضا از لباس بیرون بیاید😓 رضا اگرچه کوچک بود، اما فکری به بلندای آسمان در سر میپروراند🦋
با اینکه سردار اجازه ماندن به او داده بود، چندین بار در منطقه او را در موقعیتهای سخت قرار داده بودند تا رضا را از ماندن در جبهه منصرف و پشیمان کنند😰ولی رضا مرد میدان سخت بودن را به آنها اثبات کرده بود💪 همرزمانش تعریف میکردند:
رضا را به منطقه میبردیم تا شاید به بهانه خلع سلاح او را به کرج برگردانیم. هر بار که برای خلع سلاح میرفتیم، اگر رمز شب را نمیگفتیم، آماده شلیک میشد. یا اینکه رضا را تا نیمه شب در سنگر انفرادی میگذاشتیم و به او میگفتیم: تا صبح باید نگهبانی بدهی😐 او هم قبول میکرد و تا صبح بیدار میماند😯زمانی که دیدیم رضا امتحانش را پس داده است، او را راحت گذاشتیم🙃
در تخریب همراه بچههای تخریب شرکت داشت. کارهای خدماتی متعدد و شاید خستهکننده برعهده میگرفت😔 و دیگر کسی شک نداشت رضا مرد این میدان است👏 سردار ناصح گفت: با اینکه کوچک بود، در خط نقش مهمی را ایفا میکرد🤩
خلاقیت در جبهه
یکی از رزمندهها میگفت: رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع میکرد و به دم گربهها میبست و در کوه رها میکرد 😂و میگفت: سنگر بگیرید. وقتی گربهها میدویدند، صدای قوطیها در کوه میپیچید و دشمن فکر میکرد رزمندههای ایرانی هستند🤣کوهها را به رگبار میبستند 🤣
و زمانی که به رضا میگفتیم چرا این کارها را انجام میدهی، میگفت: برای اینکه مهمات آنها هدر برود😇
🌷❤️🌷خاطرات«عارف ۱۲ساله»منتشر شد🌷❤️🌷