eitaa logo
شیرینترازعسل ذکرحسین ع
1.2هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
112 فایل
💚شکر خدا را که در پناه حسینیم ❤️ 💚عالم از این خوبتر پناه ندارد کپی متنهاباذکرصلوات حلال‌و گوارای قلبهای پاک عاشقان سیدالشهدا جانم❤️ 🚫تبلیغات و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 همه‌ی سه‌سالگی‌ِ دخترانه، همه‌‌ی آن لطافت غریب، توی رنجِ آن سفرِ درد، ذره ذره تمام شد. عمّه توی کوفه راست گفته بود. قلبِ کوچکش آب شد عاقبت؛ توی شام... 🖤 @shirintarinzekr 🖤
ساعتی از اوج گرفتن قاسم نگذشته، بی‌تابیِ عبدالله را به زینب سپرده‌ای و هنوز به این می اندیشی که تو چطور رفتنِ قاسم را تاب آورده‌ای؟! 😭 یکی انگار قلبت را محکم نگه داشته بود، وقتی نعل‌های تازه بر پیکر سیزده ساله‌ات می‌تاختند. به دیشب می‌اندیشی که قاسم در برابر چشم‌های پرسش‌گرِ عمو گفته بود شهادت براش از عسل شیرین‌تر است. این جمله را همین پسرِ سیزده‌ساله تو گفته بود که پایش به رکاب نمی‌رسید😭 که زره برایش بزرگ بود. قاسم حالا نوشیده بود جامِ شیرین‌تر از عسلش را. اصلاً این دو تا پسرها از اولش هم هواییِ عمو بودند. همین است که عبدالله دست‌های زینب را رها کرده و خودش را به معرکه رسانده و دستش را سپرِ عمو کرده. صدای «واامّاه»ش را شنیدی؟ تو را صدا می‌زنَد😭 قلبت را دوباره کسی محکم نگه داشته که از هم نپاشد. حسن(ع) است لابد که جرعه‌جرعه حلم‌ش را به تو می‌نوشانَد. آرام شده‌ای. تمام شد. قاسم و عبدالله رفتند.😭 سندهای روسپیدیِ تو هم امضایشان را گرفتند. توی دلِ تو حالا فقط انتظار پیوستن به حسن و پسرهاش مانده. وه که چه عزیز و خواستنی بودند آن پدر و پسرهاش. سلام مادرِ قاسم! سلام مادرِ عبدالله. سلام بر باغبانی که گل‌های حسنی‌ش را با رنگ و بویِ حسینی پرورید. 🏴 @shirintarinzekr 🏴
این ساعت‌های آخر از گریه و ضجه و التماس‌ش خبری نبود، نه؟! این اواخر به ماهی شبیه شده بود؟ به لحظاتِ آخرِ ماهی که لب‌هاش را در حسرتِ آب تکان می‌دهد، که دیگر چه به آب برسد و چه نرسد، کارش تمام است؟ مرا ببخشید بانو. اگر آقا خودشان وصفِ «یتلذّی عطشاً» را برای اصغر نگفته بودند، من کجا جرأت می‌کردم رو در رویِ شما، حالاتِ عطش علی را روایت کنم؟! 😭 که بگویم خبرِ افتادنِ مشک، خبرِ شهادتِ سقا، بیش از همه بندِ دلِ شما را پاره کرده بود. 😭 😭 همان موقع یقین کرده بودید این لب‌های کوچک و نازک که در آرزویِ یک قطره، به سختی باز و بسته می‌شوند، دیگر به آب نمی‌رسند. من فدای آن لحظهِ شما😭😭😭 که علی را برای وداع به دستِ آقا دادید، آن‌جا که بینِ سر و بدنِ علیِ کوچک، تیری سه شعبه فاصله انداخت و به قدرِ دست‌وپا‌زدنی جان را از جسم کوچکش پرواز داد. آن‌جا که آقا دست به زیرِ گلویِ علی بردند و خونش را به آسمان پاشیدند و گفتند: دیدنِ خدا، چه‌قدر تحمّل این لحظه را آسان می‌کند. من هنوز مبهوتِ این رازم بانو که حتی یک قطره از خونِ اصغر به زمین بازنگشت. من که فکر می‌کنم خونِ علیِ شما را فرشته‌ها به تبرّک بردند.😭😭 سلام مادرِ علیِ کوچک! سلام مادرِ کوچک‌ترین سرباز! سلام بر دامان و بر شیرِ پاکی که شش‌ماههِ شما را عاشورایی کرد. 🏴 @shirintarinzekr 🏴