9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نذر فرهنگی
دوره آموزشی نکات معرفتی
نام استاد : مجتهدی تهرانی
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه میتوان حضور قلب در نماز پیدا کرد؟
نذر فرهنگی
دوره آموزشی نکات روانشناسی و معرفتی
نام استاد : خانم دکتر نیلچیزاده
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مینیمالهایی برای زندگی
نذر فرهنگی
دوره آموزشی نکات روانشناسئ
نام استاد: مجتبی تمسکی
🌸🌸🌸🌸🌸
4_6017100021776779603.mp3
3.62M
•°🌱
#مداحی_تایم🎧
فوووق زیبا👌
اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🖤🖤🖤🖤🖤
🌸🕊شمیم یاس 🕊🌸
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_هفتادُ_هشت برای پرواز به مقصد حلب، باید در انت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_هفتادُ_نه
راستی! منطقه تلعزان هم از ما شهدایی گرفته است. چند ماه قبل، تل عزان، مبدأ تحولات زیادی در سوریه بود و نیروهای خودی آن را نقطه شروع بازپسگیری مناطق تحت اشغال تروریستها قرار داده بودند.
دو سه ساعتی در جاده میرانیم تا به مقر میرسیم؛ دو ساختمان نهچندان بزرگ و یک حیاط بسیار وسیع در کنار جاده. پمپ بنزین هم در سیچهلمتری مقر است. در یکی از ساختمانهای تیپ مستقر میشویم تا فردا روشن شود که باید به کدام منطقه اعزام شویم. در نزدیکی ما سه روستای «خلصه»، «برنه» و «زیتان» واقع شدهاند.
از بین این سه روستا، روستای «خلصه» موقعیت استراتژیکتری دارد؛ این روستا در محور خانطومان و در ریف جنوب غربی حلب قرار گرفته است. هرکس بر این روستا مسلط باشد، بر آن دو روستای دیگر هم تسلط پیدا میکند. به همین خاطر است که تروریستهای القاعده، به این منطقه، چشم طمع دارند اما مدافعان، چندباری آنها را ناکام گذاشتهاند....
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_هشتاد
صبح که از راه میرسد، فرمانده نقشهای پیش رویمان میگذارد و شروع میکند به تشریح وضعیت منطقه. برایمان از انتحاریهایی میگوید که گاه و بیگاه، تن به آتش میدهند و منطقهای را به آتش میکشند. اینجا به ماشینهای انتحاری میگویند مُفَخَخِه! حتی اسمش هم زمخت است!
حرفها که تمام میشود، برای استقرار در روستای خلصه اعزام میشویم. یکی دو روز اول، به آشنایی با منطقه میگذرد. در روستاهای دور و اطراف، گشت میزنیم. در تمام مسیرها، تلی از بتن و خاک و آجر، دو سوی جاده را آکنده است؛ روستاهای به کلی ویران، درختانِ نیمسوختهی بیسر؛ درِ بازِ خانهها؛ لباسهای رنگارنگ کودکان که فرشِ زمین شده و عروسکهایی که با چشمهای باز، نگاهمان میکنند... صدای بازی کودکان با عروسکها توی گوشم میپیچد؛ مادرانِ خردسال این عروسکها، الان، همین الان، کجا هستند؟ چه شد که زندگی، رختش را از این خانهها کشید؟ چه کسی گردِ وحشت را، گردِ مرگ را بر این منطقه پاشیده است...
چند کوچه آنسوتر، کودکانی را میبینیم که جنگ، نتوانسته آنها را از خانهشان دور کند؛ بهتر بگویم، جایی برای رفتن نداشتهاند و نیافتهاند... دستِ نوازشی به سرشان میکشیم. دیدنشان، گرهِ مشتهایمان را محکمتر میکند....
۸۰
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو