✳️ آیا حقیقت دارد از سال ١٣٤٥ به بعد شما با عروس خودتان فرح حرف نمیزدید و بکلی قهر بودید؟
تاج الملوک ملکه مادر: بله، حقیقت دارد .
قبلاً عرض کردم که حدودای سال ١٣٥١ محمدرضا دست دختر سرلشکر آزاد را که یک نفر افسر نیروی هوایی بود گرفت و به کاخ آورد. فرح که تا قبل از آن به این قبیل اعمال حساسیت نشان نمیداد در برابر این دختر بیچاره جبهه گرفت و حتی چند بار به گوش او سیلی نواخت و موهای او را کشید و جلوی کارکنان دربار و خدمه کاخ آبروریزی کرد.
علت هم این بود که زنهای قبلی که با محمدرضا رفت و آمد داشتند به این قشنگی نبودند.
این دختر که اسم او گیلدا بود موهای طلایی یکدست داشت و عینهو یک دختر فرانسوی یا آلمانی بود. محمدرضا اسم او را گذاشته بود طلا!
فرح از زیبایی و وجاهت این دختر خیلی به خودش میپیچید و نسبت به این همه قشنگی حسادت میکرد.
عاقبت کار محمدرضا و فرح به آنجا کشید که فرح گفت یا باید این دخترک را از کاخ بیرون کنید یا من از اینجا میروم و طلاق میخواهم!
محمدرضا که این دختر – طلا – را دوست داشت و از طرفی میدانست طلاق دادن فرح هم برای آبروی سلطنت خوب نیست با فرح به این توافق رسید که من بعد با هم کاری نداشته باشند، یعنی رسماً و اسماً زن و شوهر باشند و فرح هم حفظ ظاهر کند و همچنان به عنوان مادر ولیعهد و ملکه باقی بماند اما او راه خودش را برود و محمدرضا هم راه خودش را!
📚منبع:
#خاطرات_تاج_الملوک_ملکه_پهلوی
صفحه ٤٦٥.