#سبک_زندگی_شهدا
🌹 رضا بینهایت صبور بود،
وقتی بحثمان میشد،
من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.
یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم:
تو مقصری،
تو باعثِ این اتفاق شدی!
🌱او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم.
♥️ آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد.
او هم نقطهضعفم را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم.
🌱 روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.
#شهیدرضاحاجی_زاده
@shogh_prvz