eitaa logo
شوق پرواز
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
213 ویدیو
81 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی به فرماندهی #شهیدسجادزبرجدی 🌱«استفاده از آثار شوق پرواز با یک صلوات به روح شهید سجاد زبرجدی» با شوق پرواز حرف بزن @shogh_parvaz70 نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
از گردان اومده بودیم خیلی خسته بودیم، به آقا مهدی گفتم بیا بریم یه جا خستگی در کنیم یه چیزی بخوریم بعدش می رسونمت خونه. گفت: نه الان برسونم خونه خستگی من کنار خانواده تموم می شه.💚 ما کارمون یه طوریه که برای خانواده وقت کم میاریم.حتی چند دقیقه هم که وقت گیر آوردی کنار خانوادت باش . ✍️همکار شهید @shogh_prvz
🌱به نیروهایش زیاد سفارش می کرد که به خانواده اهمیت بدهید. مخصوصاً به متأهل ها می گفت هر زمان وقت پیدا می کنید با خانواده تان بگذرانید. بین رفقای گردان جلسات هم اندیشی داشتیم که هرکسی نکته ای می گفت. 💚 نوبت مهدی که می رسید، بحث خانواده را شروع می کرد و از صحبت های آقا در زمینۀ خانواده می گفت. 🌱می گفت: «مخصوصاً نظامی ها چون کارشون سخته به خانوادهاشون باید بیشتر برسن.» @shogh_prvz
میگفت: بی انصافیه جواب خدا رو دیر بدیم و نماز رو به تأخیر بندازیم. 🌱 مهدی موقع اذان به نیروهایش اجازه نمی داد کار دیگری غیر از نماز انجام بدهند و می گفت وقت نماز کار تعطیل است.🌹 @shogh_prvz
در دورۀ تکاوری شب ها که می شد، تقریباً هفتاد نفر توی آسایشگاه بودیم که به صورت حلقه ای می نشستیم و سورۀ واقعه را هم خوانی می کردیم. @shogh_prvz
🌱همیشه فاطمه صدایم می کرد. اما وقتی می خواست خودش را در دلم جا کند، می گفت: «آبجی، آبجی کوچولو!» 😊 این لفظ را که می شنیدم دلم قنج می رفت. لذتش با همۀ دنیا برایم برابری می کرد. انگار همۀ دنیا به نام من سند خورده بود.💚 از طرفی من هم هر مشکلی چه کوچک چه بزرگ برایم پیش می آمد، اولین کسی که سراغش می رفتم مهدی بود. 🌱حس حمایتش، برادری اش و کوه بودنش آرامم می کرد. ازش مشورت می گرفتم که «مهدی الان چی کار کنم؟» خیلی باهام راحت بود. دوستانه کمکم می کرد. با کوچکترین اتفاقات، صحبت ما دو تا شروع می شد و گاهی تا ساعت ها ادامه پیدا می کرد. باهم که بودیم، حرف هایمان حسابی گل می انداخت. بااینکه اختلاف سنی مان زیاد بود، اما مثل یک دوست نزدیک، خوب به حرف هایم گوش می داد و راه را برایم شفاف به تصویر می کشید. @shogh_prvz
شوق پرواز
🌱همیشه فاطمه صدایم می کرد. اما وقتی می خواست خودش را در دلم جا کند، می گفت: «آبجی، آبجی کوچولو!»
همیشه میگفت: 🥇بچه ها بیایید باهم ورزش کنیم وخودمون را آمادۀ اون روزی کنیم که امام زمان ظهور میکنند. حواسمون باشه اگه الان کوتاهی کنیم بعداً پشیمانی سودی نداره @shogh_prvz
🌱وقتی سالن می گرفتیم، تک تک بچه ها را دعوت می کرد و قبل از سانس به اکثر بچه ها زنگ می زد و سانس سالن را یادآوری می کرد. 🚙 حتی چند نفری هم که وسیلۀ رفت و آمد نداشتند، خودش می رفت دنبالشان و با خود می آورد. @shogh_prvz
به هر دلیل توی خانه با مهدی بد برخورد می کردیم، یا باهاش تند می شدیم، جواب نمی داد و سکوت می کرد. تنها عکس العملش مواقعی که ناراحت می شد، این بود که 🌱چند لحظه آرام می گرفت و حرفی نمی زد. سرش را پایین می انداخت و چند دقیقه بعد با تبسم سرش را بالا می آورد. @shogh_prvz
📌صحبت هایش را خیلی وقت ها با نکته ای از بیانات آقا شروع می کرد. 🚨اگر کسی برخلاف ولایت حرفی می زد یا شبهه ای مطرح می کرد، تا پاسخش را نمی داد و قانعش نمیکرد دست بردار نبود. @shogh_prvz
قدرت طرح ریزی عملیاتی فوق العاده ای داشت.طرحش را که کامل بیان می کرد، می دیدیم بقیۀ فرماندهان ساکت شدند و فکر می کنند ودر نهایت به این نتیجه میرسند که طرح پیشنهادی مهدی بهترین راهکار است. ✍️همکار شهید @shogh_prvz
☘️ماباید دست همسرمان رو ببوسیم زندگی نظامی پر است از استرس و دلتنگی. معلوم نیست چه زمان هایی هستی و چه زمان هایی نیستی. 🌱امام زمان سرباز بی قرار می خواهد، از همان جنس هایی که خواب آرام ندارد و سر راحت به بالین نمی گذارد و این بوسیدن ها جبران که نه، فقط تشکری بابت بار سنگین زندگی‌ است که به دوش همسرمان است @shogh_prvz