﷽ از شب های قدر در حَرَمَت از قرآن به سَر گرفتن از رسیدن به اسمت ... یادم هست چه حالی داشتم ... یادم هست چقدر در کنارت بودن خوب بود یادم هست که رسیدیم به "بِعَلی بنِ موسی" همه ایستادیم رو به روی خودت ... رو به روی خودِ خودت ... یادم هست قند در دلم آب میشد از بودنت ... از بودنم کنارت ... یادم هست آن لحظه ها فقط به این فکر میکردم که مثلا امام زمانم را ببینم رو به رو خودش بایستم و بگویم بِالحُجَّةِ بِالحُجَّةِ بِالحُجَّةِ ... یادم هست که از فکرش وسط گریه لبخند میزدم راستی ... چه کیفی دارد ... . با دست نشانت دهم خدا را قسم دهم به تو ... به صاحبم ... به صاحبم ... به صاحبم ... . . آن شب ها من چقدر خواستمت ... #الحمدلله_بعدد_ما_احاط_به_علمک #اللهم_عجل_الولیک_الفرج ..... ❤