لباسهایِ خونیاش را گذاشته بودند
داخلِ یک کیسهی پلاستیکی!
روزِ سوم که خانه خلوتتر شد
رفتم کیسه را آوردم
با احتیاط گِرهاش را باز کردم
و لباسها را آوردم بیرون!
بویِ عطر پیچید توی خانه
عطرِ گلِ محمدی! عطری که حسن میزد.. :)
همسر#شهیدحسنآبشناسان