🌷شهید فاطمه جعفریان🌷
دوران قبل از انقلاب بود. باهم در خیابان قدم می زدیم که خانمی بی حجاب را دید. با مهربانی کنارش رفت و از او پرسید:
+اسم شما چیه؟
_زهرا، چطور مگه؟
+اسم منم فاطمه ست...
خانوم شما میدونین چرا روی ماشین ها چادر می کشن؟
_لابد صاحبشون می خواد روشون گرد و خاک نشینه و کسی به ماشین آسیب نزنه!
فاطمه با لبخند گفت:
"درسته... من و شما هم بنده های خدا هستیم و خدا به خاطر علاقه ش، پوششی بهمون داده تا از نگاه های بد، حفظ بشیم...
خصوصا اینکه من و شما، همنام حضرت فاطمه (س) هستیم.
#خانواده #حضرت_زهرا #صلوات
🆔 @shohaada
✨در مأموریتی که به جنوب رفته بودیم باید منطقهای را شناسایی میکردیم؛ آن منطقه کوهستانی بود.
✨پر بود از کوه و صخره ...
در راه بازگشت چشمم به یک خانواده کوچک آهو افتاد.
✨یک آهوی نر، یک آهوی ماده و یک بچه آهو در فاصله ۲۰ متری ما ایستاده بودند؛
و به ما نگاه میکردند.
✨هوس شکار به ذهنم افتاد. اسلحه را برداشتم تا يكیشان را شکار کنم...
تا اسلحه را برداشتم، محمود جلویم را گرفت!
✨گفت: دلت می آید اینها را شکار کنی!؟ قدرت خدا را ببین، از ما نترسیدند!
کدام را می خواهی بزنی؟ مادر را جلوی پدر و بچه یا پدر را جلوی مادر و بچه، یا بچه را جلوی چشم پدر و مادر؟!
✨مگر نمیدانی امام_رضا_علیه_السلام ضامن آهو شد؟!
✨با جملات محمود مو به تنم سیخ شد!
نگاهی به محمود انداختم و دوباره به خانواده آهوها نگاه کردم. جالب بود و عجیب! آهوها همچنان به ما نگاه می کردند.
✨محمود نفسی تازه کرد و گفت: «ما که به گوشتشان نیازی نداریم، سازمان دارد غذای ما را می دهد. اگر شکارشان میکردی قید رفاقت چندین ساله ام با تو را می زدم!»
♦️منبع: کتاب شهید عزیز♦️
🌷شهید_مدافع_حرم محمود_رادمهر🌷
#حجاب #خانواده
🆔 @Shohaada