☕️فنجانی چای با خدا ☕️
نویسنده :خانم زهرا اسعد بلند دوست🖋
................................
#پارتسیدو
هرچه صوفی بیشتر می گفت..مانور درد در وجودم بیشتر میشد..حالا دیگر حسابی روی میز خم شده بودم.عثمان که میدانست نمیتواند مجبورم کند،از جایش بلندشد:(صوفی یه استراحتی به خودتون بده.)ورفت،ناراحت و پر غصب…
صوفی پوزخند زد:(اگر به اندازه تمام آدمهای دنیا هم استراحت کنم، خستگیم از بین نمیره..)
بادیدن عکسها مطمئن شدم که دانیال زمانی،عاشقِ این دخترِ شرقی مَآب بود..اما چطور توانست چنین بلایی به سرش بیاورد؟شراکت در عاشقی در مسلک هیچ مردی نیست..دانیال که دیگر یک ایرانی زاده بود..ایرانی و دستودلبازی در عشق؟؟ خیلی چیزها فراتر از تصوراتم خودنمایی میکرد..
دانیال..برادر مهربان من، که تا به خاطر دارم، تحمل دیدنِ اشکهای هیچ زنی را نداشت،بعد سر میبرید در اوجِ خباثت و سیاه دلی؟با هیچ ترفندی نمیتوانستم باور کنم..شاید همه این چیزها دروغی بچه گانه باشد..
عثمان آمد با لیوانی بزرگ وسرامیکی: (سارا بیا اینو بخور..یه جوشنده ست.. اونوقتا که خونه ای بود و خوونواده ای هروقت دل درد میگرفتیم، مادرم اینو میداد به خوردمون.. همیشه ام جواب میداد.. یه شیشه ازشو تو کمد لباسام دارم.آخه غذاهای اینجا زیاد بهم نمیسازه.. بخور حالتو بهتر میکنه)
عثمان زیادی مهربان بود و شاید هم زیادی ترسو.. من از کودکی یاد گرفتم که ترسوها مهربان میشوند.
دستانم ازفرط درد بی امان معده میلرزید..عثمان فهمید و کمکم کرد.. جرعه جرعه خوردم..به سختی.بوی زنجبیل وتیزیِ طعمش زبانم را قلقلک میداد..راست میگفت، معده ام کمی آرام شد…
وباز غُرهای آرام و کم صدای عثمان جایی درزیر گوشم:(تمام فکر و ذکرت شده برادری که به خواست خودش رفت..حاضرم شرط ببندم که چند ماهه یه وعده، درست و حسابی غذا نخوری.. اون معده بدبختت به غذا احتیاج داره.. اینجوری درب وداغون میخوای دنبال برادرت برگردی؟؟)
وچقدر اعصابم رابهم میرخت که حرفهایِ پیرمردانه اش:(صوفی ادامه بده..)
صوفی که دست به سینه و ب دقت نگاهمان میکرد،روبه عثمان با لحنی پر کنایه گفت:(اجازه هست آقای عثمان؟؟) نفسهای تند وعصبیِ عثمان را کنار گوشم حس میکردم.لبخندِ صوفی چقدر پرکینه بود…
ادامه دارد...
................................
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا
❣✨
................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
مقابله با تهاجم فرهنگی📱💻🖥
#پارتسیدو
#فصلدوم
#حکایت
..............................
مجید و مرتبه سراغ آن جوان آمد، گفت: بنده ی خدا! من شاه را آوردم تا مشکلت حل شود، اصلا اعتنایی نکردی؟! چوپان گفت:(( من با نماز دروغین توانستم شاه را به اینجا بیاورم. شاهی که اصلاً مرا به بارگاه خود راه نمی داد نه تنها به دیدن من آمد بلکه باعث شد شاه به من تضمین کند و به پایم بیفتد. نه شاه را می خواهم دختر شاه را. من عشق حقیقی ام را پیدا کرده ام. آن ها همه عشق مجازی اند!))
ای صد دل دل، دل یکدل کن
مهر دگران را ز دل خود یله کن
یک لحظه به اخلاص بیا در بر ما
گر کام تو برنیامد آنگه، گله کن
کافیست مهر، علاقه و عشق به دیگران را از دل بیرون کنیم و با اخلاص-فقط برای رضای خدا - رو به سوی خدا بیاوریم؛ تا لذت دوستی و عشق او را بچشیم.
امیر مومنین علی(ع) در خطبه ۸۷ نهج البلاغه در مورد یکی از خصوصیات محبوب ترین بندگان خدا می فرماید:(( محبوب ترین خدا کسی است که خداوند او را یاری کرده تا بر نفس خویش چیره شود)). از این عبارت برمیآید که تنها با یاری و مدد الهی انسان می تواند بر نفس خویش پیروز گردد. انسان باید ابتدا با نفس خود مبارزه کنند و اگر موفق نشد بر نفس خود فایق آید، از خداوند برای این مهم، ساری می طلبد.
منظور از نفس آن دسته عوامل، انگیزه ها و گرایش های درونی اند که انسان را به گناه و انحطاط سوق داده و مانع ترقی معنوی و تقرب به خداوند و نیل به کمالات والای انسانی می شود. عوامل و انگیزههای نفسانی که لحظاتی موقت دارند و فرجام آنها بدبختی، زیان و محروم گشتن سعادت است، از آن روی که ما را از کمالات باز می دارند((نفس امّاره به سوء)) گفته می شوند.
ادامه دارد...
مبنع:#کتابتهاجمفرهنگی
با نگرشی بر سیره ی عملی شهدا.
نویسنده:#محمدجاننثار
✨❣
........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909