eitaa logo
شهدا٠۱۲٠
1.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
آنان که خواستند از خود به خدا برسند سقوط کردند ... از حسین باید به خدا رسید حسینی بودن عشق است و عشق در قلب است و سوز بر جان... 🍃(۱۴۰۱/۱۱/۱۱) ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ ✨ operator0120 کپی حلالت رفیق💚
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا نه ایرانِ نه عراق اینحا ترکیه است و این عزاداری ترکیه های مسلمان برای محرم و اسارت حضرت زینب ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🌷 کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. ▫️دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» ▫️یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم. یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. شهید مدافع حرم خدایا مارامدیون فرزندان شهدا نگردان ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
دنیا بدون حضورت جهنم است ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
✨🌷 روزی که امام رحمه الله ما را عقد کرد، علی با دست چپش دست امام رحمه الله را گرفت و بوسید. وقتی از حضور امام رحمه الله بیرون آمدیم، پرسیدم: چرا با دست راستت دست امام را نگرفتی؟ گفت : ترسیدم امام متوجه دست مصنوعی‌ام شود و غصه‌دار شود. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 نماهنگ ویژه | تقریظ رهبرمعظم انقلاب بر کتاب "اسم تو مصطفاست" 🍃🌹🍃 ❤️امام‌خامنه‌ای مدظله‌العالی: اراده و عزم راسخ در راه خدا نمایشگر بخشی از شخصیت ممتاز شهید صدرزاده است ➕ لحظاتی از حضور شهید صدرزاده در میدان نبرد 🗓 صبح امروز دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ طی مراسمی با عنوان دو تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب‌های «اسم تو مصطفاست» و «سرباز روز نهم» منتشر شد‌.
حرم پاک حضرت رقیه (س)
با این که دو دست کوچکش را بستند؛ دستش به کرم از همه کس بازتر است... ...(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر دخترکی پیش پدر ناز کند .. گره کرب و بلای همه را باز کند :)!
🏴 آقا بیا به جان رقیه هوا پس است دستم به دامنت به خدا شیعه بی کس است _رقیه eitaa.com/shohada0120
🌷 وقتی عشقِ حسین (ع) در جانت ریشه کرد دیگر قدرت ماندن نداری در قافله حسین (ع) کسی قصدِ ماندن ندارد همه بار سفر بسته‌اند ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🏴 دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما... ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود. تسلیت باد🖤 ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
حسین بہ ذکر الهے برقیہ خیلی اعتقاد داشت میگفت‌ تا گره‌اے بہ کارتون افتاد یہ تسبیح بردارید و بگید : الهے برقیہ خدا حتما بہ سہ‌سالہ‌ ارباب نظر میکنہ و مشکلتون‌ حل میکنہ 💔:) ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
-خدارحم‌کند‌‌به‌قلب‌ودلی‌که؛ درآرزویِ‌چیزیست.. ‌که‌تقدیرش‌نیست!
رقیه بودن ؛ زمان و مکان نمی‌شناسد هر دختر شهیدی طلب بابایش را دارد ... ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِی سلام، صبح بخیر امام زمانم🌸
🔷 یکم شهریور سالروز شهادت# شهید سید اسدالله لاجوردی، دادستان سابق تهران گرامی باد. ♦️شهید عجیب و غریبی که شب ها در زیر زمین خانه اش خیاطی می کرد تا حقوق خود را بر جمهوری اسلامی تحمیل نکند! 🔸در دلِ این کاخ های شیشه ای، همچو همت کو شهادت پیشه ای؟ 🔸ما اسیرِ بورس بازی گشته ایم، مَسخِ دنیایِ مجازی گشته ایم! 🔸ما شبی در وادی تَن گُم شدیم، مَحو و ماتِ فتنه گندم شدیم. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
اتاق عمل سیار،اهدایی مردم بابل به لشکر 25 کربلا اکیپ درمانی شهرستان بابل دفاع مقدس : نشسته راست: 1توکلی2حسن قدمپور.3.4.5.؟ 6.علی ابدی7جبلی ایستاده راست: 1.؟ .2. آقای غلامپور3- روشن . آخری آقای آل احمد
یکم شهریور ، زاد روز حکیم بوعلی سینا و روز پزشک گرامی باد ✨🦋
نحوه شهادت ✴️ شهیدبقایی به همراه عده‌ای دیگر از جمله شهید حسن باقری و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند. 🌺شهید بقایی در طی مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره والفجر بود. او به کمک یکی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ می‌خواند. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیده‌بانی حرکت نمودند. ایشان در بین راه به برادران همراه می‌گوید: آیا می‌شود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که: «یا اَیتهاالنَّفس المُطمَئنَّه ارِجِعی الی ربِّکِ راضیَهً مرضیهً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی» و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان می‌دهد که به آن مرحله عالی نایل گردد؟ هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و بدین سان عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
آن روضه را که ما شنیدیم دیده است اینگونه صبر را زِ که تعلیم دیده است؟! «ننه مریم» مادری که وقتی خبردار شد پسرش برای پاکسازی شهر بر اثر انفجار مهمات شهید شده است. این مادر، با قایق وارد شهرشد و سراغ بچه‌هایش را گرفت. مرتضی شهید شده بود و هنوز قبرستان دست دشمن بود و به ناچار، پسرش را در قبرستان آبادان به خاک سپرد. سپس به خرمشهر بازگشت و باخبر شد که محمد برای پاکسازی شهر براثر انفجار مهمات شهید شده است. وقتی به محل حادثه رفت، بابدن قطعه قطعه شده پسرش مواجه شد. یک پتو آورد و شهید را جمع کرد و همراه با رزمندگان خرمشهری، او را درقبرستان خرمشهر به خاک سپرد وسپس به سمت خانه اش حرکت کرد. رزمنده‌ها «ننه مریم» را زینب زمان صدا می‌کردند چرا که در کوران گلوله باران مقاومت کرد و در برابر خبرهای سخت و ناگوار خم به ابرو نیاورد، با وجود داغ‌هایی که دید خرمشهر را ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد . راوی : حاج قاسم صادقی ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
°•|🍃🌸 امروز یکم شهریور تولد فرمانده مخلص و بی ادعای لشکر ۱۴امام حسین علیه السلام شهید حاج حسین خرازی بزرگمردی که باصداقت و صفایش قلب همه همرزمانش را تسخیر کرده بود همیشه در قلب مائی مرد بی ریا تولدت مبارک فرمانده. ❤️ °•{ســردار والامقام ابالفضـــــل جبهه‌ها 🕊🌹}•° 🔴 ◽️حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. ◽️يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. ◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! ◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی. 💚 ✨🦋