eitaa logo
روایت خاکریزها
251 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نفس خود گُذَشتند و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَن 🥀 سلام‌بـــَر‌شُهَـدآ... کانال اطلاع رسانی حوزه دفاع مقدس ، جبهه مقاومت اسلامی و یادمانهای شهدای گمنام جنوب غرب استان تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد شهدای عزیز گمنام در این کوچه‌های بن‌بست نَفْس، پرواز ممکن نیست. باید چگونه زیستن را بیاموزیم از آنان که رفتند. صلوات صلی علی محمد و آل محمد
مراسم بزرگداشت شهدای خدمت و یادواره ۴۵ شهید مفقود الاثر شهرستان شهریار و سالگرد تدفین شهدای گمنام کهنز با حضور خانواده معظم شهدا ، ایثارگران مردم ولایتمدار و شهید پرور شهرستان ،جمعی از مسئولین و جوانان پرشور برگزار شد . این مراسم با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سیدجلال موسویان و مداحی حاج محمد کریمی و حاج علی پور کاوه همراه بود . 💥💫جهت اطلاع از برنامه های حوزه دفاع مقدس ، جبهه مقاومت و یادمان های شهدای گمنام جنوب غرب استان تهران با لینک ذیل 👇همراه ما باشید . 🌾🌺🌾🌿🌴🌷🌻🌺🌾🌿 https://eitaa.com/shohada1402_02
چهارم اسفند ماه ۱۳۶۴ --- سالروز شهادت عبدالله نوریان، فرمانده تخریب و مهندسی تیپ ۱۰ سیدالشهداء(ع) دردوران دفاع مقدس خاطره ای از شهید: ▫️حاج عبدالله باحاج‌ قاسم میخواست وارد دوکوهه شود،دژبان نمیگذاشت؛اینها کارت تردد نداشتند.عبدالله گفت:ما بچه‌های گردان تخریب تیپ سیدالشهدا هستیم دژبان پرسید:همان که فرمانده‌اش حاج‌عبدالله است؟ حاج قاسم گفت:«بله» ودژبان گفت:خوش به حالتون دژبان ‌رفت و طناب را انداخت تاماشین عبور کند؛حاج قاسم میگفت:وقتی داخل شدیم،‌عبدالله روی داشبرد ماشین زد وگفت نگه‌دار» ایستادم؛ سپس سراغ دژبان رفت وگفت: توعبدالله رامیشناسی؟ ـ نه تعریفش را شنیدم ـ عبدالله بنده بد خداست دژبان یقه حاج‌عبدالله را گرفت وگفت:عبدالله بنده بد خداست؟! میخواست ‌عبدالله را بیرون بیاندازد،مارفتیم و او را جدا کردیم.گفتیم ولش کن دژبان گفت:اگردفعه بعدبیایید وکارت نداشته باشید، راهتان نمیدهم.این دفعه بخاطر فرمانده‌ راهتان دادم که بدش را گفتید آنشب حاج‌عبدالله به گردان آمده وخیلی به هم ریخته بود و حال خوبی نداشت؛باناراحتی ‌گفت:شما درگردان زحمت می‌کشید ومن مشهور شدم او آن شب به این نتیجه رسیده بودکه گردان را رهاکند وبه کردستان برودتاگمنام بماند. ┄┅☫🇮🇷 🇮🇷☫┅┄
📌 تفحص عجیب در فکه؛ من می خواهم در فکه بمانم! 🔸نزدیک غروب مرتضی داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد. با بیل خاک ها را بیرون می‌ریخت. هر بیل خاک را كه بیرون می‌ریخت مقدار بیشتری خاک به داخل گودال برمى‌گشت. نزدیک اذان مغرب بود، مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد و گفت: فردا برمی‌گردیم. 🔹صبح به همراه مرتضی به فکه برگشتیم، به محض رسیدن، به سراغ بیل رفت. بعد آن را از خاک بیرون کشید و حرکت کرد!!! با تعجب گفتم: آقا مرتضی کجا می‌ری؟! نگاهی به من کرد و گفت: دیشب جوانی به خواب من آمد و گفت: من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو... کتاب "شهید گمنام" ┅☫🇮🇷 🇮🇷☫┅
✍ تو وصیت نامه ش نوشت : ملت ما چگونه زندگی کردن را از و چگونه کردن را از آموخته اند.آرزو دارم همچون زندگیم بمیرم‌. . 📝 سردار جلال الدین علاءالدینی از سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ ... ┅☫🇮🇷 🇮🇷☫┅