eitaa logo
شهدا ۱۵ خرداد
77 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
24 فایل
با همت جمعی از فعالان فرهنگی برای اعتلای فرهنگ اسلامی ایرانی 🆔 @shohada15khordad ارتباط با ادمین کانال @doolabi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید عزالدین لحظه ای که خبر شهادت فرزندش را شنید: خوشحالم پسرم، ممنون که مرا در برابر سربلند کردی @shohada15khordad
نماینده اسرائیل در سازمان ملل: ما نمی‌خواهیم هیچ تهاجم زمینی را در جایی انجام دهیم و راه حل دیپلماتیک را ترجیح می‌دهیم. اسرائیل برای آرام کردن درگیری در آماده است.
16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اهمیت سفر رییس مجلس به لبنان وحید خضاب؛ کارشناس مسائل منطقه: 🔺۴۸ ساعت قبل از حضور آقای قالیباف برای بازدید از منطقه البسطه بیروت بمباران سنگینی در آن منطقه صورت گرفته بود که منجر به شهادت چندین تن شده بود. 🔺دو اقدام اخیر ایران در حمایت از لبنان یعنی سفر وزیر امور خارجه به بیروت و همچنین حضور آقای قالیباف در منطقه بمباران شده بیروت بسیار مهم و شجاعانه بود. 🔺یک وجه مهم دیگر این سفر هدایت هواپیما توسط خود آقای قالیباف بود که در حوزه جنگ روانی تاثیر بسیاری داشت و این به معنای همراهی و حمایت ایران از جبهه مقاومت و است. @shohada15khordad
recording-20241021-111427.mp3
3.87M
غزه، لبنان و مقاومت... وضعیت بغرنج اقتصادی لبنان کمک اقتصادی همان واجب و فرض رهبری است تلاش کنیم در جهت مالی بتوانیم کاری کنیم @shohada15khordad
روایت‌هایی زنانه و بی‌واسطه از لبنان 🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃 قسمت یازدهم از لحظة اي كه برق مي آمد تلويزيون قديمي مادر من صداي خش دارش مي رفت تا آسمان تا وقتي كه دوباره برق می رفت و گوینده اخبار را به زور ساکت می کرد. گاهی دلم می خواست برق همیشه قطع باشد اینقدر که صدای تلویزیون کهنه مادرم روی اعصابم بود‌. وسط آن شلوغی فقط صدای تلویزیون را کم داشتیم‌. مادرم نمی توانست مثل ما اخبار جنگ را با موبایل دنبال کند. آشپزخانه بودم که خبر بمباران ساختمانی که سید در آن بوده را شنيدم. دستم سست شد. ظرف داغ غذا ریخت وسط آشپزخانه. مادرم هنوز نفهمیده بود چه اتفاقی افتاده. داد و بی داد می کرد که حالا تکلیف غذای این جماعت چه می شود؟ صدای شیون که بلند شد تازه فهمید چه اتفاقی افتاده است. ظهر فردا خبر شهادت سید اعلام شد. من دقیقا کنار همان دیوار ایستاده بودم. دیواری که در ۶ سالگی در کنار آن خبر رفتن پدرم را شنیده بودم. دوباره همان دختر بچه را می دیدم. دختر بچه ای ۶ ساله. با موهای مجعد قهوه ای. با گریه نگاه کسانی می کردم که گریه می کردند. من حالا دوباره یتیم شده بودم. دقیقا مثل همان سالها. خانه روی هوا بود. فکرش را بکن این همه آدم با صدای بلند گریه کنند. بچه ها هاج و واج نگاهمان می کردند. دقیقا مثل کودکی های من. من به دیوار تکیه داده بودم. گریه نمی کردم. خشکم زده بود. یاد اولین باری افتادم که سید را دیدم. جشن تکلیف. از مدرسه امداد در المعیصره رفتیم بیروت. مدرسه امام خميني. لباس نماز پوشیده بودیم. مثل فرشته ها. سید به من هدیه داد و من نگاهش کردم. هنوز سایه اش را روی سرم احساس می کردم. لبخندش را. یاد روزهایی افتادم که شوهر سابقم تازه شهید شده بود. من مانده بودم و دختری مریض که تا دو ماه هر روز باید به بیمارستان آمریکایی بیروت می رفت و من پولش را نداشتم. هنوز هم نمی دانم از کجا فهمیده بود فاطمه مریض است. کمک کرد تا دخترم را ببریم همان بیمارستان. آن روز دوباره احساس کردم پدرم برگشته است. من دوباره یتیم شده بودم. من هنوز گریه نمی کردم. نمی دانم چرا اما آن لحظه یاد حرف های دوست ایرانی ام افتادم. هر وقت اتفاقی در ایران می افتاد و من نگران می شدم دوست ایرانی ام می خندید و می گفت ما روزهای سخت تر از این هم داشته ایم. می گفت انقلاب که شد همه مسؤولانشان را ترور كردند حتى رئيس جمهور و نخست وزير را. بعد هم جنگ شد. می گفت همه بر علیه آنها بودند. می گفت دشمن ما قوی بود. شهید می دادیم. بعد هم امام رفت. همه فکر کردند همه چیز تمام شده. اما نشد. می گفت نترس خدا هست. سرم را تکان دادم و بریده بریده زیر لب گفتم‌ - خدا هست. نفسم بالا نمی آمد. گریه نمی کردم. دوباره خودم را می دیدم. همان دختر ۶ ساله. با موهای مجعد و چشم های وحشت زده. پدرم رفت اما خدا هنوز بود. می دانستم که سید بیش از اینکه یک شخص باشد یک راه است. امام موسی صدر که رفت چه کسی باور می کرد سیدی بیاید و جایش را پر کند؟ اصلا رسول خدا که رفت مگر اسلام هم رفت؟ این ها را داشتم به خودم می گفتم. من نباید از پا می افتادم. می لرزیدم. سردم بود. دلم نمی خواست صدای گریه های ما به گوش جماعت القوات اللبنانیة برسد. می رسید. مي دانستم كه از گریه های ما خوشحالند. مگر ما چه گناهی داشتیم جز اینکه نمی خواستیم دشمن تا وسط بیروت بیاید؟ ما که بهای آزادی این آب و خاک را به جای همه پرداخته بودیم. پس چرا به گریه ما می خندیدند؟ میدانی چقدر سخت است که کسی از گریه تو خوشحال باشد؟ میدانی چقدر سخت است صدای گریه تو را بشنود؟ اما مگر میشد کسی را آرام کرد. دوباره یتیم شده بودیم. سید فقط برای ما مرد میدان نبود. حتی برای ازدواج ما پیام تبریک می فرستاد. گاهی اسم بچه هایمان را سید انتخاب می کرد. باور می کنی؟ سید پدرمان بود. همسایه ها وحشت زده ریختند خانه ما. فکر می کردند برای مادرم اتفاقی افتاده. نمی دانستند پدرمان رفته است. نگران بودم. نگران جنگ. نگران رزمنده هایی که در میدان بودند. یعنی حالشان چطور است؟ نمیدانم چند دقیقه مثل صاعقه زده ها نگاه می کردم. هیچ کس حواسش به من نبود. به دختری که دوباره ایستاده بود کنار دیواری که روزی با موهای مجعدش در ۶ سالگی همان جا ایستاده بود. پدرش دوباره رفته بود. نفسم بالا نمی آمد. چشم هایم درست نمی دید. همه را درهم می دیدم زیر لب گفتم‌ - خدا هست.. جمله ام تمام نشده بود که پاهایم سست شد. چشم هایم سیاهی رفت. چیزی نمی دیدم دیگر جز دختر بچه ای ۶ ساله با عروسکی کهنه و موهای مجعد. با صورت که به زمین افتادم فقط یک جمله را زیر لب می گفتم - سید رفت. خدای سید نرفته است ادامه دارد ... راوی: زنی از جنوب لبنان 📝رقیه‌کریمی @shohada15khordad
❌ شب گذشته خبرگزاری اسپوتنیک روسیه گزارش داد که هلیکوپترهای آمریکایی و اسقاطیلی دیروز در چندین سایت در کوه های قلمون در حومه دمشق فرود آمدند و سربازان (آمریکایی و اسقاطیلی) وارد پایگاه های نظامی در آن منطقه شدند. ⛔️ پیشروی ارتش اسرائیل در حومه پایتخت سوریه/ تنها ۲۵ کیلومتر فاصله با دمشق 🔹نیروهای ارتش اسرائیل در ساعات گذشته، هشت شهرک و روستا در حومه جنوبی شهر دمشق را اشغال کردند و فاصله این نیروها تا پایتخت سوریه حدود ۲۰ کیلومتر است. 🔸شهرک ها و روستاهای اشغال شده توسط ارتش اسرائیل در حومه شهر دمشق در مجاورت مرز مشترک بین سوریه و لبنان است. به نظر می رسد که اسرائیل علاوه بر اشغال مناطق دیگری از خاک سوریه به دنبال محاصره لبنان از جهات مختلف است. @shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهرام همایون اپوزوسیون: وقتی پلیس آمریکا دستور تخلیه شهر را داد یاد آوارگی مردم و افتادم! ❌ آه مظلومین غزه دامن شیطان بزرگ آمریکا را گرفت
پرچم حزب‌الله بیخ گوش صهیونیستها جوانان لبنانی، پرچم حزب‌الله را در نزدیکی مرزهای سرزمین‌های اشغالی‌ برافراشتند. خبرنگار روزنامه عبری "یدیعوت آحارونوت"با انتشار این تصویر نوشت: پس از 15 ماه درگیری، این دقیقاً همان تصویری است که در شمال و در نزدیکی مرز "اسرائیل" بیم آن میرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن مومن شیعه لبنان زینب وار در مقابل شمر و یزید دوران ایستاده و خطبه میخواند 🆔 @shohada15khordad
❌به لخت شدن میگن شجاعت! تا امثال این زن قهرمان نشوند. رقاصه ها و سلیطه ها برای اشغالگران خطر ندارند.