eitaa logo
زیر سایه شهدا🇵🇸
109 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
81 فایل
خدا بخواهد🌸 اینجاخیمہ‌گاهـ‌شہداست🌷 باصلوات‌واردشوید شهید حمید رضا رفیعی می گفت : راه ما راه【 حسین 】است و باید آماده و همراه【حسین】 باشیم و【 حسین 】گونه بودن را بدانیم. پیشنهاد یا انتقادی داری اینجا بگو https://harfeto.timefriend.net/17043420153062
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون بود و هنوز انجام نشده بود ❤️✨حسین نظری لوح پستی نوشت ساعت پست من هم 2- 3 شب بود، پست قبل منم بود، من خوابم برد بیدارشدم دیدم ❤️✨به بابک گفتم چرا منو نکردی پست بدم؟ گفت نداشت بیدار بشی من خودم جای شماهم پست دادم، گفتم آخه این چه کاری بود ❤️✨گفت من خودم داشتم با خودم درد دل میکردم و راز و نیاز میکردم و حرف میزدم و زمان هم گذشت با این که حواسمم به اطراف بود، ❤️✨بنده خدا بابک نوری از نشون داد و تو اون هوای حمص و بوکمال که هواش وحشتناک سرد بود منو خودش کرد... 🌷
°: Γ🕊🌸 . . وصیت‌ایشان‌به‌تمام‌زنان‌این‌است‌ڪه: عبا(چادر)است اومےگوید عبامدل‌است‌واولین‌زنےکه‌صاحب‌عبای زنانه‌است‌حضرت‌زینب(س)بود او این‌گونه‌بودوهمیشه‌عبا روی‌سرش‌قرار داشت‌ولےحجابے که‌الان‌می‌کنیم‌وچیزهایی‌غیرمعلوم‌است مهم‌ترین‌مسئله‌این‌است‌ڪه‌دختران‌ وزنان حجاب‌خودراحفظ‌ڪنند..💕🌱
🎞 همرزم‌شهیــد: همان روز شهادتش دیدم یه گوشه نشسته داره مینویسه توحال خودش بود... من به شوخی گفتم آقاچی مینویسی بروپشت دوربین یا خودش میادیانامه اش یه شعرهم براش خوندم باخنده گفت عموبعدمیخونی🙈 گفتم بعدکجاست🤨😄 چندساعت بعدکه شهیدشدجلوی بیمارستان کاغذراازجیبش درآوردم مقداری مقدمه داشت داخل همان مقدمه نوشته بودنوشتن هرروزراازپدرم یادگرفتم ونوشته بودکه امروزاینجایه جوریه میگن شهادت فکرکنم اینجایکی شهیدمیشه آدمهاهمه یه شکلین همه خوبن خدایاآیامیشه؟؟؟ عموشاهین همین حالاآمدومیگه که یاخودش میادیانامه اش وووودیگه نتونستم بقیه رابخونم گریه امونم نداد😭 شهدایه فکری به حال من روسیاه بکنید😞 + خدایاچقدرادب داشت این آقابابڪ . .♥️ ‍‎
🎞 رفیق شهید🌹 : بابک، شخصیت مهربانی داشت که راحت به دل می‌نشست☺️،اصلا به دنبال شهرت و معروف شدن نبود چون چنین شخصیتی نداشت.😊 ✨انگیزه اصلی اش از جان، مال و ناموس کشورش بود و وقتی این اتفاق‌ها را از رسانه‌ها دنبال می‌کرد که چطور داعش در سوریه درگیری ایجاد کرده، بحثش پیش می‌آمد و می‌گفت: 💌" اگر ما نباشیم که برای دفاع پیش‌قدم شویم، همین اتفاق‌ها ممکن است در کشور خودمان و برای خواهر و مادر و بچه های خودمان رخ بدهد." برای همین رفت تا از آنچه که داشت، دفاع کند.🍃✨ وقتی این بحث‌ها پیش می‌آمد به علاقه💗 زیادی که برای رفتن به سوریه داشت پی می‌بردیم در حالی که می‌دانستیم حتی پدرش شرایطی برایش فراهم کرده که می‌توانست برای ادامه تحصیل به آلمان برود.درکش برایمان خیلی سخت بود!🌺✨ ‍‎‌‌‎‎
‹🔗📙› به‌نقل‌از‌همرزم‌شهید : شب‌قبل‌ازشهادت‌ بود.💔 یہ‌ماشین‌مهمات‌تحویل‌من‌بود.🚖 من‌هم‌قسمت‌موشکی‌بودم‌و‌هم‌ نیروی‌آزاد ادوات.‌اون‌شب‌هوا‌واقعا‌ سردبود🌬❄️ اومد‌پیش‌من‌گفت: " علےجان‌توۍچادر‌⛺️جا‌نیست‌من‌بخوابم. پتوهم‌نیست🤦🏻‍♂" گفتم : تو‌همش‌از‌غافلہ‌عقبےبیا‌پیش‌‌خودم گفتم:بیا‌این‌پتو ؛اینم‌سوءیچ 🔑 برو‌جلو‌ماشین‌🚘بخواب،‌من‌عقب‌میخوابم🤗 ساعت‌3شب‌من‌بلند‌شدم‌رفتم‌بیرون🚶🏻‍♂ دیدم‌پتوروانداختہ‌رو‌دوش‌خودش‌ داره‌نمازمیخونہ📿 (وقتی‌میگم‌ساعت‌(۳)صبح‌یعنےخداشاهده اینقدرهواسرده‌نمیتونےازپتوبیاۍبیرون!!)😥 گفتم: بااینکارا‌شهید‌نمیشےپسر ..حرفےنزد🖐🏻 منم‌رفتم‌خوابیدم.🚶🏻💤 صبح‌نیم‌ساعت‌زودتراز‌من‌رفت‌خط وهمون روز شهید شد 🍁⃟ 🧡 ¦⇢ 🍁⃟ 🧡 ¦⇢ شهیدبابک‌نوری
🎞 |دوست‌شہید| "بابک"اعتقادش نسبت به پیامبر و ائمه اطهار خیلی بالا بود. تو جامعه همیشه یک شخصی و خانومی رو میدید ، مثل خواهر خودش میدونست..حتی یه جورایی مراقبشون بود، و دوست نداشت اتفاقی براشون بیفته؛ کلا "بابک"خیلی شخصیت مهربونی بود و از اون دسته آدم هایی بود که راحت به دل می نشست.
🎞 همرزم شهیدبابک :🌱 اولین شبی که رسیدیم مارو بردن حلب پادگان بوهوس یک شب اونجا مستقر شدیم. صبح بابک شروع کرد به تمیز کردن و نظافت اون دور و بر و مایکی دونفر دیگه هم کمکش کردیم. اولین کاری که کرد از ماخواست که یکسری وسایل برای آماده کنیم;چون فکر میکرد اونجا موندنی هستیم. 🌼بابک واقعا روحیه جهادی داشت یعنی بچه ای نبود یه جا بشینه و یا مغرور باشه و خودشو بگیره❤️ باهمه جوش میخورد همون روز اول😊 💢توی مناطق هم نماز شب و قرآن خوندنش ترک نمیشد.🥀 ✨❤️
🎞 همرزم شهیدبابک :🌱 اولین شبی که رسیدیم مارو بردن حلب پادگان بوهوس یک شب اونجا مستقر شدیم. صبح بابک شروع کرد به تمیز کردن و نظافت اون دور و بر و مایکی دونفر دیگه هم کمکش کردیم. اولین کاری که کرد از ماخواست که یکسری وسایل برای آماده کنیم;چون فکر میکرد اونجا موندنی هستیم. 🌼بابک واقعا روحیه جهادی داشت یعنی بچه ای نبود یه جا بشینه و یا مغرور باشه و خودشو بگیره❤️ باهمه جوش میخورد همون روز اول😊 💢توی مناطق هم نماز شب و قرآن خوندنش ترک نمیشد.🥀 ✨❤️
🎞 رفیق‌شہید: برای اولین بار و آخرین بار که شهید بابک نوری و شهید عارف کاید خورده رو دیدم زمانی بود بچه های مقاومت ل ۲۵ کربلا حدود ۲۵۰۰تا ۳۰۰۰متر به داخل خاک دشمن نفوذ کرده بودند. با بچه های ل ۲۵کربلا مازندران تازه رسیده بودم به خط. زمانی که رسیدم گلوله های خمپاره و توپ بیست و سه مثل بارون به سمت بچه ها میومد. از ماشین که پیاده شدم با لحجه خودم چند تا متلک به داعشی ها انداختم. بعد دیدم دونفر از بچه های موشکی چند متر اون طرف تر دارن میخندند... من هم همینطور که میخندیدم با اونها(دو شهید بزرگوار) دست دادم، خدا قوت گفتم رفتم تو سنگر خود و چند دقیقه بعد صدای شهیدان نوری و کاید خورده نظری به گوشمان رسید... زمانی که برگشتم به سمتشان دیدم با ترکش خمپاره زخمی شدن وبچه ها انها دارن انتقال میدن به عقب... هیچ وقت رفـاقـــت وخنـده ها و خوشــحالی دو شهید گرانقدر رو توی اون درگیری فراموش نمی کنم... هیچ وقت! اون دو رفیـق آماده پـرواز بودن بالها شونو آماده کرده بودن ...🕊🍃»
🎞 همرزم‌شهیــد: همان روز شهادتش دیدم یه گوشه نشسته داره مینویسه توحال خودش بود... من به شوخی گفتم آقاچی مینویسی بروپشت دوربین یا خودش میادیانامه اش یه شعرهم براش خوندم باخنده گفت عموبعدمیخونی🙈 گفتم بعدکجاست🤨😄 چندساعت بعدکه شهیدشدجلوی بیمارستان کاغذراازجیبش درآوردم مقداری مقدمه داشت داخل همان مقدمه نوشته بودنوشتن هرروزراازپدرم یادگرفتم ونوشته بودکه امروزاینجایه جوریه میگن شهادت فکرکنم اینجایکی شهیدمیشه آدمهاهمه یه شکلین همه خوبن خدایاآیامیشه؟؟؟ عموشاهین همین حالاآمدومیگه که یاخودش میادیانامه اش وووودیگه نتونستم بقیه رابخونم گریه امونم نداد😭 شهدایه فکری به حال من روسیاه بکنید😞 + خدایاچقدرادب داشت این آقابابڪ . .♥️ ‍‎‌
خاطره ای از شهید اسماعیل دقایقی ❣
<🦋🌸> 🎞 •|هم‌خدمتی‌شھید|• بابڪ‌قرار‌بود‌برای‌فرمانده‌خوراکی‌بره🥖 ماچھارنفر‌هم‌شیرش‌🦁کردیم برای‌ماهم‌یواشکی‌خوراکی‌برداره یک‌بسته‌آبمیوه‌🧃و‌ویفر‌🍪برداشته‌بود لو‌رفت..😬🤦🏻‍♂ کلی‌از‌فرمانده‌حرف‌خورد😓 بابڪ‌فاز‌منفی‌نبود‌ولی‌‌توی‌بیشتر‌کارها‌پایه‌بود💁🏻‍♂