6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری
#راهیان_نور
🔻خدایا!!!
درشهادت چه لذتی است
که مخلصان تو به دنبال آن
اشک شوق میریزند...
📝 #دلنوشته | #راهیان_نور
🔻این روزها دلتنگی های عجیبی روی دلم نشسته است...
دلتنگی هایی که دلم را هوایی میکند و جنس و بویشان فرق میکند.
این روزها دلم تنگ میشود برای اتوبوسی که راهیست و زائری که مشتاق پیمودن خط به خط جاده هاست،دلم برای شب های سرد اردوگاه تنگ میشود.
🔅برای تلاطم اروند و تپش نی زارها... خاک نم خورده ای که نمیدانستم از خون نم دارد یا آب!
برای کهکشانی که نامش شلمچه بود ...شلمچه ای که دل مرا در خاک آسمانی اش امانت گذاشته بودم.
▪برای هویزه و قبر شهید گمنامی که میشد در کنارش لانه کرد و پرکشید ...جایی که میشد استخوان های سینه را کنار زد و گفتنی هایی که گفته نشده بود را بیرون ریخت.
برای معراج که سکوی پرواز بود
جایی که اشک میل تپیدن داشت، آنجا که فلسفه پرواز پرندگان بهم می ریخت ومنطق کلاف شعر عروج را به هم می بافت.
📍دلم تنگ است و هنوز نبض خاطره هایم می تپد ،کاش شانه هایم بال میشد و دوباره به آن منظومه عاشقی پر میکشید.🕊
🔰 #قصه_عاشقی | #راهیان_نور
🔻 روزی که من خودم را در شلمچه پیدا کردم ...
✍🏻 نه مذهبی بودم و نه انقلابی. حدود پنج سال قبل و در دوران دبیرستان اولین راهیان نور را تجربه کردم؛ نمیدانم چرا تصمیم گرفتم هر سال به آن منطقه خاکی بروم؛ اما تصمیمی بود قاطع؛ از آن تصمیمهایی که فراموش نمیشد. به این ترتیب بود که هر سال و هر سال به مناطق جنگی میرفتم؛ اما راهیان ۹۷ برایم طعمی جدید داشت که شرحی دارد اندکی مفصل.
🔅 به هویزه که بروی، مزار یکی از شهدا را پر مخاطبتر میبینی؛ نامش علی حاتمی بود. شهیدی که نمیدانم چرا میگفتند بیشتر حاجت میدهد. حاجتی از جنس ازدواج! خلاصه اگر دلت به امری یقین داشته باشد، همان اتفاق میافتد. سال ۹۶ بود که ما نیز به خیل عظیم زیارت کنندگان آن شهید پیوستیم. بی تعارف گفتم میدانی که هر سال به این مناطق میآیم، اما سال بعد یا با یار میآیم یا نمیآیم؛ خود دانی!
🔻 القصه سال ۹۷ برایمان اتفاقات ویژهای افتاد و درخواستمان استجابت شد. بر خود تکلیف میدیدم که به راهیان نور بروم؛ اما این بار با همسرم. نکته آن جا بود که از استانمان هیچ کاروان متاهلی راه نمیافتاد. از سمت دیگر زوجه ما سفر اولی بود و میگفت: باید برویم. تلاش زیادی کردم؛ اما نشد که نشد. از استانهای همجوار نیز نتوانستم کاروانی مهیا کنم.
📱مسئول کاروان خواهران استانمان صبح زود تماسی گرفت و گفت: تصمیم گرفته ایم اتوبوسی دیگر به کاروان اضافه کنیم؛ اما کسی را به عنوان «زوج اتوبوس» نداریم. میتوانی با همسرت بیایی؟ گفتم زمان سفر کی است و گفت: امشب! به این ترتیب به یکباره مقدمات سفر فراهم شد و چند ساعت بعد راهی شدیم.
💍 طبیعی بود سفر با همسر به آن منطقه طوری دیگر است. از جزئیات حس و حالش نمیتوان گفت و باید هر فرد به صورت تجربی آن را لمس کند؛ اما میشود برخی از خاطرات را عنوان کرد.
⛈ آب و هوا بارانی بود، بخصوص در طلائیه. روایت گری آغاز شد. باران قطره قطره میافتاد؛ اما با سرعت کم. رسیدیم به اواخر روایت. لحظات جالبی بود. کسی نبود که اشک نریزد که باران نیز شدت گرفت. اشک و باران مخلوط شده بود و دلهای شکسته حس میشدند. سختی قدم زدن در خاکهای خیس شده طلائیه را فقط کسانی میفهمند که آن جا بوده باشند؛ قدمهایی سخت در حالی که اشک و باران دید را تار کرده بود.
◽️ کسی نیست که به راهیان نور برود و از شلمچه خاطرهای نداشته باشد. من نیز خاطرات شلمچه ام خاص بود؛ اما این بار خاصتر شد. در کنار همسرم نشسته بودم و روایت گری ناب حاج حسین یکتا را میشنیدم. لحظات آخر بود. حاج حسین گفت: کربلا رفتهها رو به کربلا بایستند و برای کربلا نرفتهها دعا کنند؛ برخاستم؛ همسرم در کنارم نشسته بود. بعدها همسرم به من گفت: چه حسی بود آن لحظه؛ لحظهای که رو به کربلا ایستادی و من نشسته اشک میریختم. راستی آقا، دعایم کردی؟ از شهدا برایم کربلا خواستی؟
➖ بعد با لبخند گفت: دیدی که وقتی راهیان نور خواستم چطور سفرمان درست شد؟ الان هم کربلا میخواهم. مطمئن باش سریع درست میشود و به زودی به کربلا میرویم.
📍راهیان نور به خودی خود جذاب، دلچسب، معنوی و آرامش بخش است؛ اما وقتی آفریده خداوند برای آرامش تو نیز در کنارت باشد، این آرامش چند برابر میشود. به مجردها توصیه میکنم همت کنند، آستین بالا بزنند، توکل کنند، توکل کنند و باز هم توکل کنند و پیش بروند. بعد از رسیدن به یار، به راهیان نور نیز بروند تا معنای آرامش ناب را درک کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#راهیان_نور
این تقاص کدوم گناهه؟!
میدونی چند وقته چشمم به راهه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#راهیان_نور
ما قیافه میگیریم شهیدا ما عاشقتون شدیما...
🔰 #پیام_فرمانده | #راهیان_نور
🔻امام خامنهای:این خاطراتی که از این عزیزان منتشر میشود، این حوادث بسیار پُرشکوهی که امروز به قلم رزمندگان و بعضاً شهدای مابر صفحهی کاغذ نقش بسته و در اختیار همه است، برای ما درس است.»
۱۳۷۰/۱۱/۳۰
#پیام_فرمانده
#راهیان_نور
🔻امام خامنهای:سلام بر شهیدان گمنام، گمنام در میان خاکیان و معروف در عرصهی افلاکیان. فداکارانی که پس از گذشت سالیان دراز از لحظهی شهادتشان کشور را با رائحهی معنویت و جهاد، معطّر میسازند.
۱۴۰۰/۱۰/۱۵
#پیام_فرمانده
#راهیان_نور
🔻امام خامنه ای: من به شما بگویم و به زبان بیاورم، هر وقت من فکر این را میکنم که این جنگ و این شهادت و این میدانهای شرف و خون تمام بشود و ما بمانیم و بعد یک وقتی مثلا به تصادف بمیریم ،که خیلی میمیرند، به تب بمیریم، از تصور این فکر خدا شاهد است آنچنان به قلبم فشار میآید...و این دعایی ست که از قلب ما بر می آید، ای کاش که مرگ ما هم مثل مرگ بچههای شما باشد.
📝 #دلنوشته | #راهیان_نور
🌟 کتاب زندگی ام را ورق میزنم داستان های با تو بودن شیرین ترین و دلنشین ترین قسمت آن است. داستان هایی که هر ثانیه میخواهم آنها را مرور کنم تا گرد و غبار خاطره روی آنها ننشیند.
🔹دلم میخواهد از کوه های معرفت بالا بروم و از آبشار های ایمان به سمت دشت های عاشقی سرازیر شوم، میخواهم کبوتر باشم تا بر فراز آسمانت پرواز کنم انگار میان این زمینیان بوی دلنشین بهشتی ات کمتر به مشامم میرسد.
💠 به یاد دارم روز شماری کردن هایم و لحظه های پر اضطراب وصال یا جاماندن، اما همه و همه آنها تمام شده و سعادت همراه من شد تا به سرزمینی پا بگذارم که وجب به وجب آن ردپای ملائکه است.
📝 #دلنوشته | #راهیان_نور
🔻این روزها دلتنگی های عجیبی روی دلم نشسته است...
دلتنگی هایی که دلم را هوایی میکند و جنس و بویشان فرق میکند.
این روزها دلم تنگ میشود برای اتوبوسی که راهیست و زائری که مشتاق پیمودن خط به خط جاده هاست،دلم برای شب های سرد اردوگاه تنگ میشود.
🔅برای تلاطم اروند و تپش نی زارها... خاک نم خورده ای که نمیدانستم از خون نم دارد یا آب!
برای کهکشانی که نامش شلمچه بود ...شلمچه ای که دل مرا در خاک آسمانی اش امانت گذاشته بودم.
▪برای هویزه و قبر شهید گمنامی که میشد در کنارش لانه کرد و پرکشید ...جایی که میشد استخوان های سینه را کنار زد و گفتنی هایی که گفته نشده بود را بیرون ریخت.
برای معراج که سکوی پرواز بود
جایی که اشک میل تپیدن داشت، آنجا که فلسفه پرواز پرندگان بهم می ریخت ومنطق کلاف شعر عروج را به هم می بافت.
📍دلم تنگ است و هنوز نبض خاطره هایم می تپد ،کاش شانه هایم بال میشد و دوباره به آن منظومه عاشقی پر میکشید.🕊
وقتی #راهیان_نور برای ما فقط یک مسافرت شده و #تو
از همین مسیر #راهی_نور می شوی
ما اهل زمینیم و تو اهل #آسمان