eitaa logo
زیر سایه شهدا🇵🇸
109 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
81 فایل
خدا بخواهد🌸 اینجاخیمہ‌گاهـ‌شہداست🌷 باصلوات‌واردشوید شهید حمید رضا رفیعی می گفت : راه ما راه【 حسین 】است و باید آماده و همراه【حسین】 باشیم و【 حسین 】گونه بودن را بدانیم. پیشنهاد یا انتقادی داری اینجا بگو https://harfeto.timefriend.net/17043420153062
مشاهده در ایتا
دانلود
✅شروع ساده 💐زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد.ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز ودامن برای من بود و یک کت وشلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگی مان را زیباتر می کرد. (راوی همسر شهید مرتضی آوینی) 📝منبع:خبرگزاری دفاع مقدس
‌┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄ وهب با ناراحتی از مدرسه آمد. پرسیدم: پسرم چرا اینقدر گرفته‌ای؟ گفت: مامان می‌دونی به فرماندهان سپاه درجه می‌دن؟ یکی از همکلاسی‌هام گفت درجه‌های همه رو دادن. بابای تو چه درجه‌ای گرفته؟ گفتم بابای من درجه نداره. به طعنه گفت: هیچی ندن، درجهٔ سرهنگی رو بهش می‌دن، ناراحت نباش! گفتم: پسرم اگه دنیا رو به بابای تو بدن یا ندن براش فرقی نمی‌کنه. وقتی حسین به خانه آمد از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجهٔ خوب و ممتاز رو شهدا گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه خداییه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!» چند روز بعد خانم یکی از فرماندهان و همکاران حسین زنگ زد و بعد از تبریک گفت که: شوهر شما فرمانده لشکر چهار بعثت و فرمانده قرارگاه نجف شده. از شنیدن این خبر دلم‌ گرفت. با خودم گفتم: چرا ما را محرم اسرارش نمی‌داند؟ وقتی به خانه آمد، به گلایه گفتم: همسایه زنگ می‌زنه تبریک می‌گه که همسرت فرمانده قرارگاه شده؛ اون وقت شما اینو از ما پنهان می کنی؟ لبخندی زد که نمی‌دانم بگویم تلخ بود یا شیرین. بعد خیلی پدرانه گفت: «پروانه! محمود شهبازی رو یادت می‌یاد که فرمانده سپاه همدان بود؟ وقتی باباش از اصفهان اومده بود، ازش پرسیده بود همدان چه کاره‌ای؟ گفته بود: باغبانی می‌کنم. گل می‌کارم. چمن‌ها رو آب می‌دم. البته دروغ هم نگفته بود. غیر از باغبونی، محوطهٔ سپاه رو هم جارو می‌کرد. تربیت‌شدهٔ نهج‌البلاغه بود و ما شاگرد تنبل کلاس او! حالا من بیام به شما و بچه‌هام بگم که چه اتفاقی افتاده؟» گفتم: بچه‌ها براشون مهمه. خیلی قاطع گفت: «باید اونا رو هم یه جوری تربیت کنیم که این چیزا براشون مهم نباشه!» 📚 خداحافظ سالار (خاطرات همسر سرلشکر شهید حسین همدانی) صفحه ۲۶۰. ‌┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄ 😍
✅نماز جماعت در عروسی 💐شنیده بودیم نماز جماعت و اول وقت برایش اهمیت دارد، ولی فکر نمی کردیم این قدر مصمم باشد! صدای اذان که بلند شد، همه را بلند کرد؛ انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خودش! یکی را فرستاد جلو، بقیه هم پشت سرش، نماز جماعتی شد به یاد ماندنی. (شهید محمدعلی رهنمون) 📝منبع:خبرگزاری دفاع مقدس
💐نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم. خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.گفتم: «مادرجان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمیای؟ اگر نیای فکر می کنند عیب و ایرادی داری! گفت: نه، هر فکری می خوان بکنن؛ از نظر اسلام درست نیست جایی برم که این همه خانم نشستند. کنترل نگاه ها در این شرایط سخته مادر، سخت! (راوی: مادر شهید حسن آقاسی زاده شعرباف) 📝منبع:خبرگزاری دفاع مقدس
⋞🌹🕊⋟ شھیدحسین‌همدانے..🌱ꜜꜛ وقتےگࢪه‌هاےبزࢪگ‌بہ‌کاࢪتون‌افتاد، ازحضࢪت‌زهࢪاسلام‌الله‌علیھـا کمک بخواید..!🙃💕 گِࢪه‌هاےکوچیک‌ࢪوهم‌از شھدابخوایدبࢪاتون‌بازکنن..☔️ 🌤