eitaa logo
#بیاد_شهدا_راه_شهدا_پیام _شهدا
78 دنبال‌کننده
7هزار عکس
7هزار ویدیو
28 فایل
شهدا شمع محفل بشریتند، پیام شهدا وخاطرات شهدا و وصیت شهدا برای همه آحاد مردم رهگشا خواهد بود پس در نشر این موارد کوشا باشیم،
مشاهده در ایتا
دانلود
11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در حاشیه دختران دانش‌آموز در حسینیه امام خمینی (ره) 💢 ذوق ساده‌ و زیبای‌ کودکانه و احساس خالصانه‌ی زمین بعد از دیدن بزرگمرد تاریخ شیعه/ کف زدن انقلاب بعد از اتمام اجرای سرود توسط دختران حاضر در ⁉️ دانش‌آموزان چطور به بیت‌رهبری دعوت شدند؟ 🔰 مدیر مدرسه ساجده منطقه ۱۴ تهران: از اداره با مدرسه تماس گرفتند که اسم یک دانش‌آموز ۹ ساله را برای دیدار با رهبر انقلاب بدهید. 🔹 فهرست را برداشتم و داشتم فکر می‌کردم که از بین اسامی دانش‌آموزان چگونه انتخاب کنم که در اولین نگاه نام یکی از دانش‌آموزان مدرسه توجه‌ام را جلب کرد؛ گفتم یک زنگ بزنم ببینم چه می‌شود. با خانه‌شان تماس گرفتم و با مادرش صحبت کردم تا اجازه حضورش را بگیرم. بعد از اطلاع‌شان از موضوع به وضوح صدای گریه را می‌شنیدم. مادرش می‌گفت «رقیه مدتی است همش در خانه می‌گوید چرا ما نمی‌توانیم برویم را از نزدیک ببینم. من خیلی دوست دارم ایشان را ببینم». 💥 با انتشار مطالب از ما حمایت کنید 🇮🇷 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
☀️مرد اگر مثل امام رضاش غیور باشد چه شود!😔 📖 در مشهد، به خدمت شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیه‌السلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار می‌رفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که بود و حتی به او کربل رضای عاجز می‌گفتند. (آقا فرمودند که مشهدی‌ها به نابینا عاجز می‌گویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد می‌آمد و تکبیر می‌گفت. ما بچه بودیم و سال‌ها بود که او را می‌شناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را می‌بینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد. پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و می‌خواستند خودشان ببینند. من هم آن‌جا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور می‌آمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را می‌گرفت و پدر نابینایش را به مسجد می‌آورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر می‌شد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا داده‌اند. گفتند: سال‌ها بود که این دختر بچه دست کربلایی را می‌گرفت و به مسجد می‌آورد. کم‌کم بزرگ شد و به‌اصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچه‌های بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش می‌گوید تو برو خانه من این‌جا می‌مانم. او به امام رضاعلیه‌السلام عرض کرده بود: آقا! من سال‌هاست که نابینا هستم و حتی یک‌بار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به را تحمل نمی‌کنم؛ یا من را شفا بدهید یا همین‌جا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلک‌های مردم را به خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل می‌شود و بعد از مدتی خوابش می‌برد. در خواب، حضرت رضاعلیه‌السلام او را شفا می‌دهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیده‌ام. 📚منبع:بیانات حضرت آیت‌الله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - 1391/04/17 ✨@Norolhoda_Info