آستان بیت الشهدای گرمسار
سلام علیکم . جادارد امشب که شب شهادت ام الائمه حضرت فاطمه زهراست ، یادی از بسیجیان دفاع مقدس که نه د
مرحوم طباطبایی(شهردار)، مرحوم حاج کاظم قاسمی، مرحوم حاج صفر یوسفی، مرحوم اکبر ترامشلو، مرحوم ظهیر درویشی، مرحوم علی اصفر معینیان، مرحوم غلامحسین جوادی، مرحوم حاج آقا موسوی، مرحوم هادی نصیری، مرحوم رضا پازوکی ، مرحوم داود شاکری، مرحوم لجرانپور، مرحوم دایی احمدی،مرحوم باقر و محمد نظری، ... لطفا تکمیل فرمایید
https://eitaa.com/Modafeinharmim
آستان بیت الشهدای گرمسار
مرحوم طباطبایی(شهردار)، مرحوم حاج کاظم قاسمی، مرحوم حاج صفر یوسفی، مرحوم اکبر ترامشلو، مرحوم ظهیر در
مرحوم کمالی پدر شهید مجید کمال و مادر گرامیشان ، پدر و مادر شهید علیرضا رشمه ای ، و پدر شهید رحیم زاده ، مرحوم حاج سید هاشم موسویان معاون سیاسی و فرماندار گرمسار ، حمید رضا کاشی ، حاج رمضانعلی بلوچی ،
هدایت شده از ابراهیم
۲۴ مهر ۵۹ باتفاق۴۵نفرازدوستان که اسامی پیوست می باشد از گرمسار به جبهه جنوب اعزام شدیم یادش بخیر دوستانی که شهید ویا مرحوم شدن ودوستان که رنگ عوض نکردن وهنوزپا درکاب هستند۰
هدایت شده از پازوکی ☫
سلام ردیف های ۱۶،۲۳،۳۲ نیز در چند ماه گذشته به جمع متوفیان پیوستند
ارواح مطهر جمیع متوفیان و شهدا
فاتحه و صلوات تقدیم می کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 امروز مردم قدرشناس ایران اینگونه برای ۲۸۰ ستارۀ بینشان سنگتمام گذاشتند.
🥀🥀🥀🥀🥀
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 #ایام_فاطمیه
🎞👆 #فیلم / همخوانی و عزاداری رزمنده ها در حضور امام امت
#ایام_فاطمیه
حسینیه جماران
دهه شصت
دوران #جنگ_تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
شهیدان گرمساری مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها🌹🌹✌️✌️
1 شهید مدافع حرم، شهید🌹
اسد الله بلوچ ایوانکی
2 شهید مدافع حرم، شهید🌹
رشید رحیمی گرمسار
3 شهید مدافع حرم، شهید🌹
عبد الله رضایی گرمسار
4 شهید مدافع حرم، شهید🌹
ابوذر جعفری ایوانکی
5 شهید مدافع حرم، شهید🌹
خدا یرم صابری ایوانکی
6 شهید مدافع حرم، شهید🌹
تقی ارغوانی (گرمساری در تهران)
7 شهید مدافع حرم، شهید🌹
داوود حسنی منگر گرمسار
8 شهید مدافع حرم ،شهید🌷
محمد یوسفی
9 شهید مدافع حرم، شهید🌷
علی رضایی
10-شهید مدافع حرم ، شهيد🌹
شیر محمد جعفری ایوانکی
11 شهید مدافع حرم ، شهید🌹
ثامنی راد اصالتا گرمساری در ورامین
12 شهید مدافع حرم ، شهید 🌹
موسی جعفری
13شهیدمدافع حرم ، شهید 🌹 سیدطاهرحسینی
14شهیدمدافع حرم ، شهید 🌹
بهمن حسنی
تکمیل فرمایید🙏
@shohada_garmsar
۲ عروسی
شب عروسی ام بود كه خبر شهادت همرزمش حمید گلستانه را آوردند. خانه ما نزدیك خانه آنها بود. ابراهیم(شادکام) و حمید آن قدر صمیمی بودند كه همدیگر را داداشی، صدا می كردند.
ابراهیم خیلی ناراحت شد و گفت:« عروسی رو عقب بندازین! ».
مراسم عروسی بدون سر و صدا و با صلوات برگزار شد. ابراهیم می گفت:« داداشی! بدون ما به مهمونی رفتی؟».
دو سال بعد درست یك شب قبل از عروسی خواهر شهید گلستانه، ابراهیم شهید شد. خانواده شهید گلستانه به همه گفته بودند:« چون دوست فرزندمون شهید شده به احترام او هیچ سر و صدایی نباید باشه.»
بیت الشهدای گرمسار
@shohada_garmsar
با عرض سلام و ارادت به عزیزانی که تاکنون در هیچ کجای این سرزمین پهناور نامی از آنها برده نشده است .
در این مجال بنده با اجازه از برادران و خواهرانی که نام آنها برده میشود ، یادی کرده و بدینوسیله خاطره آنها را در این گروه مقدس برای مردم شریف گرمسار علی الخصوص رزمندگان دفاع مقدس یادآوری مینمایم .
خاطره افرادی همچون برادر عزیز عباس وحیدی ، میرزا آقا عاشور ، رضا رحمانی ، داوود شاکری ، رضا کرم سروری ، غلامحسین جوادی ، غلامرضا جوادی ، احمد جوادی ، برادران وطنخواه ، جلیل ، عباس ، محمود ، حمید ، مسعود ، حسین و دیگر برادران پازوکی ، نصرت اله ، امان اله شادکام ، حسن عاشور و برادر بزرگوارش
ادامه دهید
شهید نادعلی ترامشلو
تدارکات خط
روستای ده سلطان روستایی بود مثل همۀ روستاهای آن زمان، از آب بهداشتی، برق، گاز و دیگر امکانات در آن خبری نبود. زندگی سخت و یک نواخت بود. اهل خانواده همه میبایست کار میکردند تا چرخ زندگی را بچرخانند. خانوادۀ مشهدی کرم هم از مردم اصیل ده سلطان بودند که چند صد سال پیش ایل آنها از اطراف زنجان به آنجا کوچ کرده بود. فاصلۀ روستا تا شهر گرمسار بیست پنج کیلومتر میشد ولی روش زندگی در روستا طوری بود که کمتر به شهر نیاز داشتند. یک صد و پنجاه خانوادۀ روستا در بخشهای مختلف فعالیت میکردند.
سال1326 وقتی خداوند نادعلی را به خانوادۀ مشهدی کرم داد، آنها خوشحال شدند که مردی به مردان خانواده اضافه شده است. مشهدی کرم با بزرگ شدن سه پسر و دو دخترش، در تابستانها با خیال راحت تری به گلۀ گوسفندانش را به ییلاق سِلون میبرد و در روستای کرم ده زمین بیشتری را زیر کشت میبرد.
وقتی بچه ها قد کشیدند، شرایط طوری شد که دیگر دامداری و کشاورزی زندگیاشان را تامین نمی کرد. برادر بزرگ نادعلی در شهربانی تهران دستش بند شده بود و نادعلی هم که دوران تحصیل ابتدایی را پشت سر گذاشته بود و چند سالی را همراه پدر کار کرده بود سال 1346 به نزد او رفت.
نادعلی شبها درس میخواند و روزها کار میکرد. نقاشی ساختمان و تعمیرکاری اتومبیل شغل های مورد علاقۀ او بود. در همین ایام بود که کارت معافیت از خدمتش را گرفت و توانست در آموزش و پرورش تهران استخدام شود.
سال 1350 با خانم افسر جورابلو ازدواج کرد. با تولد اولین فرزندش، مینا زندگی اش شیرین تر شد. علاوه بر خدمت در آموزش و پرورش رنگ آمیزی هم میکرد. با پس اندازی که کردند، توانست یک ماشین پیکان بخرد که در آن زمان برای خیلی ها داشتن وسیلۀ شخصی افسانه بود. خانوادۀ آنها در ده سلطان ساکن بودند و او دوست داشت اقلاً یکبار به دیدن پدر، مادر، اعضای خانواده و بستگانش برود.
ماشین او متعلق به خانواده، دوستان و مردم محروم ده سلطان بود. روزهای تعطیل که به روستا بر میگشت، مسافران را جابجا میکرد. یکبار همین که به روستا رسید خانوادهای از او خواستند که بیمارشان را به تهران برساند. بلافاصله حتی بدون انکه وارد خانۀ پدرش شود، بیمار را به بیمارستان تهران رساند.
از سال 1356 هم با انقلاب و افکار امام آشنا شد و از سال 1357 نیز به طور فعال در فعالیتهای انقلابی شرکت میکرد. با پیروزی انقلاب بیشتر با نظرات امام خمینی(ره) آشنا شد و دوست داشت او هم در سازندگی و تولید ملی نقشی داشته باشد. برای همین رضایت خانمش را جلب کرد و به روستای ده سلطان کوچ کردند. میگفت:« امام فرموده تولید کنید. من هم به روستا آمدم تا تولید کننده باشم.»
با شروع جنگ تحمیلی، فکر و ذکرش شده بود جبهه. سه فرزند قد و نیم قد مانعی بود که نمیتوانست خانم و فرزندانش را در روستا تنها بگذارد. ولی وقتی در تشیع جنازۀ چند شهید شرکت کرد دیگر باقی ماندن برایش امکان نداشت. دل کندن از خانم و فرزندانی که بزرگترین آنها ده ساله و کوچکترین آنها، حسین یک سال و نیمه بود کار راحتی نبود.
افسر خانم هم دو دل شده بود. تصور بزرگ کردن سه فرزند خردسالی که پدرشان را از دست داهاند، اعصابش را به هم میریخت. از سوی دیگر هم فکر میکرد چنانچه مانع به جبهه رفتن شوهرش شود نزد خداوند مسئول است.
سر انجام اواخر بهمن 1362 این زوج مومن تصمیمشان را گرفتند. افسر خانم تصمیم گرفت کاری زینبی کند و نادعلی هم تصمیم گرفت کاری حسینی کند.
روز سخت وداع فرا رسید و نادعلی با چشمی گریان بچه ها را بوسید و با خانوادهاش خدا حافظی کرد. این صحنه را حسن و حسین که هیچ، حتی از ذهن مینای دهسالهاش اکنون محو شده است. او داوطلبانه با کاروان جهادگران سمنان به جبهه رفت. در عملیات خیبر که جهاد سازندگی استان سمنان زدن پل بزرگ سیدالشهدا را برای اتصال جزایر مجنون به خشکی به عهده گرفته بود، نادعلی رانندۀ ماشین تدارکات بود.
او ده روز تمام زیر سنگیین ترین آتش به خدمت رسانی مشغول بود تا آنکه در تاریخ 7/1/1363 در اثر بمباران هوا پیماهای دشمن به شهادت رسید.
پیکر این شهید پس از تشیع در گلزار شهدای امامزاده عبدالله گرمسار به خاک سپرده شد. اکنون سه فرزند برومند این شهید دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و وفا دار به راهی که پدرشان در آن راه جانش را تقدیم کرد.
منبع: مصاحبه با دختر شهید، خانم مینا ترامشلو، کارشناس ارشد جامعه شناسی 16/5/1391
آستان بیت الشهدای گرمسار
۲ عروسی شب عروسی ام بود كه خبر شهادت همرزمش حمید گلستانه را آوردند. خانه ما نزدیك خانه آنها بود.
عروسی۲
شهید مصطفی نظری
مصطفی! بلند شو دیگه منتظرن.»
خیلی آرام لباس ها را پوشید:
ـ خوبه لباسیهام؟
ـ آره، خوبه. اونجا كه رسیدیم دخترخانم چای میاره، اگه قبول كردی
به من اشاره كن.
ـ باشه بابا. وقتی شما می گین خوبه، خوبه دیگه.
ـ اصل خودتی كه باید بپسندی.
همه چیز برای خواستگاری آماده بود. هر دو خانواده آمده بودیم. اتاق كوچك خانواده عروس با سلیقه تمام چیده شده بود. چنددقیقه ای به حال و احوال و تعارف گذشت.
عروس آینده سینی چای را آورد. مصطفی سرش پایین بود. چای را گرفت. زیرچشمی نظرش را پرسیدم. با اشاره جواب داد: «خوبه، ان شاءالله خوبه.»
صحبت كردیم و قرار گذاشتیم. در راه كه می رفتیم، گفتم: «تو كه همسر آینده ات رو ندیدی چطور پسندیدی؟».
او جواب داد: «همین كه شما قبول كردین خوبه!».
بیت الشهدای گرمسار
@shohada_garmsar
#گزارش_خبری_تصویری
#یلدای_شهدایی
✅مراسم باشهدا در شب یلدا با حضور رزمندگان و خانواده معظم شهدا در گلزار شهدای شهرستان سرخه برگزار شد.
هدایت شده از بهرام زمانی
باسلام وادب صبحتون بخیر امیدوارم دوستان وهمراهان بزرگوار حال شان خوب وهمگی در بهترین زاویه نگاه امام زمان عج باشند
امروز ۳ دیماه یادآور بروز صفت های پسندیده ووالای بروبچه های دوران دفاع مقدس در عملیات بسیار مهم کربلای ۴ درسال ۶۵ در منطقه نهرخین میباشد یاد وخاطره بروبچه های گردان امام سجاد علیه السلام شهرستان گرامی باد.
شادی روح شهدای والامقام این عملیات صلوات
هدایت شده از پازوکی ☫
باسلام وادب شبتون بخیر
در سال ۶۵ در چنین شبی در حسینیه گردان امام سجاد علیه السلام تیپ ۱۲قائم آل محمد ص
شب وداع بچه های گردان بود شهید عبدالله شهروری فرمانده گردان بعداز نماز مغرب وعشا سخنرانی کرد شب سردی بود
شهید شهرام زمانی نوحه خوانی کرد ودر انتهای برنامه مراسم وداع بود بروبچه ها همدیگر در آغوش میگرفتند وخداحافظی میکردند این مراسم برای عملیات کربلای ۴بود شهید جلال پازوکی کنار تیرک وسط حسینیه گردان شهید حمید رضا ناظریه رو در آغوش گرفته بود ویادمه خیلی اشک میریختند
اون شب شهید نبی الله گلینی دائم ذکر صلوات از جمع میگرفت
اون شب داخل یک استنلی حنا درست کرده بودیم وبچه ها حنابندان میکردند
داخل حسینیه کاملا تاریک بود آخه برق که نداشتیم یک فانوس روشن بود که اون رو هم شهید گفت خاموش کنید که اگر کسی دوست نداره بیاد راحت برود
یادشهید سیاوش خوش وبخیر دیدم شهید حسین فیصلی رو در آغوش داشت وباهم نجوا میکردند
وصد حیف وهزاران حیف سیستم امروزی نبود که این صحنه های ناب وبی آلایش ودر کمال تواضع وعشق ورزی ناب تصویر برداری کنیم
دوستان در آستانه سالروز عملیات کربلای ۴ هستیم
شادی روح بلند روح انقلاب (امام خمینی)وشهدای والامقام خصوصا شهدای شهرستان صلوات
هدایت شده از پازوکی ☫
باسلام وادب شبتون بخیر
در چنین شبی در سال ۶۵(شب دوم)دیماه حوالی ساعت ۱۸به مقر تیپ ۲۱امام رضا علیه السلام که در بین بروبچه های رزمنده معروف به ساختمان های ۵طبقه گردان کربلا وگردان روح الله از دامغان هم همزمان با گردان امام سجاد علیه السلام به این مقر رسیدند همگی از کامیون ها پیاده شدیم ابتدا همگی وضو گرفتند ورفتیم به سمت حسینیه تیپ ۲۱ امام رضا علیه السلام داخل حسینیه خیلی شلوغ بود حاج آقا بصیری فر روحانی گردان به اقامه نماز ایستادند بروبچه مشغول نماز شدیم بعداز نماز شهید عبدالله شهروری وچند نفراز بزرگان گردان رفتند ساختمان فرمانده تیپ برادر غلامرضا احمدی
اون شب؛شب بسیار بیادماندنی بود داخل حسینیه یکی نماز میخواند ودیگری زیارت عاشورا وچندنفری دور هم نشسته بودند واز دوستان حرف میزنند
شهید موسی نصیریان مشغول مرتب کردند وسایل وتجهیزات انفرادی اش بود که شهید سیاوش پازوکی کنار دستش بود وگفت:بابا موسی مگه میخوای بری مهمونی!همگی خندیدیم
در طول این چند ماه که کشور ایران عزیز درگیر اتفاقات دروغین وبا دروغگویی بزرگ شروع شد سر کلاس درس به اکثر جوانان گفتند
هرانقلابی وهر اندیشه ای در هر کشوری ویادرهر جامعه که بروز میکند دارای نقاط قوت وضعف است انقلاب اسلامی ایران هم بی شک دارای نقاط قوت وضعفی هست ومتاسفانه نتوانستیم نقاط قوت آن که یکی ازآن قوتها دوران طلایی دفاع مقدس است رو به نسل جوان درست بیان کنیم وباز هم متاسفانه در بیان صفت های پسندیده والای رزمندگان وشهدا وآزادگان وجانبازان را به درشتی بیان کردیم
در سال ۶۵ در چنین شب ۳۹۱نفر از نسل دانش آموز ودانشجویان.وکارمند.کشاورز.دامدار.روحانی.مغازه دار.و........دلهای مالامال از عشق به خدا آماده شرکت در عملیات کربلای ۴بودند
بی شک خدای سال ۶۵ همین خدای ۱۴۰۱ هم هست وفرقی نکرده ولی متاسفانه ما ها تغییر کردیم
شادی روح امام وشهدای والامقام شهرستان صلوات
هدایت شده از پازوکی ☫
باسلام وادب شبتون بخیر
درادامه بیان خاطرات گردان امام سجاد علیه السلام در سال ۶۵
درگردان امام سجاد علیه السلام به فرماندهی شهید والامقام عبدالله شهروری یک سنتی رایج بود وآن چای ذغالی درست کردن وتوزیع آن میان بروبچه ها بود
هر روز عصر حوالی ساعت ۱۵ کنار حسینیه گردان مرحوم سید رضا دهقانی از رزمندگان شهر کهن آباد با هیزم هایی که جمع میکرد در یک حلب روغن ۱۷کیلویی آتش درست میکرد وچای دم میکرد وتعداد زیادی از بروبچه های گردان صف میکشیدند وچای میخوردند
یکی از راههای بسیار موثر در جذب بروبچه های نوجوان درآن مقطع تاریخی کشور ارتباط بسیار خوب وسازنده بزرگان گردان وشهر با همین جوانان ونوجوانان بود تا جایی که پدر شهید سهراب افتخاری مرحوم صفرعلی افتخاری ویا مرحوم منظمی پرچمدار گردان ویا صدرالله کریمی بعنوان معلم پیشکسوت در جمع بروبچه های گردان یک نعمت بزرگ وفرصت مغتنم بود واین روزها از تاریخ انقلاب ودراین پیچ تاریخی به شدت نیاز بر حضور جوانان آن روز که امروزه بعنوان بزرگان وپیشکسوتان نامیده میشوند در میان نسل جوان دانش آموز ودانشجو میباشد.
امشب با یاد امام سید روح الله وشهدای والامقام یاد همه ی عزیزان رزمنده که به دیار باقی شتافتند مرحومان.منظمی.میرشکاری.افتخاری.پازوکی.زنگنه.مستوری.غلام سلیمی.و...........شادی روحشان صلوات
هدایت شده از پازوکی ☫
باسلام وادب شبتون بخیر
دوستان بزرگوارم در ادامه خاطرات بروبچه های گردان مظلوم امام سجاد علیه السلام شهرستان گرمسار در چنین شبی بعداز نماز مغرب وعشا با اعلام اینکه گردان در عملیات شرکت نمیکند خبر توقف عملیات کربلای ۴ به گوش همگان رسید راستش اون زمان بچه ها خیلی با حساسیت موضوع رو دنبال کردند ویادمه شهید نورالله مقصودی فرمانده دسته ادوات گردان داخل حسینیه گفت:فرمانده گردان بچه مشهدی ها از رفیقمامه گفته عملیات شکست خورده ودشمن متوجه بوده
خلاصه اینکه ما شرکت نمیکنیم بروبچه ها خیلی ناراحت بودند ویک حالت خاصی داخل حسینیه حاکم شد انگار گرد بی حسی یا بی توفیقی پاشیده بودند بعداز نماز کامیونها آمدند وهمگی سوار شدیم من وتعدادی از بروبچه های دسته ادوات سوار ماشین کامیون يخچال دار شدیم از اهواز تا پادگان قائمیه شهید نورالله مقصودی از عملیاتهای گذشته صحبت میکرد وبهترین خاطره او این بود که میگفت
قبل از عملیات والفجر هشت در مقر حمیدیه داخل سنگر ادوات بودیم یک شب خشم شبانه زدند و برای آمادگی نیروها قرار بود یک پیاده روی باشد ومن هی داد میزدم بابا اینجا ادواته ادواته......هی این رو تکرار میکردم یک وقت دیدم حجت السلام بسطامی معروف به دایی رضا در جواب من که هی میگفتم اینجا ادواته ادواته.او گفت پس جای صلواته صلوات
همگی صلوات میفرستادیم
هنوز به مقر تیپ نرسیده بودیم شهید نورالله مقصودی داخل ماشین برامون روضه حضرت زهرا س را خواند وحال وهوایی عوض کردیم
در طول مدت اتفاقات اخیر در میان جمع های مختلف دانش آموزی ودانشجویان یاد شب های دورهمی بروبچه های دوران دفاع مقدس میافتادم که هرکجا گره بر کار میخورد وکار سخت بود ذکر صلوات وتوسل به حضرت مادر س راهگشا بود وبرای جوانان دغدغه من میگفتم مراقب باشید این جریان فتنه نیست این یک جنگ تمام عیار است که هزاربرابر سخت تراز جنگ دیروزه
شادی ارواح مطهر شهدا وامام راحل صلوات
بهرام زمانی