🌸یک ساعت سپاهی شدم پدرم درآمد
قدرتالله مهرابی کوشکی
هر شب ماجرایی با عراقیها داشتیم؛ بعضی از این اتفاقها در عین دردناک بودن باعث خنده هم بود. یک شب در آسایشگاه را باز کردند؛ بیست نگهبان بودند؛ ریختند توی آسایشگاه و دنبال «حرس خمینی» میگشتند. این اسمی بود که روی پاسدارها گذاشته بودند. بیخوابیشان گل کرده بود و میخواستند کمی وقت بگذرانند. عراقیها تصور میکردند هر کسی هیکلگندهتر و چاقتر است پاسدار و سپاهی است. فکر میکردند سپاهیهای ما مثل فرماندههان خودشان شکم گندهاند. یکبار در یکی از حملهها یک راننده آذریزبان آمبولانس را گرفته بودند؛ طرف هیکلی داشت و اینها فکر کرده بودند که یکی از فرماندهان عالیرتبه را اسیر کردهاند. جنجالی در روزنامههایشان راه انداختند.
آنشب دنبال پاسدارها میگشتند. به ارشد آسایشگاه گفتند: بگو کی پاسدار است؟ ارشد حرفشان را ترجمه کرد و آخرش هم گفت: بچهها اینها دنبال شر هستند. یکی بگوید که ما پاسدار نیستیم تا شر بخوابد. یکی از بچهها بلند شد و گفت: پاسدار به این راحتیها اسیر نمیشود. اصلا قیافه ما به پاسدارها نمیخورد. ارشد همه حرفها را ترجمه کرد اما فایدهای نداشت؛ پانزده نفر را بهزور جدا کردند؛ یکی از آن پانزده نفر واحدی بود. آدم ساده و شوخ طبعی بود. همیشه امید داشت و همیشه شوخی میکرد.
این پانزده نفر به جرم سپاهی بودن روانه زندان عمومی اردوگاه شدند. همه کارهای این رفیقم خندهدار بود. چند دقیقه بعد صدای فریاد این پانزده نفر بلند شد. همه دنبال صدای او بودند؛ صدایش را که شنیدند از خنده ریسه رفتند. یک ساعت که گذشت آن پانزده نفر را از بازداشتگاه برگرداندند قیافهاش خیلی خندهدار بود؛ برای یک ساعت توی عمرش سپاهی شده بود؛ میگفت: چند بار به پدرم گفتم بگذار من برم توی سپاه اما قبول نکرد. میگفت خطر دارد. بنده خدا چیزی میدانست. حالا خبر نداره که من برای یک ساعت سپاهی شدم و پدرم درآمد. آن شب خیلی خندیدیم. با این خندهها سختیهای اسارت را تحمل کردیم.
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
در وصیتنامهاش به همرزمان سپاهی خود اینگونه پیام داده بود:
سفارش به پاسداران، [اینکه] از مرگ نترسید!
مرگ در رختخواب هم یقۀ ما را میگیرد!
لذا سعی کنید طوری حرکت کنید، که مرگ شما با شهادت و همراه خوندادن باشد و خداوند به شما مباهات کند.
بخشهایی از وصیتنامه #شهید_جواد_محمدی دینانی
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
واقعیت این است
عشق ما به شهدا و شهادت
متصل است به عـشق ما بـه
«اباعبداللهالحسین علیهالسلام»
#شهیدمرتضیجهانیان
#میلاد_امام_حسین
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
بدانید که من در دانشگاه امام حسین (ع) فارغ التحصیل شدم و مدرک خود را از دست مبارک آقا گرفتم.
کلاس، کلاس عشق بود..
درس، درس شهادت..
تخته سیاه، گستره وسیع جبهه های حق علیه باطل..
گچ ها، خون..
و قلم ها، اسلحه مان بود.
#شھید_ناصرالدین_باغانی🌷
#میلاد_امام_حسین
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
💔
میگفت:
آمدن در سپاه یعنی:
گذشتن از همه چیز
و همه کس
و کار کردن در هر حوزهای کـه اسـلام بـه آن احتیـاج دارد.
#شهید_مصطفی_ردانیپور
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای صنما،ای خدای همهی با جنما
اونکه میمیره براتو منما
سالروز میلاد باسعادت اسوه ادب، ایثار و شجاعت حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام و روز جانباز گرامی باد.🌺
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ اجرای فوقالعاده و هماهنگ نوجوونا در حسینیه معلی
سرود دلنشین گروه رهپویان حرم اصفهان
در شب میلاد حضرت عباس (ع)
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
خاطره تفحص دو شهید بنام #ابوالفضل
#شهیدابوالفضلخدایار
#شهیدابوالفضلابوالفضلی
عید اون سال با شب ولادت آقا امام رضا (ع) یکی شده بود. توی سنگر بچه های لشکر 31 عاشورا جشن گرفته بودند. آخر مراسم نوبت من شد که بخونم. دست به دامن آقا قمر بنی هاشم(ع) شدم. عرض کردم: ارباب شما مزه ی شرمندگی رو چشیدید. نذارید ما شرمنده ی خانواده ی شهدا بشیم.
فردا صبح از بچه ها پرسیدم: رمز حرکت امروز به نام کی باشه؟ فکر می کردم چون روز ولادت امام رضاست (ع) همه می گن:*امام رضا(ع)* اما حاج آقا گنجی گفت:* یا ابوالفضل (ع)* گفتم: امروز روز ولادت امام رضاست(ع). گفت: دیشب به آقا ابا الفضل (ع) متوسل شدیم، امروز هم به اسم اون حضرت میریم تا از دستشون عیدی بگیریم.
دست به کار شدیم. بعد از چند دقیقه اولین شهید پیدا شد. خوشحال بودیم. اسم شهید هم روی کارت شناسایی ش بود هم روی وصیت نامه ش:
*#شهیدابوالفضلخدایار، گردان امام باقر(ع)، گروهان حبیب از کاشان*
بچه ها گفتند:* توسل دیشب، رمز حرکت امروز و اسم شهید با هم یکی شده!* بی اختیار به زبونم جاری شد : که اگه اسم شهید بعدی هم ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقاست.
... داشتم زمین رو می کندم که دیدم حاج آقا گنجی و یکی دیگر از بچه های سرباز پریدند داخل گودال. از بیل مکانیکی پیاده شدم خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده بود.
آبی زلال هم از حفره ی خاکریز بیرون می ریخت. گفتم حتما آب از قمقمه ی شهید است؛ اما قمقمه ی شهید که کنار پیکرش بود، خشک ِ خشک بود. نفهمیدم آب از کجا بود که با پیدا شدن پیکر، قطع شد. وقتی پلاک شهید را دیدیم، دیگر دنبال آب نبودیم.
پلاکش رو که استعلام کردیم گفتند:
*#شهیدابوالفضلابوالفضلی، گردان امام محمد باقر(ع)، گروهان حبیب از کاشان.*
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan