eitaa logo
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
15 فایل
شهدای مسجدسلیمان به حول و قوه الهی برای آشنایی با سبک زندگی شهدای مسجدسلیمان ارتباط با ما: @mandir_268 دعوت شهدا هستید 👇 به ما بپیوندید🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 شهید ناصر بختیاری 🔸از منطقه برگشته بود. می‌گفت: «اومدم که این چند روز رو همراه بچه‌ها تا می‌تونیم تبلیغ کنیم.» انتخابات ریاست جمهوری بود. 🔸می‌گفت: «الان قضیه ریاست جمهوری برای کشور از هر چیزی مهم‌تر و حیاتی‌تره، مهمه که آقای رجایی با رأی بالا انتخاب بشه.» 🔸خیلی جاها با هم رفتیم، خیلی روستاها را سر زدیم. توی آن چند روز فقط خدا می‌داند چقدر از انتخابات و آقای رجایی برای مردم گفت. (عج)♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
🔴 شهید حاج عباس عاصمی 🔸درست روز انتخابات خواهرها و برادرها جمع شده بودیم خانه پدر. چند نفر از اقوام هم آمده بودند. حرف از رأی و انتخابات که شد، بحث بالا گرفت؛ 🔸بعضی‌ها گفتند «ما رأی نمی‌دیم.» می‌شناختمش؛ آدمی نبود که این‌جور وقت‌ها ساکت بماند. امّا راهش را هم خوب بلد بود. 🔸از در استدلال و منطق وارد شد و همه سوال‌هایشان را جواب داد. آخر سر قانع شدند. 🔸قرار شد همگی با هم برویم مسجد که حاجی گفت: «بچه‌ها رو هم با خودمون ببریم تا از همین الان یاد بگیرن.» روح‌الله، سارا و زینب، چه ذوقی داشتند برای انداختن رأی‌ها توی صندوق. کانال رسمی @mandegari_mahdi
🔴 شهید احمد جعفرنژاد خاطره را توی دفترچه خاطراتش نوشته بود: 🔸تا اذان ظهر منتظر ماندیم، امّا خبری نشد. رفتم سراغ سروان سرمدی، مسئول دسته. گفتم: «پس تکلیف انتخابات چی می‌شه؟ گفت: قرار شده بعد از ظهر صندوق بیارن.» 🔸عصر هم خبری نشد. گفتیم: «اگه نمیارید اجازه بدید ما بریم شهر. گفتند: هیچ کس اجازه نداره از مقر بره بیرون.» ساعت ده شب امیدمان را از همه جا کندیم. پشه‌بندها را زدیم بخوابیم. 🔸آن شب نگهبانی داشتم. دراز کشیده بودم تا به موقع بروم سر پست که صدا زدند: «هر کی می‌خواد رأی بده بیاد.» 🔸داشتم از خوشحالی بال در می‌آوردم. یکی یکی بچه‌ها را بیدار کردم و رفتیم توی چادر رأی‌گیری. 🔸چادر خیلی تاریک بود. تنها وسیله روشنایی چراغ قوه بود، امّا انتخاب‌مان روشن بود، برادر محمدعلی رجایی. کانال رسمی @mandegari_mahdi