°
⚘️ نزدیک سحر بود. دلشورهای عجیب به دل #مادر حبیب افتاد. انگار باید انتخاب میکرد. ندایی به او میگفت: «سعید را میخواهی یا حبیب را؟»
آشفته و پریشان از خداوند طلب بخشش میکرد. فکر میکرد گناهی مرتکب شده و تاوانش را اینگونه باید پس دهد.
⚘️میگفت: «خدایا منو ببخش. این چیه به دلم افتاده!! چی از من میخوایید!؟»
آرام نمیگرفت. گریه میکرد. استغفار میکرد ولی فایده نداشت.
باز هم همان سوال:
«حبیب را میخواهی یا سعید را؟؟»
⚘️#انتخاب!!!
خداوندا چه امتحان سختی!
مگر مادر میتواند انتخاب کند!!؟؟
اصرار از طرف ندای ناآشنا مادر را به فکر واداشت.
⚘️"دو ماهی بود سعید ازدواج کرده بود و مادر دلش نمیآمد نوعروسش در عزای همسرش چادر سیاه به سر کند.
حبیب هم قبلا با اصرار از مادر خواسته بود که برایش دعا کند شهید شود ولی مادر برای پیروزیاش دعا کرده بود."
⚘️مادر ناگزیر از انتخابی که نتیجهاش را میدانست، آه کشید و انتخاب کرد...
صبح خبر آوردند که یکی از فرزندان #عصاره شهید شده. مادر سراسیمه پرسید کدامشان؟؟
گفتند: حبیب...
⚘️دعای مادر برآورده شده بود. #پیروزی برای #حبیب همان شهادت بود.🕊
#طلبهشهیدحبیباللهعصاره🕊#امام_زمان(عج) ♡
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای🇸🇩
@shohada_masjedsoleiman🇮🇷