#داستان_کوتاه
#امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
*در پرتو مهر مهدوی*
*بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم*
ابوعلی بغدادی می گوید:
در بخارا بودم. کسی به من ده عدد شمش طلا داد و گفت: وقتی که به بغداد رسیدی، به حسین بن روح تسلیم کن تا خدمت حضرت تقدیم دارد.
من به سفر پرداختم و از رود آمویه که می گذشتم، شمشی از آنها گم شد و من نفهمیدم. به بغداد که رسیدم، شمشها را شمردم و یکی را گمشده دیدم. شمشی خریدم و آن را کشیدم و به آنها افزودم و به خدمت جناب حسین بن روح نایب خاص امام زمان علیه السلام رسیدم و همه طلاها را تحویل دادم.
حسین گفت: شمشی که خودت خریده ای بردار و بدان اشاره کرد. سپس گفت: شمشی که گم کرده بودی به ما رسید و آن و به من نشان داد.
من نگاه کردم، دیدم درست همان شمشی است که هنگام گذشتن از رود آمویه گم شد.
[1] اثبات الهداة، ج 3، ص 681.
*اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم*
🕌با ما هیئت را در خانه هایتان به پا کنید
@shoor_madahi
{کانال شور مداحی}