🕊🍂🕊
🖌 #سیره_شهدا
از #شهيدبابايى پرسيدند:
عباس جـان چه خبر؟
چه كار ميکنى؟
گفت به نگهبانى #دل مشغوليم
که #غيرازخدا كسی وارد نشود.
🆔 @shohada_tmersad313
#مادرشهید
خداونداحسان را درست لحظه سال تحویل 1363، به ما داد. توپ آغاز سال جدید را که زدند، به دنیا آمد. پرستار بوسه ای به صورتش زد و گفت: «این بچه قدم خیری دارد چون هم سید است و هم توی این لحظه به دنیا آمده است.» اسمش را احسان گذاشتیم. چون این اسم برازنده اش بود. از چهار فرزندی که خدا به من و پدرش داد، از همان اول بچه آرام و صبوری بود.
🌸
سال 1381، دیپلم گرفت. قرار بود برای دانشگاه درس بخواند، اما مدتی زیر نظر گرفتمش و دیدم کتاب های کنکور را حتی نگاه هم نمی کند. گفتم: «احسان مگه دانشگاه نمی خواهی بروی؟» گفت: نه مامان، می خواهم وارد سپاه بشوم.» اول به خاطر سختی های که این کار داشت موافقت نکردم. ولی وقتی اصرار و علاقه اش را دیدم قبول کردم. از همان اول وارد واحد تخریب و به عنوان نیروی رسمی وارد سپاه شد. فوق دیپلم و لیسانسش را هم بعد از رفتن به سپاه گرفت. به اکثر شهرهای مرزی ایران برای ماموریت رفته بود. ماموریت های برون مرزیهم به لبنان، افغانستان، پاکستان و سوریه داشت.
#شهیدسیداحسان_حاجی_حتم_لو
🆔 @shohada_tmersad313
#رفاقت_به_سبک_تانک😂
# کفشامو_بردن
•|ساعت سه نصف شب بود.⏰ پاسدارا آهسته وآروم اومدند دم در سالن ایستادند.
همه بیدار بودیم و از زیر پتو زیر نظرشون داشتیم. اول یه طناب بستند دم در سالن.
می خواستند ما هنگام فرار🏃♂ به ریزیم روی هم. طناب و بستند و خواستند کفشامونو قایم کنند. اما از کفش اثری نبود .
در گوش هم پچ پچ می کردند که کفش های نوری را زیر پتوی با لای سرش دید.
آروم دستشو برد🖐 طرف کفشا. نوری یک دفعه از جاش پرید بالا . شروع کرد به داد و بیداد: آهای دزد ! آهای!کفشامو کجا می بری؟! بچه ها ! کفشامو بردند!
پاسدار گفت : هیس! هیس! برادر ساکت! ساکت باش منم.
اما نوری جیغ میزد.
پاسدارا دیدند کار خیطه؛ خواستند از سالن خارج بشند؛ یادشون رفت که طناب
دم در .
گیر کردند به طناب و ریختند روی هم😆😆😁.
بچه هاهم روی تختا 🛏 نشسته بودند و قاه قاه می خندیدند|•😂😂😂
🆔 @shohada_tmersad313
#تلنگر
چقدر از مرام شهـدا فاصله گرفته ایم
همین دل شکستن ها
همین خرده حق الناس ها
همین مظالم کوچک
دورمان میکند از شهــــ🌹ـادت
راستی من و تو
چقدر فاصله داریم با آسمان؟؟؟
┄┅═══✼✨✼═══┅┄
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#حتی_یک_ترمز....!
🌷یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و.... را همیشه با آن انجام مى داد. مرتب از طرف بعضی از خلبانها مورد نکوهش قرار مى گرفت. می گفتن: علی شأن یک خلبان را رعایت نمى كند.
🌷ولی او کاری با این کارها نداشت، تا کار بود و پرواز و گردان، ماشین و راننده در اختیارش بود. برای کار شخصی حتی اگر در مسیر حرکت ماشین گردان بود هرگز توقف نمى كرد. مى گفت: برمى گردم با همون موتورم میرم، نمى خوام با پول بیت المال حتی یک ترمز برای من زده بشه......
🌹خاطره اى به ياد خلبان شهید علی اقبالی مقدم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🌷رحمت و رضوان خدا بر شهید عزیز...
💐شادی روح پرفتوح سردار شهید «محمد ناظری » فرمانده تکاوران نیروی دریایی سپاه صلوات.
🌹🆔 @shohada_tmersad313
باور ڪن، شهید دوستت دارد..
🌹همین ڪه بر سرمزارشان ایستاده اے، یعنے تو را به حضور طلبیده اند..
🌹همین ڪه اشڪ هایت روان میشود ، یعنے نگاهت میڪنند..
🌹همین ڪه دست میگذارے بر مزارشان ، یعنےدستت را گرفته اند..
🌹همین ڪه سبڪ میشوےاز ناگفته هاے غمبارت ، یعنےوجودت را خوانده اند..
🌹همین ڪه قولِ مردانه میدهے ، یعنے تو را به هم رزمے قبول ڪرده اند..
👌باورڪن ،شهید دوستت دارد😍
ڪه میان این شلوغے هاےدنیا هنوز گوشه ے خلوتے براےدیدار نگاه معنویشان دارے....
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_فی_سبیلک
🆔 @shohada_tmersad313