#شهید_نوشت❄️🌈
°•|اعتقادی به #پول گرفتن برای #مداحی کردن نداشت
با #اصرار زیاد هدیه ای #معنوی دریافت میکرد
هروقت از او می پرسیدند که سید چرا پول نمیگیری
میفرمود من اگر این #دنیا برای مداحی پول بگیرم آن دنیا بی بی #زهرا می فرماید شما پولت را گرفتی دیگر چه #پاداشی میخواهی؟؟|•°
#سید_مجتبی_علمدار
🆔 @shohada_tmersad313
میدونستم موندنی نیست😔😔 ساک سفرش رو خودم بستم😔دیدم یه اتیکت آورد، داد بهم و گفت: میشه اینو وصل کنی رو لباسی که سری قبل بهمون داده بودن؟آخه اون لباس هنوز سالمه. اگه اینا رو ببرم، دیگه لازم نیست اونجا دوباره لباس بگیرم. #بیتالماله. چرا هدرش بدم. بذار لباس جدید رو بدن به یه رزمنده دیگه☺️
🔴قابل توجه من، تو، ما که وکیل و وزیر و... هستیم و حواسمون به بیت المال نیست😔😔😔
#زهرا خانم میگه: نگاه کردم، دیدم رو اتیکت نوشته: جون خادم المهدی❤️ به اتیکت نگاه کنید⬆️⬆️⬆️⬆️
#شهید_محسن_حججی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
#آجرک_الله_یابقیه_الله🍀✋
#ای_پسرفاطمه_تسلیت 🏴
آقا اجازه هست از #مــادر بگویم
از مـادرت از لشکـر #حیدر بگویم
از کوچه ای تنگ و دل سنگ مغیره
از دختـری با چشمـهـای تر بگویم
آقا زبانـم لال دستـی رفت بالا
خون میچکد از گوش اگر بهتر بگویم
آقا نمی آیی؟ ببین #در شعله ور شد
از آتش و موی سر و معجر بگویم
آقا زبانم سوخت، مـادر سوخت آقا
می خواستم در پشت در مادر بگویم
از ازدحـام و چِـل نفـر نامرد و مـادر
از سینه ی #زهـرا🍀 و میخ در بگویم
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
#یافاطمه_اشعی_لنافی_الجنه🤲
#ایام_عزای_مادرم_زهراشد🏴
یاحق!
🆔️ @shohada_tmersad313
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس #فاطمه با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول #آقامهدی، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم #دلتنگی های پدر برای مادرش بود.
🍃صدای ترک های #دلم را می شنوم و این بار عکس #زهرا و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه #دخترها_باباییاند را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از #اشکم، به عکس #محمدجواد و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند.
🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس #همسر_شهید، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم #حضرت_زینب کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای #شهادتش، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند.
🍃بدرقه کرد #همسرش و به یک چشم بر هم زدنی خود را در #معراج دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه #سهساله_ارباب شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد #مزار مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ #پدر را می گرفت....
✨ #شهادتت_مبارک آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲
✍نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #مهدی_قره_محمدی
📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨
📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶
🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313