🌹 سنگر خاطره...
یک پرچم سیاه بر میداشت، راه می افتاد توی شهر و می خواند وای محرم آمد، خون حسین سر آمد. آن سال، چند روز مانده به محرم، رفتیم اصفهان. وقتی دید آن جا از این رسم ها خبری نیست، یک پیراهن سیاه را پرچم کرد و گذاشتش سر یک چوب. راه افتاد توی شهر، تنهای تنها. خیلی ها با دیدنش خندیدند. روزهای بعد چند نفری جمع شدند دورش. روز تاسوعا که شد، دسته عزاداری راه انداخت. از بس جمعیت دورش جمع شده بود...
🎙 راوی : برادر شهید
📚خط عاشقی 1، خاطرات عشق شهدا به امام حسین و روضه های کربلا، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران.
#شهید_سید_هاشم_آراسته🌹🕊
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313