🌷 #هر_روز_با_شهدا
#دکترم_در_قبرستان_است.
🌷از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند، تاریخ دفترچه ام تمام شده بود که بردم عوضش کنم، دفترچه دست نخورده بود، مسئول تعویض با تعجب نگاه کرد و گفت: در اینجا که هیچ چیز ننوشته ای؟ گفتم: سواد ندارم، گفت: تو سواد نداری، دکتر چطور. گفتم: دکتر من در قبرستان است خط هم نمی نویسد. بنده خدا فکر کرد از مردن حرف می زنم، فکر کرد دوست دارم بمیرم!
🌷....گفت: خدا نكند پدر جان ان شاءالله صد سال عمر کنی، این چه حرفى اسـت کـه می زنى؟ گفتم: من که از مردن حرف نمی زنم، گفتم دکترم در قبرستان است، وقتی مریض می شوم می روم آنجا و پسرم علی شفایم می دهد.
🌷علی واقعا چنین قدرتی داشت....
🌹خاطره اى به ياد شهيد على محمدى پور
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#جنازه_ای_كه_پس_از_شانزده_سال_از_قبر_بيرون_آوردند!!
🌷مجروح که شد، به اسارت دشمن درآمد و در آنجا به شهادت رسید. او را دفن کردند و شانزده سال بعد هنگام تبادل جنازه شهدا با اجساد عراقی، جنازه «محمدرضا شفیعی» و دیگر شهدای دفن شده را بیرون می آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا سالم است ، سالمِ سالم.
🌷صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی ها داده شود. او را سه ماه زیر آفتاب سوزان می گذارند، اما تفاوتی نمی کند. روی پیکرش آهک می پاشند، ولی باز هم بی تأثیر است.
🌷مادر شهید می گوید: موقع دفن محمدرضا، حاج حسین کاجی به من گفت: شما می دانید چرا بدن او سالم است؟ گفتم: چرا؟ گفت: راز سالم ماندن ایشان چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد؛ دائماً با وضو بود، هیچ وقت زیارت عاشورایش ترک نمی شد. مداومت بر غسل جمعه داشت. هر وقت برای امام حسین(ع) گریه می کرد، اشک هایش را به بدنش می مالید. مادرش می گوید: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می آمد، رفتن به جمکران را ترک نمی کرد.
🌹خاطره اى به ياد شهيد محمدرضا شفيعى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#معجزه_شهيد
#بچهام_را_بگير_عليرضا...!!
🌷يك روز براى خريد از خانه بيرون رفتم. تنها دخترم زينب را ترسيدم در خانه تنها بگذارم. دختر بچههاى همسنوسالش توى كوچه بودند. گفتم: توى كوچه باش و با بچهها بازي كن.
🌷دلشوره داشتم. موقع بازى شيشه دست زينب را پاره مى كند و زينب خون را كه مى بيند جيغ مى كشد. زن همسايه با صداى گريه زينب به كوچه مى آيد، زينب را بغل ميكند و به طرف خانه ما مى دود بچهها مى گويند كه مادر زينب رفته بازار خريد. زن همسايه همينطور با همان چادر خانگى فقط مقدارى پول برميدارد و زينب را بيمارستان مى برد، دست زينب را بخيه ميزند، پانسمان ميكند و به خانه مى آورد همينكه وارد كوچه مى شود منم سر رسيدم. ازينكه اين طور همسايهاى دارم هم خوشحال هم ناراحت از گريه زينب..
🌷شب پدر زينب ، شوهر شهيدم ، به خواب زن همسايه مى آيد و تشكر مى كند مى گويد: از من چه ميخواهى زن همسايه ميگويد از خدا بخواه هميشه هواى ما و بچههايم را داشته باشد. شهيد مى گويد باشد آن دنيا هم برايت شفاعت خواهى مى كنم. زن متعجب فردا به خانه ما آمد و قصهاش را تعريف كرد و گفت كه بخدا من نه براى اين ، كار انجام دادم بلكه بچههاى شهدا رو دوست دارم.
🌷چند ماه بعد زن همسايه به مسافرت مى رود و در كنار يك رودخانه براى استراحت و تفريح چادر ميزنند، يك وقت متوجه مى شوند دختر كوچكشان نيست با دلشوره و دلهره به كنار رودخانه مى روند كه جيغ دختر و كشيده شدنش داخل رودخانه يكى مى شود، سرعت آب زياد بود بطورى كه كسى حتى پدر دختر جرئت پريدن داخل آب را نداشت ، ناگهان مادر ياد شهيد افتاد و با نام شهيد را صدا زد، پدر دختر بالاى سر او رفت و گفت: اين مسخره بازيها چيه؟! كي رو صدا مى كنى؟! زن همينطور بى اعتنا به شوهرش شهيد را صدا مى زند، " بچهام را بگير عليرضا ، خودت گفتى هر وقت گير كردى صدام كن " مرد دوباره سر همسرش فرياد مى كشد.ناگهان دختر به حاشيه رودخانه به يك شاخه گير مى كند و سالم از آب بيرون مى آيد.
🌷مرد خجالت زده و زن با غرور دخترش را بغل مى كند و فرياد مى زند؛ "عليرضا رو سفيدم كردى، ممنونم شهيد " و دخترش را ميبوسد و زار زار گريه مى كند.
🌷مرد شرمنده هست مثل آنهايى كه روى داشبورد ماشين هايشان بر چسب زدند كه نوشته؛" #شهدا_شرمندهايم "
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
📸رونمایی از سنگ جدید مزار شهید حججی
🌷 در طراحی سنگ جدید مزار شهید محسن حججی قطعاتی از مضجع سه امام شهید استفاده شده است.
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
.
#مسافر_دمشق
.
✂برشی از کتاب
توی عالم رؤیا فکر میکردم تازه ازدواج کردیم و خدا هنوز حلما و زهیر رو بهمون نداده. داخل اون صحرای سرسبز، ریل راهآهن بود. من سمت راست ریل وایستاده بودم و تو سمت چپش. دست همدیگه رو گرفته بودیمو توی صحرا راه میرفتیم. صدای سوت قطار که اومد، دستامون رو از هم جدا کردیم. یک عالمه ابر سفید از آسمون اومدن پایین و دور تو رو گرفتن. من میخندیدم و تو ابرا رو با دستت پس میزدی وقتی که قطار نزدیک شد، من سوار شدم و تو روی ابرها دنبال من میاومدی. من از پنجره برای تو که سوار ابرا بودی دست تکون میدادم. تعبیرش چی میشه فاطمه؟
.
🔹#مسافر_دمشق
🔹#فاطمه_عرب_اسدی
🔹#انتشارات_شهید_کاظمی .
.
۱۰۰صفحه|۱۱۰۰۰تومان
.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
.
🌏خرید اینترنتی
https://plink.ir/YLnPJ
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏢خرید حضوری
قم،خیابان معلم،مجتمع ناشران،طبقه اول،واحد 131
🕊قسمتی از دلنوشته شهیدرسول خلیلی🕊
اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از خدا
دستهامو باز میکنم و میگم با خواهش و دعا
شهادت شهادت همه آرزومه
شهادت شهادت رویای ناتمومه
خدایا عاقبت ما را با شهادت ختم بخیر بگردان
ساعت ۲۳:۵۵
شب شنبه ۱۳۸۳/۱۲/۲
🌷شهید #رسول_خلیلی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم، در راه برگشت صدای اذان آمد، احمد گفت: کجا نگه میداری تا نماز بخوانیم؟ گفتم: ۲۰ دقیقهی دیگر به شهر میرسیم و همانجا نماز می خوانیم.
از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت: من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقهی دیگر زنده باشم و نمیخواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم دوست دارم نمازم با نماز امام زمان (عج) و در همان وقت به سوی خدا برود.
🌷شهید #احمد_مشلب🌷
راوی: دوست شهید
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🍃🌷🍃🌷🍃
🌸✨مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و #خط_قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود:
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشمخورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس #شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه ... .
🌸✨قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکسها هم نو میشد!
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکسهای بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
راوی: همسر شهید
#شهید #محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
▫️سبک زندگی شهدا
در بحث حلال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود، در هر شرایط و مکانی با رعایت ادب و احترام امر به معروف میکرد.
پشت گوشی همراهش این برچسب را زده بود: گناه یعنی خداحافظ حسین
در ایام خاص مثل محرم ٬فاطمیه٬و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد، در گلزار شهدا زیاد به قطعه جاویدالاثرها سر میزد.
همیشه خنده رو بود و می خنداند، به همت مادرش از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء علاقه مند شده بود.
🌷شهید #محسن_حججی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق