eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه ما کی قدم می نهی ای شاه به ویرانه ما ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم سر و سامان بده بر این دل دیوانه ما 💔 @shohada_vamahdawiat
من را نوشته دیگر؛ خدا. داستان من و همه آدمهای دنیا، داستانهایی که در لوح محفوظ هست. و قطعاً برگی از درخت نمیافتد مگر آن که در آن لوح نوشته شده باشد. اریحا که میرود، دوباره صدای زنگ گوشی بلند میشود. نورا تقه ای به در میزند و میآید داخل. گوشی را به من میدهد و آرام میگوید: زهراست. گوشی را میگیرم: الو زهرا سلام! -سلام، تو کجایی؟ هرچی بهت زنگ میزنم گوشیت خاموشه! فکر کردم... میپرم وسط حرفش: گوشیم شارژ نداشت، منم گذاشتمش توی خونه. -خب خیالم راحت شد. میخواستم حتماً با خودت حرف بزنم. -تو کجایی؟ حالت خوبه؟ -برگشتم پایگاه. نشد برم خونه. چند لحظه سکوت میشود. بعد میگوید: فاطمه، تو هم شخصیتهای رمانت رو دیدی؟ اینا واقعی اند؟ من هنوز باورم نمیشه! آه میکشم و چشم میبندم: هیچ آدم عاقلی باورش نمیشه. ولی مثل این که باید باور کنیم! با همان لحن بامزه همیشگی اش میگوید: فاطمه! شهید نشیا! تو قول دادی ما با هم شهید بشیم! نمیدانم چرا زهرا انقدر میترسد من شهید بشوم! من واقعاً هنوز به درد شهادت نمیخورم! میخندم: نگران نباش، چیزیم نمیشه. -باشه. ولی اگه شهید شدی خودم می‌کشمت! میخندم؛ بلندتر. میگوید: زنگ زدم یه چیز دیگه هم بگم، اگه با نورا کاری نداری بگم بیاد پیش من. به چهره نگران نورا نگاه میکنم. سرش را تندتند تکان میدهد؛ میخواهد برود پیش مادرش. میگویم: باشه. اشکال نداره. با زهرا خداحافظی میکنم. نورا گوشی را میگیرد و با شوق برمیخیزد. تازه چشمم به حورا میافتد که ایستاده کنار در. سرش پایین است. میتوانم حدس بزنم برای گفتن چیزی این پا و آن پا میکند. میگویم: بله حورا؟کمی لبش را کج و کوله میکند؛ حرفش را مزمزه میکند و میگوید: من باید برگردم خونهمون. مادرم تنهاست. -خب اشکالی نداره! -مطمئنی به کمکم نیاز نداری؟ اگه لازمه بمونم! لبخند میزنم: اگه لازم شد هم با این روش میارمت! و دفتر و خودکارم را بالا میگیرم. لبخند شرمگینی میزند. میگویم: توی خونه جات امنتره. الان مینویسم که رفتی خونه. عمیقتر میخندد: دستت درد نکنه! و از اتاق بیرون میرود. خب؛ الان فقط من و بشری مانده ایم و عباس و حاج حسین. وقتی حورا را تا دم در بدرقه میکنم، عباس سر میچرخاند به سمتم: همه رو فرستادی برن؟ سرم را تکان میدهم: اینجا براشون خطرناک بود. دلم شور میزنه. -چرا؟ باز هم سکوت. صدای آهنگ آغاز اخبار بیست و سی میآید. حاج حسین صدای تلوزیون را کمتر میکند. تکیه￾نمیدونم. میدهم به اپن. نمیفهمم مجری اخبار چه میگوید. صدای زنگ خانه که میآید، از جا میپرم. به چهره تکت ک شخصیتها نگاه میکنم. همه خیره اند به آیفون؛ متعجب و نگران. بالاخره عباس رو میکند به حاج حسین و میپرسد: قرار بود کسی بیاد؟ حاج حسین جواب میدهد: نه. و تلوزیون را خاموش میکند. عباس و حاج حسین بلند میشوند و من تکیه از اپن میگیرم. بشری از پنجره بیرون را نگاه میکند و میگوید: چیزی نمیبینم. خبری نیست. دوباره صدای زنگ؛ صدایی که الان و با این اضطراب، شبیه ناقوس مرگ است تا زنگ در. خانه آیفون قبلیمان تصویری هم نبود. بشری از کنار پنجره کنار میرود تا حاج حسین که حالا کتش را پوشیده، بتواند کنار پنجره بایستد. بشری زیرلب زمزمه میکند: اگه از بچه های خودمون بودن حتماً کلید داشتن یا به من زنگ میزدن.عباس کاپشن قهوه ای رنگش را از روی دسته مبل برمیدارد و به حاج حسین نگاه میکند: الان تکلیف چیه؟ حاج حسین خیره میشود به آیفون. اگر جواب بدهیم ممکن است بدتر باشد. یک نگاه به من میاندازد، یک نگاه به عباس و یک نگاه به بشری. دوباره صدای زنگ؛ اینبارپشت سر هم و ممتد. حاج حسین میگوید: خونه لو رفته! یا حسین! ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
بوی گل سوسن و یاسمن آید عطر بهاران کنون از وطن آید جان ز تن رفتگان سوی تن آید رهبر محبوب خلق از سفر آید دیو چو بیرون رود فرشته در آید دیو چو بیرون رود فرشته در آید بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ بار دگر روزگار چون شکر آید بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ بار دگر روزگار چون شکر آید .... هر چه مجاهد ز بند و حبس در آید مهر فساد و ستم دگر به سر آید چشم یزید زمان ز حلقه در آید رهبر محبوب خلق از سفر آید دیو چو بیرون رود فرشته در آید دیو چو بیرون رود فرشته در آید بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ بار دگر روز گار چون شکرآید بگذرد این روز گار تلخ تر از تلخ بار دگر روز گار چون شکر آید 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1_824195339.mp3
3.98M
توصیه‌ها و دستورات ویژه استاد حتما این فایلو همین الان که چند روزی مونده به ماه رجب گوش بدید 🔔 حتما تا آخرش گوش کنید..... چون خیلی مهمه تو همه ی کانالهام میزارم💖💖💖💖
💢پلیسی که پس از اصابت 9 گلوله به شهادت رسید 🔹همسر شهید میگوید: «هر زمان که به مرخصی می‌آمد مانند اینکه دینی به گردن داشته باشد آخر هر هفته به گلزار شهدا می رفت و برای شهدا فاتحه ای می خواند و همیشه می گفت: یعنی می شود یک جای خالی در بین قبور شهدا هم به مـن بدهند؟؟ او بارها مورد امتحان الهی قرارگرفت و از چندین مورد پیشنهاد رشوه ای که به وی شد ضمن رد رشوه، فرد رشوه دهنده را دستگیر و تحویل مقام قضایی داد سرانجام در دوم بهمن 94 زمانی که همسرش در حال تدارک جشن تولـــد بــرای مهدی بود، وی بــا شهادتـش باعـث نجات جــان یک خانواده گروگان گرفته شده می شـود. شهید مهدی اسماعیلی در این درگیری 9 گلوله به بدنش اصابت می کند. ➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۳۰۵🌷 🌹ﺍﺻْﻄَﻔَﺎﻛُﻢْ ﺑِﻌِﻠْﻤِﻪِ🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🍀ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻋﻄﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﺯﻩ مسی ﻧﻤﯽ‌ﺭﯾﺰند. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻇﺮﻓﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ. ﻇﺮﻑ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻢ ﺩﺍﻧﺶ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. ﻣﯽ‌ﮔﺮﺩﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻇﺮﻑ ﺧﻮﺩﺵ. 🍀ﺧﺪﺍ ﮔﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ و ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ اهل بیت ﺩﯾﺪ.یعنی ایشان ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ۵ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺩﺵ. ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ. 🍀علم ﭼﻪ در ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ و ﭼﻪ ﺣﺪﯾﺚ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ.ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﻓﺮﻕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺣﺪﯾﺚ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ در ﺣﺪﯾﺚ، ﻣﻌﻨﺎ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺍﻟﻘﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ و ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻟﻔﻈﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭ. 🍀ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﯽ. ﺑﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﭽﻪ‌ﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﻔﻬﻤﺪ. ﻣﻦ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ!ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ‌ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻠﺪ ﻫﺴﺘﯽ به او ﺣﺎﻟﯽ ﺑﮑﻦ! 🍀 ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻧﻪ ﻣﺮﺑﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺒﺎﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ، ﻧﻪ ﮐﻢ ﺑﮑﻦ و ﻧﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﮑﻦ و به او بگو. ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﺘﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﺑﮕﻮ « ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﺃَﺣَﺪٌ» (ﺗﻮﺣﯿﺪ/ 1) 🍀ﺩﺭ ﻫﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﻗﺮﺁﻥ و ﺣﺪﯾﺚ ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﺤﺘﻮﺍﯾﺶ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﻟﻔﻆ ﺣﺪﯾﺚ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ.ﺍﻣﺎ ﻟﻔﻆ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻟﺬﺍ ﻟﻔﻆ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ... و هر دو نزد اهل بیت علیهم السلام است. 💐☘❤️💐☘❤️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ 💫مولای مهربان غزل های من سلام سمت زلال اشک من، آقای من سلام! 💫نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز آبی ترین بهانه دنیای من سلام! 💫قلبی شکسته دارم و شعری شکسته تر، اما نشسته در تب غوغای من سلام! @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ اول کار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ باب اسرار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ نغمه جان است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم 💖💐☘🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
     یک نفر دارد در حیاط را میکوبد. اعصابم بیشتربهم میریزد. حاج حسین رو میکند به عباس: از در سمت کوچه پشتی ببرشون بیرون. فقط قبلش چک کن که یه وقت کسی پشتش نباشه. بشری بازویم را میگیرد و میگوید: بریم! کیفم را از روی اپن برمیدارم و در برابر فشار بشری مقاومت میکنم. برمیگردم به سمت حاج حسین: پس شما چی؟ حاج حسین لبخند میزند: نترس چیزیم نمیشه. من میمونم که اگه لازم بود سرشون رو گرم کنم. بشری من را میکشد تا از پله ها برویم پایین؛ پشت سر عباس. دلم مانده پیش حاج حسین. من که در دفترم نوشته بودم بهزاد نمیتواند به این خانه برسد؛ پس الان چه خبر است؟ شاید بهزاد همدسته ایی دارد که فکرش را نکرده بودم. پشت در میرسیم. این در به یک کوچه دیگر باز میشود. عباس یک دستش را میبرد زیر کاپشنش و با دست دیگر، به من و بشری علامت میدهد که ساکت باشیم. بشری جلوی من میایستد و آماده مبارزه میشود. عباس کلاهش را تا پایین روی ابروهایش میکشد و زیپ کاپشنش را تا بالا میبندد؛ طوری که صورتش کمتر پیدا باشد. من و بشری هم به تبعیتش، چادر و روسریمان را جلوتر میکشیم. عباس از چشمیِ در، پشت در را نگاه میکند. آرام به بشری میگوید: من میرم بیرون، اگه خبری شد سریع در رو ببندین و از پشتبوم فرار کنین. و با احتیاط در را باز میکند و سرکی به بیرون میکشد. سرش را داخل میآورد و میگوید: خبری نیست. بیاید. صدای در زدن را هنوز میشنوم. از خانه بیرون میزنیم. عباس میگوید: بدویید. فقط بدویید!میدویم. باران میبارد و زمین خیس است. دست بشری را گرفته ام و درحالی که دلم هنوز پیش حاج حسین است، میدوم. انقدر تند دویده ایم که سینه ام میسوزد. نمیدانم دقیقاً کجا هستم. سرم را که بالا میآورم، مقابلم خیابانی را میبینم که بیشتر شبیه میدان جنگ است تا خیابان! عباس و بشری هم حیران شده اند و با بهت و سردرگمی به خیابان نگاه میکنند. این دیگر بستن مسیر هم نیست؛ رسماً جنگ است! انگار برنامه اصلی برای شب بوده. گله به گله آتش روشن کرده اند. بانکی که آن طرف خیابان هست، در آتش میسوزد و خرده شیشه های درهایش روی زمین برق میزنند. دیگر کسی نه شعار میدهد، نه داد و بیداد میکند. اصلا مسئله بنزین نیست. فقط شکستن است و سوزاندن. به عباس نگاه میکنم و مینالم: حالا چکار کنیم؟ کجا بریم؟ عباس یک نگاه به من میاندازد و یک نگاه به بشری. بعد با دست، پیاده روی آن سوی خیابان را نشان میدهد: میریم پایگاه بسیج، پیش بقیه. نمیدانم پایگاه چقدر از اینجا فاصله دارد و اصلا امن هست یا نه؛ اما فعلا ترجیح میدهم با عباس بحث نکنم. ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دو بیت شعری که سید مجید بنی‌فاطمه از زبان مرحوم آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی در محضر ایشان خواند و ماندگار شد .. یک عمر تو را خطاب کردم "مولا" یکبار تو هم به من بگو "نوکر من" @shohada_vamahdawiat                 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جُمهوری اسلامی فقط ساختارِ حاکمیّت است... لکن مَبنای اصلی و اساسی در است! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                 
کمال بندگی یه کانال بی نظیر👇 💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef دلنوشته و حدیث میخوای تو این کانال 👇 عضو شو💖 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 عکس نوشته های ناب میخوای بیا این کانال👇💖 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd دنبال انرژی مثبتی حتما یه سر به این کانال بزن👇💖 https://eitaa.com/joinchat/3363700756C253ae7e263 میخوای با شهداء و امام زمان عج الله انس بگیری پیشنهاد ما این کانال هست👇💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 اگه دلت گرفته بیا تو این کانال کمی بخند سرحال بشی👇💖 https://eitaa.com/joinchat/568262700Cf568f3be23 👆👆برای همه ی سنین و همه نوع سلیقه ای 🌹🌹🌹🌹 منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان برای بهتر شدن کانالهامون هستیم👇👇 @kamali220
💢15 ساله شجاع 🔹شدت گلوله باران روی خاکریزمان به حدی بود که جرات نمیکردیم نیک متر جابه جا شویم.اگر خط میشکست تعداد زیادی از بچه ها قتل عام میشدند.توی اون وضعیت صدای تیر بار خودی بلند شد.به اطرافم نگاه کردم.تقریبا همه نیروها گوشه ای سنگر گرفته بودند تا از ترکش خمپاره ها در امان بمانند. برادرم هم بود، نگاهمان که در هم گره خورد گفت، ابوالفضله. سرک کشیدم و سنگر تیربار را دیدم. راست میگفت. ابوالفضل برادر دیگرم بود. پانزده سال بیشتر نداشت. شجاعت او به بقیه هم دل و جرات داد و با هر زحمتی که بود خط را حفظ کردیم. 🔹شهید ابوالفضل کاکایی ➥ @shohada_vamahdawiat
آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️ دوباره آیت الله پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. ؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به رسید. ✅عبدالمهدی خبر شهادت خود را از راوی کتاب سه دقیقه در قیامت شنیده بود‌ و به او توصیه می‌کرد که مطالب خود را برای دیگران بیان کند. @shohada_vamahdawiat                 
چهار خیر امت پیامبر پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله: لا تَزالُ اُمَّتى بِخَيرٍ ما تَحابّوا و اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ اَقْرَوُا الضَّيْفَ، فَاِنْ لَمْ يَفْعَلُوا ابتُلُوا بِالسِّنينَ وَ الْجَدْبِ.(3) امتم همواره در خير و خوبى اند تا وقتى كه يكديگر را دوست بدارند، نماز برپا دارند، زكات بدهند و ميهمان را گرامى بدارند، پس اگر چنين نكنند به قحطى و خشكسالى گرفتار مى شوند. @shohada_vamahdawiat                 
‌🌷مهدی شناسی ۳۰۶🌷 🌹ﻭَ ﺍﺭْﺗَﻀَﺎﻛُﻢْ ﻟِﻐَﻴْﺒِﻪ🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 ◀️ِ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻧﻬﺎﻧﯽ و ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ و ﺑﺮ ﻣﺎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﺎ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻏﯿﺐ.ﺍﺯ ﻭﯾﮋﮔﯽ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻏﯿﺐ ﻭﺍﻗفند.ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾشان ﻏﯿﺐ و ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ. ◀️ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻏﯿﺐ ﺩﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ.ﯾﮏ ﻏﯿﺐ ﻧﺴﺒﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﻏﯿﺐ ﺍﺳﺖ. ﺍﻵ‌ﻥ ﯾﮏ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺭﯾﺪ.ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻏﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻏﯿﺐ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺲ ﻏﯿﺐ‌ﻫﺎ ﻭﺍﻗفنﺪ؟ ﻗﻄﻌﺎ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭ آن ها ﻣﯽ‌ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﯾشان ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻭ ﺿﻤﯿﺮ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ می توانستند. ◀️البته غیر اهل بیت هم این جنس غیب ها را می توانند بدانند و امتیاز ویژه ای نیست.در شرح احوال شیخ محمد بهاری داریم که می گوید:در باغی بودیم،استادم و دیگران هم بودند.همان لحظه به ذهن من خطور کرد که ما آمدیم نجف و پیش فلان عارف و عالم درس می خوانیم،حتما برای خودمان کسی می شویم.همین که این به ذهن من خطور کرد مرحوم استادم آن طرف باغ گفت:شیخ محمد از این فکرها نکن! پس این نوع غیب دانستن ها فقط مختص اهل بیت علیهم السلام نیست. 🔘دسته دوم غیب:ﯾﮏ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ هست ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﻏﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻏﯿﺐ ﺍﺳﺖ. ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﯽ‌ﺍﻓﺘﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻏﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﻏﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ و ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﻣﺜﻼ‌ ﯾﮏ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺕ ﻭ ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺗﯽ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻏﯿﺐ ﺑﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯾﮏ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺗﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺍﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ،ﻏﯿﺐ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻮﺩ. 🔘ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺲ ﻏﯿﺐ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻨﺪ. ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮐﺎﻣﻼ‌ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻳُﻜﻠِّﻤُﻬُﻢ ﻓﻴَﺴْﻤَﻌﻮﻥَ، ﻭﻳَﻨﻈُﺮُﻭﻥَ ﺇﻟﻴﻪِ ﻭﻫُﻮ ﻓﻲ ﻣﻜﺎﻧِﻪِ (ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺍﻻ‌ﺛﺮ، ﺹ 483) ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ و ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﺷﻨﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐه او ﺩﺭ مكان ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ و ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻏﯿﺐ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻵ‌ﻥ ﻏﯿﺒﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻵ‌ﻥ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﺍﺳﺖ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺩﻧﯿﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﻫﻢ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻫﻢ ﺗﺼﻮﯾﺮﺵ ﺭﺍ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ. ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺲ ﻏﯿﺐ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻣﺘﯿﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﭼﻮﻥ ﻏﯿﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. 🔘 ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺍﺭﺍﮎ.ﺍﯾﺎﻡ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﻮﺩ و ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﺮﻓﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ و ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎ پیش من. ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺗﻮ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯼ. رضاخان ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﮔﻔت: ﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ،ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺗﻮ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯼ! 🔘ﺳﺎﻝ‌ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺷﺪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﻭﺩ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﯿﻢ ﺯﯾﺎﺭﺕ.ﺣﺮﻡ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﯾﮏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩ که ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﯿﺎﯾﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﺍﺻﻼ‌ ﻣﺤﻞ ﻧﺪﺍﺩ.ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ! ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺭﺍﮎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯼ.گفت: ﻣﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺷﻨﺎﺳﯽ؟ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ و ﮔﻔﺘت ﺑﻠﻪ. ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﻮ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯼ؟ﮔﻔت ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺖ:حالا ﻣﻦ ﺷﺎﻩ ﺷﺪﻡ. 🔘 ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺍﻩ.ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻐﻨﺎ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ.رضاخان ﺳﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺷﺖ.منظورش را نفهمید! ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﮔﻔت ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ ﮔﻔﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ... 🔘پس غیب گویی در مورد آینده امتیازی برای اهل بیت نیست.چون انسان های دیگر هم می توانند از آینده خبر دهند. ادامه دارد... 💚💙💜💚💙💜 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✨یک شب پر از آرامش 💫یک دل شـاد و بی غصه ✨یک زندگی آروم و عاشقانه 💫و یک دعای خـیر از تـه دل ✨نصیب لحظه هاتـون 💫تـو این شب سرد زمستانی ✨خـونه دلتـون گـرم 💫دل‌ نگرانیهایتان به در ✨شبتون خـوش و سراسر آرامش 🦋🌹🌟✨🌙🌹🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ من گریه مۍریزم به پاۍ جاده‌ات تا آئینه ڪارۍ ڪرده باشم مقدمت را اوّل ضمیر غائب مفرد ڪجائۍ؟ اۍ پاسـخ آدیـنـه هاۍ پـُر معمّـا @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که باقیست و همه چیز، غیر او فانیست شروع کارها با نام مشکل گشایت: یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ الهی به امید لطف و کرمت💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷