eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ .از داخل شهر صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره شنیده می شد مانــده بودیم چه کنیم. در ورودی شــهر از یک گردنه رد شــدیم. از دور بچه های ســپاه را دیدیم که دســت تکان می دادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره !می کنند که سریع تر بیایید .یکدفعه ابراهیم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد از پشت تپه تانک های عراقی کاماً پیدا بود. مرتب شلیک می کردند. چند .گلوله به اطراف ماشین اصابت کرد. ولی خدا را شکر به خیر گذشت از گردنه رد شدیم. یکی از بچه های سپاه جلو آمد و گفت: شما کی هستید!؟ !من مرتب اشاره می کردم که نیایید، اما شما گاز می دادید !قاسم پرسید: اینجا چه خبره؟ فرمانده کیه؟ آن رزمنده هم جواب داد: آقای بروجردی تو شهر پیش بچه هاست. امروز .صبح عراقی ها بیشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند حرکــت کردیم و رفتیم داخل شــهر، در یک جای امن ماشــین را پارک !کردیم. قاسم، همان جا دو رکعت نماز خواند ابراهیم جلو رفت و باتعجب پرســید: قاســم، این نماز چی بود؟! قاسم هم خیلی باآرامش گفت: تو کردســتان همیشــه از خدا می خواســتم که وقتی با دشــمنان اســام و انقاب می جنگم اسیر یا معلول نشــم. اما این دفعه از خدا !خواستم که شهادت رو نصیبم کنه! دیگه تحمل دنیا رو ندارم ابراهیــم خیلی دقیق به حرف های او گــوش می کرد. بعد با هم رفتیم پیش .محمد بروجردی، ایشان از قبل قاسم را می شناخت. خیلی خوشحال شد بعد از کمی صحبت، جائی را به ما نشان داد وگفت: دو گردان سرباز آنطرف .رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببین می تونی اون ها رو بیاری تو شهر با هم رفتیم. آنجا پر از ســرباز بود. همه مســلح و آماده، ولی خیلی ترسیده .بودند. اصاً آمادگی چنین حمله ای را از طرف عراق نداشتند قاسم و ابراهیم جلو رفتند و شروع به صحبت کردند. طوری با آن ها حرف .زدند که خیلی از آن ها غیرتی شدند آخر صحبت ها هم گفتند: هر کی مَرده و غیرت داره و نمی خواد دست این .بعثی ها به ناموسش برسه با ما بیاد .سخنان آن ها باعث شد که تقریباً همه سربازها حرکت کردند .قاسم نیروها را آرایش داد و وارد شهر شدیم. شروع کردیم به سنگربندی .چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ ۱۰۶ هم داریم قاسم هم منطقه خوبی را پیدا کرد و نشان داد. توپ ها را به آنجا انتقال دادند .و شروع به شلیک کردند با شــلیک چند گلوله توپ، تانک های عراقی عقب رفتند و پشــت مواضع .مستقر شدند. بچه های ما خیلی روحیه گرفتند غروب روز دوم جنگ بود. قاســم خانه ای را به عنوان مقر انتخاب کرد که به ســنگر سربازها نزدیکتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهیم بگو بیا دعای .توسل بخوانیم شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نمازمغرب شد. هنوز زیاد .دور نشــده بودم که یک گلوله خمپاره جلوی درب همان خانه منفجر شــد گفتم: خدا رو شکر قاسم رفت تو اتاق. اما با این حال برگشتم. ابراهیم هم که .صدای انفجار را شنیده بود سریع به طرف ما آمد وارد اتاق شدیم. چیزی که می دیدیم باورمان نمی شد. یک ترکش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سینه قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به !آرزویش رسید محمد بروجردی با شــنیدن این خبر خیلی ناراحت شد. آن شب کنار پیکر .قاسم، دعای توسل را خواندیم .فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهی کردیم روز بعد رفتیم مقر فرماندهی. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات .باشید. بعد یک مدرسه را که تقریباً پر از مهمات بود به ما تحویل دادند .یک روز آنجا بودیم و چون امنیت نداشت، مهمات را از شهر خارج کردند ابراهیم به شوخی می گفت: بچه ها اینجا زیاد یاد خدا باشید، چون اگه خمپاره !بیاد، هیچی از ما نمی مونه وقتی انبار مهمات تخلیه شد، به سمت خط مقدم درگیری رفتیم. سنگرها در .غرب سرپل ذهاب تشکیل شده بود چنــد تن از فرماندهان دوره دیده نظیر اصغر وصالی و علی قربانی مســئول .نیروهای رزمنده شده بودند آن ها در منطقه پاوه گروه چریکی به نام دســتمال ســرخ ها داشتند. حالا با .همان نیروها به سرپل آمده بودند ،داخل شــهر گشتی زدیم. چند نفر از رفقا را پیدا کردیم. محمد شاهرودی .مجید فریدوند و… با هم رفتیم به سمت محل درگیری با نیروهای عراقی در سنگر بالای تپه، فرمانده نیروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگیری ما با .نیروهای عراقی است. از تپه های بعدی هم عراقی ها قرار دارند چند دقیقه بعد، از دور یک سرباز عراقی دیده شد. همه رزمنده ها شروع به .شلیک کردند ابراهیم داد زد: چیکار می کنید! شما که گلوله ها رو تموم کردید! بچه ها همه ساکت شدند. ابراهیم که مدتی در کردستان بود و آموزش های نظامی را به خوبی .فرا گرفته بود گفت: صبر کنید دشمن خوب به شما نزدیک بشه، بعد شلیک کنید در همین حین عراقی ها از پایین تپه، شــروع به شــلیک کردند. گلوله های .آرپی جی و خمپاره مرتب به سمت ما شلیک می شد بعد هم به سوی سنگرهای ما حرکت کردند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💢شهیدی که در روز تولدش به شهادت رسید 🍃تاریخ تولد ۳۰ شهریور ۱۳۶۷ 🍃تاریخ شهادت ۳۰ مهر ماه ۱۳۹۹ 🔹۳۰مهر ماه مصادف با سالروز شهادت ستوانسوم محمد احمدی سکل اهل روستای سکل شهرستان رودان از کارکنان ناوگروه شناوری، پایگاه دریابانی ابوموسی که در درگیری و تصادم عمدی شناور قاچاقچیان حامل سوخت قاچاق در محدوده آبهای داخلی روستای گروک شهرستان سیریک به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند روحش شاد ویادش گرامی 🔹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 ﷽ ابن اشعث به نزد ابن زياد مى رود و بعد از عرض ادب به او مى گويد: "من به مسلم امان داده ام". ابن زياد با غضب به او مى گويد: "من تو را فرستادم تا مسلم را دستگير كنى، نه اين كه به او امان بدهى". ابن اشعث به ناچار سكوت مى كند. مسلم را داخل قصر مى برند. مسلم اين گونه سلام مى كند: "سلام بر آن كس كه هدايت يافت و اطاعت خداوند را نمود". ابن زياد از اين كه مسلم اين گونه سلام مى كند عصبانى مى شود. او انتظار داشت كه مسلم به عنوان امير كوفه به او سلام دهد. آرى، مسلم فقط يك امير دارد او هم امام حسين(ع) است و بس. ابن زياد رو به مسلم مى كند و مى گويد: ــ اى مسلم! به كوفه آمدى و ميان مردم اختلاف انداختى و آشوب به پا كردى. ــ مردم اين شهر، ما را دعوت كردند تا دين خدا را زنده كنيم. ــ خيلى دلت مى خواست كه در كوفه حكومت كنى و امير كوفه شوى، امّا خدا نخواست و تو را شايسته اين مقام نديد. ــ اگر ما خاندان پيامبر شايسته خلافت نباشيم ،پس چه كسى شايستگى آن را دارد؟ ــ مگر نمى دانى كه امروز يزيد، شايستگى خلافت را دارد و اطاعت او بر شما واجب است. ــ هرگز، فقط خاندان پيامبر، شايستگى رهبرى مسلمانان را دارند. اينجاست كه ابن زياد عصبانى شده و شروع به ناسزا گفتن به امام حسين(ع)مى كند. مسلم در جواب مى گويد: "تو و پدرت به اين دشنام ها سزاوارتر مى باشيد". صورت ابن زياد از شدت عصبانيّت برافروخته مى شود و فرياد مى زند: "امروز تو را به شيوه اى مى كشم كه هيچ كس را تاكنون اين گونه به قتل نرسانده باشند". اكنون مسلم، خدا را شكر مى كند و به او مى گويد: "خوشحالم كه خدا شهادت را به دست بدترين انسانها كه تو باشى نصيب من گرداند، ما راضى به آن هستيم كه خدا بين ما و شما قضاوت كند". <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                  
‌🌷مهدی شناسی ۳۹۲🌷 🌹ﻭَ ﻣَﻦْ ﺣَﺎﺭَﺑَﻜُﻢْ ﻣُﺸْﺮِﻙٌ🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 ◀️ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ ﺳﺘﻴﺰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ‌ﺍﻱ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻜﻨﺪ ﺭﺳﻤﺎً ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﻜﺸﺪ ﻭ ﻳﺎ ﮔﺎﻣﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ مشرک است. ◀️ﮔﺎﻫﻲ ﺷﺮﻙ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺷﺮﻙ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﮔﺎﻫﻲ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺣﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻗﺎﺋﻠﻨﺪ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺣﺪﺍﻧﻴﺖ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ ﺍﻭ ﻣﺸﺮﻙ‌ﺍﻧﺪ. ◀️ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺣﻘﻴﻘﺘﺎً ﻣﺸﺮﻙ‌ﺍﻧﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺻﻒ ﺁﺭﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﺋﻴﻨﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﺎﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺳبحلﻧﻨﺪ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ:  «ﺃَﻃﻴﻌُﻮﺍ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻭَ ﺃَﻃﻴﻌُﻮﺍ ﺍﻟﺮَّﺳُﻮﻝ» ﺍﮔﺮ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻴﺪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺁﻝ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ. ◀️ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ امامان ﺻﻒ ﺁﺭﺍﻳﻲ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﺤﺾ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻣّﺎ ﺷﺮﻙ ﺩﺭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺳﺒﺐ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺧﺪﺷﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ◀️ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ » ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺍﻟْﻤُﺸْﺮِﻛُﻮﻥَ ﻧَﺠَﺲٌ ﻓَﻼ‌ ﻳَﻘْﺮَﺑُﻮﺍ ﺍﻟْﻤَﺴْﺠِﺪَ ﺍﻟْﺤَﺮﺍﻡَ» ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﻣﺸﺮﻙ ﺷﺪ ﻧﺠﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﺠﺲ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺫﺍﺗﺎً ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻨﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ◀️ﻣﺜﻼ‌ً ﻋﻤﺮﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ علیهم السلام ﺍﺳﺖ و ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻠﻖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻨﻔﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ. 🦋🌹🦋🌹 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
‌✅ ۱۵قدم خودسازی یاران امام زمان عجل الله فرجه 🔶قدم اول : نماز اول وقت . 🔷قدم دوم : احترام به پدرومادر 🔶قدم سوم : قرائت دعای عهد 🔷قدم چهارم : صبر در تمام امور 🔶قدم پنجم : وفای به عهد با امام زمان(عج) 🔷قدم ششم : قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی 🔶قدم هفتم : جلوگیری از پرخوری و پرخوابی 🔷قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه 🔶قدم نهم : غیبت نکردن 🔷قدم دهم : فرو بردن خشم 🔶قدم یازدهم : ترک حسادت 🔷قدم دوازدهم : ترک دروغ 🔶قدم سیزدهم : کنترل چشم 🔷قدم چهاردهم : دائم الوضو بودن 🔶قدم پانزدهم : محاسبه نفس 🌹💐🌹💐🌹💐 @shohada_vamahdawiat                  
💚 🕊ازبس که کريمی تو هردم به تو مينازم 🕊ردّم مکن ای آقا من عاشق پروازم 🕊پروازحقيقی هست ذکر و دم يامهدی (عج) 🕊عشق است همين جمله دور ازهمه بامهدی (عج) @shohada_vamahdawiat
﷽ هشتمین روز مهرماه با بچه های معاونت عملیات سپاه راهی منطقه شدیم. در .راه در مقر سپاه همدان توقف کوتاهی کردیم موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردی،که به همراه نیروهای سپاه راهی منطقه .بود را در همان مکان ماقات کردیم ابراهیم مشــغول گفتــن اذان بود. بچه ها برای نماز آماده می شــدند. حالت معنــوی عجیبی در بچه ها ایجاد شــد. محمد بروجردی گفــت: امیرآقا، این !ابراهیم بچه کجاست؟ .گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهریور و میدان خراسان بــرادر بروجردی ادامــه داد: عجب صدایــی داره. یکی دو بــار تو منطقه .دیدمش، جوان پر دل وجرأتیه .بعد ادامه داد: اگه تونستی بیارش پیش خودمون کرمانشاه نماز جماعت برگزار شد و حرکت کردیم. بار دوم بود که به سرپل ذهاب .می آمدیم اصغــر وصالی نیروها را آرایش داده بود. بعــد از آن منطقه به یک ثبات و .پایداری رسید .اصغر از فرماندهان بسیار شجاع و دلاور بود. ابراهیم بسیار به او عاقه داشت :او همیشه می گفت چریکی بــه شــجاعت و دلاوری ومدیریــت اصغر ندیــده ام. اصغر حتی همسرش را به جبهه آورده و با اتومبیل پیکان خودش که شبیه انبار مهماته، به .همه جبهه ها سر می زنه .اصغر هم، چنین حالتی نسبت به ابراهیم داشت یکبار که قصد شناسایی و انجام عملیات داشت به ابراهیم گفت: آماده باش .برویم شناسایی .اصغر وقتی از شناسایی برگشت. گفت: من قبل از انقاب در لبنان جنگیده ام کل درگیری های سال۵۸ کردســتان را در منطقه بودم، اما این جوان با اینکه هیچکدام از دوره های نظامی را ندیده، هم بســیار ورزیده اســت هم مســائل .نظامی را خیلی خوب می فهمد .برای همین در طراحی عملیات ها از ابراهیم کمک می گرفت آن ها در یکی از حمات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانک دشمن را .منهدم کردند و تعدادی از نیروهای دشمن را اسیر گرفتند اصغر وصالی یکی از ساختمان های پادگان ابوذر را برای نیروهای داوطلب و رزمنده آماده کرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسیم آن ها، نظم خاصی .در شهر ایجاد کرد وقتی شهر کمی آرامش پیدا کرد، ابراهیم به همراه دیگر رزمنده ها ورزش .باستانی را بر پا کرد هر روز صبح ابراهیم با یک قابلمه ضرب می گرفت و با صدای گرمِ خودش .می خواند اصغر هم میاندار ورزش شده بود، اسلحه ژ۳ هم شده بود میل! با پوکه توپ .وتعدادی دیگر از ساح ها ، وسایل ورزشی را درست کرده بودند یکــی از فرماندهــان می گفت: آن روزها خیلی از مردم که در شــهر مانده بودند و پرستاران بیمارستان و بچه های رزمنده، صبح ها به محل ورزش باستانی می آمدند .ابراهیم با آن صدای رسا می خواند و اصغر هم میاندار ورزش بود به ایــن ترتیب آن ها روح زندگــی و امید را ایجاد می کردند. راســتی که .ابراهیم انسان عجیبی بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @shohada_vamahdawiat                      
✅یک روز می‌فهمیم زندگی دنیا اصلا زندگی نبوده! ✍ «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» انسان می‌گوید: ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم! انسان وقتی وارد صحرای قیامت و عالم آخرت می‌شود تازه می‌فهمد که زندگی‌اش آن است و این که در دنیا بوده اصلا زندگی نبوده بلکه جلسه‌ی امتحان بوده. درست مثل یک دانشجو که ساعتی در جلسه‌ی امتحان است و آن امتحان، سرنوشتش را در همه‌ی عمر و برای ده‌ها سال تعیین می‌کند. در این‌جا تعبیر قرآن تعبیر عجیبی است، کأنه می‌خواهد بگوید قبل از این‌جا اصلا زندگی نبود. «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم. 👤 @shohada_vamahdawiat                      
واااااااااای چه کانالیه این کانال😊🌻 خدائی نیای ضرر کردی😔😊 از گرفته تا کلا برای خودش باشی و نیای تو این کانال☺️ از محالاته😊 eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c امام رضائی ها کجائید📣📣📣📣📣
📌 ماجرای بهترین نماز حاج قاسم ✍ابراهیم شهریاری، فرمانده گردان ۴۲۵ حضرت علی اکبر(ع) و همرزم شهید سلیمانی: اهمیت دادن به واجبات که یکی از اصل‌هایش بود. روزی به همراه همسرشان در مسیر قنات ملک بودیم. ظهر شد و اذان گفتند. گفت همان جا کنار بزنیم. گفتم اینجا بیابان است. خطر دارد. حاجی گفت: چه خطری؟ و کنار جاده سجاده را پهن کرد و همان جا نماز خود را به جا آورد. بعد از اتمام نماز و پوشیدن کفش‌هایش نزدیک تر شدم تا دستش را به نشانه مصافحه بفشارم. بعد از مصافحه، دستش را تکان داد و گفت: «ابراهیم! این نماز و آن نمازی که در کاخ کرملین خواندم یکی از بهترین نمازهایی بود که در طول عمرم خواندم.» ➥ @shohada_vamahdawiat
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 ⭕️هر موقع دلگیر بودید و‌ غم دنیا به دلتون سنگینی کرد، این صوت ملکوتی رو گوش کنید... 🦋🔷🦋 @shohada_vamahdawiat