eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ ‼️ اینجا همه چیز سرجایش است... 🥀 غیر از تو که همه دار و ندار مایی!... 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 الهی به امید تو 💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💙 :) 🌱 مقصد نهایے يہ هفتہ تمام و هيچ چيز ... نہ تماس مشڪوڪے ... نہ آدم مشڪوڪے ... مايڪل هم ڪل اطلاعات مالے اون رو زير و رو ڪرده بود ... بہ مرور داشت اين فڪر توے سرم شڪل مےگرفت ڪہ یا اين همہ سال ڪار ڪردن توے واحد جنايے ... من رو بہ آدمے با توهم تئورے توطئہ تبديل ڪرده ... يا اون همہ چيز رو فهميده و خطوط پشت سرش رو پاڪ ڪرده ... از طرفے هنوز ترس و رعب عجيبے ازش توے وجودم بود ... ترسے ڪہ نمےگذاشت بہ چشم يہ آدم معمولے بهش نگاه ڪنم ... آدم پيچيده، چند بعدے و چند مجهولےاے ڪہ بہ راحتے توے چند برخورد، حتے افرادے مثل اوبران نسبت بهش نرم مےشدن .. . و بعد از يہ مدت مےتونست اعتماد اونها رو بہ خودش جلب ڪنہ ... تا حدے ڪہ مطمئن بودم اگہ سال هاے زياد رفاقت و همڪارے من با اوبران نبود ... حاضر نمےشد درخواستم رو قبول ڪنہ ... و اطلاعات شخصے ساندرز رو برام در بياره ... چند ساعتے مےشد ڪہ مدرسہ ود ... و من توے اون گوشہ دنج قبل، همچنان منتظر بودم ... بهترين نقطہ‌اے بود ڪہ مےتونستم فاصلہ‌ام رو باهاش حفظ ڪنم و از طرفے هر جاے مدرسہ هم ڪہ مےرفت، همچنان بہ تماس هاش گوش ڪنم ... و اين بہ لطف جان پروياس بود ... همين ڪہ بهش گفتم لازمہ چند وقت مدرسہ زير نظر باشہ قبول ڪرد و نپرسيد اون تهديد احتمالے ڪہ دبيرستانش رو تهديد مےڪنہ چیہ ... سر پرونده ڪريس ... و دختر خودش اعتمادش نسبت بهم جلب شده بود ... چند ساعت توے یہ نقطہ نشستن واقعا خستہ ڪننده بود ... تا اينڪہ بالاخره تلفنم زنگ خورد ... مايڪل بود ... - حدود 45 دقيقہ پيش ... خانم ساندرز سہ تا بليط هواپيما بہ مقصد تورنتو گرفت ... - خوب ڪہ چے؟ ... تعطيلات نزديڪہ... - دارے چيزے مےخورے؟ ... تا اين رو گفت بيسڪوئيت پريد توے گلوم ... نزديڪ بود خفہ بشم ... - فعلا تنها چيز جذاب اينجا واسہ پر ڪردن اوقات بیڪارے، خوردنہ ... چند لحظہ مڪث ڪرد ... - اگہ ميذاشتے حرفم تموم بشہ بہ قسمت هاے جذابش هم مےرسيد ... بلیط براے تعطیلات چند روزه ے پیش رو نیست ... غير از اسم دستم شل شد و بقيہ بيسڪوئيت از دستم افتاد ... سريع دستم رو ڪردم توے جيب ڪتم و دفترچہ يادداشتم رو در آوردم ... - شماره پرواز و شرڪت هواپيمايے هر دو پرواز رو بگو ... تلفن رو ڪہ قطع ڪردم هنوز توے شوڪ بودم ... داشتم بہ عقلم شڪ مےڪردم اما اين اتفاق يعنے شڪ من بےدليل نبوده ... عراق*، يہ ڪشور با تسلط شيعہ ... و پر از گروه هاے تروريستے ... اون شايد ثروت زيادے نداشت اما مےتونست حامے مالے يا حتے واسطہ مالے گروه هاے تروريستے باشہ ... علے الخصوص اگہ شيعہ باشہ ... شيعيان از القاعده و طالبان هم خطرناڪ ترن ... نفسم بند اومده بود ... هر چند هنوز هيچ مدرڪے عليهش نداشتم اما انگيزه اے ڪہ داشت از بين مےرفت دوباره زنده شد ... بايد تا قبل از اينڪہ از ڪشور خارج مےشد گيرش مےانداختم ... 10 دقيقہ بعد دوباره تلفن زنگ خورد ... اما اين بار مال من نبود ... تلفن دنيل ساندرز ... تماس ورودے: همسرش ... * اشتباه شنیدارے پاے تلفن بہ علت شباهت تلفظ ایران و عراق در زبان انگلیسے 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
مداحی_آنلاین_چراغیبت_امام_زمان_عج_برای_ما_عادی_شده؟_استاد_عالی.mp3
2.44M
♨️چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
آدم "صاحب خانه" که داشته باشد، نمی تواند به در و دیوار میخ زیادی بکوبد. نمی تواند خانه را مال خودش کند. باید اجاره ی خانه اش را هرماه بپردازد . . .   آدم "صاحب کار" که داشته باشد، باید حساب کارش را پس بدهد. نمی تواند هر ساعتی دلش خواست برود و بیاید. نمی تواند هرطور خواست کار کند . . .   آدم"صاحب زمان" که داشته باشد . . صاحب زمان، یعنی صاحب زمانهایی که تلف میشود، باگناه...  با بیخیالی...  یادمون باشد در برابر ثانیه هامون مسئولیم باید یک روزی به صاحبشان جواب پس بدهیم... و خداوند فرمود: قسم به زمان... همانا همه انسانها در خسران و زیان اند...   گفتم : خدا کند که بيايي. گفت : خدا کند که بخواهی     اللهم عجل لوليک الفرج  🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
خیلی قشنگه بخونید... به روایت همسر شهید عبدالمهدی کاظمی🍃🌸 🌸واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهید متوسل میشوند که همسری متدین نصیبشان شود... 🌸سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌اي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه مي‌كردم. 🌸اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا مي‌كرد. 🌸حب به شهيد علمدار و زندگي‌اش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبي به مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) داشت. 🌸عاشق اباعبدالله الحسين(ع) و شهادت بود. ياد دارم در بخش‌هايي از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتي فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبي دست روي سر بچه مي‌كشد و شفا پيدا مي‌كند. 🌸شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتي داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبي علمدار گفتم حالا كه اين را مي‌گوييد، مي‌خواهم دعا كنم خدا يك مردي را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد. حاجتي كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم. 🌸يك شب خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچه‌اي به سمت من مي‌آمد و يك جواني همراهشان بود. 🌸شهيد علمدار لبخندي زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاري‌تان مي‌آيد. نذرتان را ادا كنيد. 🌸وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ‌تر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. 🌸غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان مي‌آيد. 🌸 مادرم در خواب گفته بود نمي‌شود، من دختر بزرگ‌تر دارم پدرشان اجازه نمي‌دهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان مي‌كنيم. 🌸خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
خاطرات شهدا شهید عماد مغنیه یک مرتبه که در جنوب لبنان جلسه‌ای برگزار کرده بودیم هر چند همه نام او را می‌دانستند اما او را نمی‌شناختند یک بار یکی از اعضا اعتراض کرد و گفت تو که هستی که هر روز به این جلسه می‌آیی و می‌روی، باید ظرف‌ها را هم بشویی، او قبول کرد و کار را انجام داد بعداً فهمیدند که او «حاج رضوان» است. یاد و خاطره امام و شهدا را گرامی می داریم اللهم عجل لولیک الفرج اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفارش شنیدنی آقا امام رضا علیه السلام 🥰🥰❤️❤️ 🪴 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🌠💫شبتون در آرامشی عمیق و لذتبخش... 🌟💫🌙✨⭐️🌟💫 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ ای کاش قلبهای همه ی ما بخاطر التهاب نیامدنت تندتر میزد، ای کاش چشم های همه ما به راه دوخته می شد، ای کاش جانهای همه ما ازبیقراری انتظار تو گُر میگرفت... آن وقت حتما می آمدی... 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 تنها خواستہ من دنيل گوشے رو برداشت ... صداے شادش بعد از شنيدن اولين جملات همسرش بہ شدت ابرے شد ... - سلام ... چند دقيقہ پيش براے هر سہ تامون بليط گرفتم ... براے روزرو هتل با دوستت هماهنگ ڪردے؟ ... دنيل سڪوت ڪرده بود ... سڪوت عميقے ڪہ صداے پر از انرژے بئاتريس ساندرز رو آرام ڪرد ... - اتفاقے افتاده؟ ... چرا اينقدر ساڪتے؟ ... و دوباره چند لحظہ سڪوت ... - شرمنده ام بئا ... فڪر نمےڪنم بتونيم بريم ... چند روزے بود ڪہ مےخواستم بهت بگم اما نتونستم ... هر بار ڪہ قصد ڪردم بگم ... با ديدن اشتياقت، نتونستم ... منو ببخش ... حس مےڪردم مےتونم صداے دل دل زدن و ضربان قلب همسرش رو بشنوم ... اون صداے شاد، بغض ڪرده بود ... - چے شده دنيل؟ ... نفسش از تہ چاه در مےاومد ... - ميشہ وقتے برگشتم در موردش صحبت ڪنيم؟ ... بغض بئاتریس شڪست ... - نہ نمیشہ ... مےخوام همين الان بدونم چہ اتفاقے افتاده؟ ... من تمام سال رو منتظر رسيدن این روز بودم ... سال گذشتہ ڪہ نتونستيم بريم تو بهم قول دادے ... قول دادے امسال هر طور شده ما رو مےبرے ... نمےتونم تا برگشتت صبر ڪنم ... تا برگردے ديوونہ ميشم ... تا بہ حال نديده بودم حرف زدن تا اين حد سخت باشہ ... شايد نمےتونست ڪلمات مناسب رو پيدا ڪنہ ... و شايد ... بہ حدے حس اون ڪلمات عميق بود ... ڪہ دلم نمےخواست بہ هيچ چيز ديگہ‌اے فڪر ڪنم ... دنيل سڪوت ڪرده بود ... و تنها صدايے ڪہ توے گوشے مےپيچيد ... صداے نفس ڪشيدن هاش بود ... سخت و عميق ... و اين سڪوت چيزے نبود ڪہ همسرش توان تحمل رو داشتہ باشہ ... - بہ من قول داده بودے ... اين تنها چيزے بود ڪہ توے تمام مدت ازدواج مون با همہ وجود ازت مےخواستم ... منم دلم مےخواد مثل بقیہ براے زيارت برم ... دلم مےخواد حرم هاے مقدس رو از نزديڪ ببينم ... مےخوام توے هواے مشهد و قم نفس بڪشم ... مےخوام اربعين بعدے، من رو ببرے ڪربلا ... مےخوام تمام اون مسير رو همراه شوهر و دخترم پياده برم ... هيچ وقت ... هيچ چيزے ازت نخواستم ... تنها خواستہ من توے اين سال ها از تو ... فقط همين بود ... سڪوت دنيل هم شڪست ... صداے اشڪ ريختنش رو از پشت تلفن مےشنيدم ... اونقدر ڪہ حتے مےشد لرزش شانہ هاش رو حس ڪرد ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat