eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ آرزو کردم ... که باشم در رکابت ؛ جـ❤️ـان من ... آرزو بر من ... که در ظاهر جوانم ؛ عیب نیست❗️... سلام تنهاترین سـ❤️ـردار ... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 ارباب من من مات و مبهوت به حرف هاي اونها گوش مي كردم .. . مفهوم بعضي از كلمات رو نمي دونستم و درك نمي كردم ... اون كلمات واضح، عربي بود ... شايد رمز بود ... اما چه رمزي كه هر دوي اونها گريه مي كردن ... اونها كه نمي دونستن من به تلفن شون گوش مي كنم ... چند ثانيه بعد، دنيل اين سكوت مرگبار رو شكست ... - من رو ببخش بئا ... اين بار اصلا زمان خوبي براي رفتن نيست ... شايد سال ديگه ... و اون پريد وسط حرفش ... - مطمئني سال ديگه من و تو زنده ايم؟ ... يادته كريس هم مي خواست امسال با ما بياد؟ ... دوباره بغض راه گلوش رو سد كرد ... بغضي كه داشت من رو هم خفه مي كرد ... - اما اون ديگه نمي تونه بياد ... اون ديگه فرصت ديدن حرم هاي مقدس رو نداره ... كي مي دونه سال ديگه اي براي من و تو وجود داشته باشه؟ ... نفس هاي ساندرز دوباره عميق شده بود ... از عمقي خارج مي شد كه حرارت آتش و درد درونش با اونها كنده مي شد و بيرون مي اومد ... به زحمت بغضش رو كنترل كرد ... - كارآگاهي كه روي پرونده كريس كار مي كرد رو يادته؟ ... و دوباره سكوت ... - اون رفتارش با من مثل يه آدم عادي نيست ... دقيقا از زماني كه فهميد ما مسلمانيم ... طوري با من برمي خورد مي كنه كه ... بئاتريس ... من نمي تونم علت رفتارش رو پيدا كنم ... اگه به چيزي فكر كرده باشه كه حقيقت نداره ... و اگه چيزي رو نوشته باشه كه ... مي دوني اگه حدس من درست باشه ... چه اتفاقي ممكنه براي ما بيوفته؟ ... فكر مي كني كسي باور مي كنه ما ... صداي اشك هاي همسرش بلندتر از صداي خسته دنيل بود ... صدايي كه با بلند شدنش، همون نفس هاي خسته رو هم ساكت كرد ... فقط اشك مي ريخت بدون اينكه كلامي از زبانش خارج بشه ... و من گيج و سردرگم گوش مي كردم ... اون كلمات هر چه بود، رمز نبود ... اون اشك ها حقيقي بود ... براي چيزهايي كه من اصلا متوجه نمي شدم . .. حتي مفهوم اون لغات عربي رو هم نمي فهميدم ... چند بار صداش كرد ... آرام ... و با فاصله ... - بئاتريس ... بئاتريس ... اما هيچ پاسخي جز اشك نبود ... تا اينكه ... - فاطمه جان ... نمي دونستم يعني چي ... اما تنها كلمه اي بود كه اون بهش پاسخ داد ... صداي اشك ها آرام تر شد ... تا زماني كه فقط يك بغض عميق و سنگين باقي بود ... - تقص ري تو نيست ... اشتباه من بود دنيل ... من نبايد چنين سفري رو ازت مي خواستم ... ما هر دو مثل هميم ... بايد از اون كسي مي خواستم كه اين قطرات به خاطرش فرو ريخت ... اونقدر حس شون زنده بود كه انگار داشتم هر دوشون رو مي ديدم ... حس مي كردم از جاش بلند شده ... صداش آرام تر از قبل، توي گوشي مي پيچيد ... انگار گوشي از دهانش فاصله گرفته بود ... - ارباب من ... باور دارم كلماتم رو مي شنوي ... و ما رو مي يني ب ... ما مشتاق ديدار توئيم .. . اگر لايق ديدار تو هستيم ما رو بپذير ... اين بار صداي اشك هاي دنيل، بلندتر از كلمات همسرش بود ... و بي جواب، تلفن قطع شد ... حالا ديگه تنها صدايي كه توي گوش من مي پيچيد ... بوق هاي پي در پي تماس قطع شده بود ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
💫پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: 🌼جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید ! 🍃از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت .این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. 🍂 از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه ی یکی شان نوشته بود ((شهید امیر ناصر سلیمانی)). 🍃بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. 🌟خاطره ای از 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌷 🌷 !! 🌷ايام جنگ بود و دليرمردى از مازندران قصد حضور در جبهه داشت. مادر با دلشوره اى پر از مهر از او پرسيد: «مادر جان كِى برمی‌گردى؟» او به اطراف نگاهى كرد و با لبخند گفت: «عروسى دخترعمو برمی‌گردم.» همه خنديدند. دختر عمو فقط ٨ سال داشت!! دلاور رفت و ديگر بازنگشت. گفتند: به شهادت رسيده اما پيكرش مفقود است. ٨ سال بعد چند پاره استخوان به مادر او تحويل دادند و گفتند: «اين پيكر پسر توست.» مادر كنار پاره هاى استخوان نشست و گريست، آن هم در شب عروسى دخترعمو. 🌷عروس ١٦ ساله گوشه‌اى نشست، غصه، دلش را فرا گرفت. كسى در گوش دلش زمزمه كرد كه: «حالا نمی‌شد اين چند پاره استخوان فردا بيايد؟» شب از نيمه گذشت كه همه به بستر رفتند. خواب چشمان عروس غم آلود را در خود گرفت. ....در خواب ديد كه در منجلابى افتاده و دائم فرو می‌رود. كار به جايى رسيد كه فقط دستش بيرون مانده بود و در دل گفت: «خدايا چرا كـسى به فريادم نمی‌رسد؟!» ناگهان دستى از غيب آمد و او را از منجلاب بيرون كشيد و صدايى در دل تاريكى گفت: «اين دست، دست همان يك مشت استخوان است كه ديشب به ميهمانى تو آمد.» 📚 كتاب "كرامات شهدا" 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌷 سید بن طاووس به فرزندش محمد می‌نویسد؛ مبادا فکر کنی امام زمان علیه‌السلام به دعای تو محتاج است، هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است، این که می‌گویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است، و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده می‌شود، زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بسته‌ای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست، به احترام او باب اجابت به رویت گشوده می‌شود و آنگاه خود و همه‌ی کسانی که در حقشان دعا می‌کنی بر خوان احسان او می‌نشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی می‌شوید، چون خود را به او مرتبط کرده‌اید! 📗 فلاح السائل، سید بن طاووس    @hedye110  🔹🔷🌹🔷🔹
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 * * * عشوه هاى قُطام بيشتر و بيشتر مى شود، دخترى كه داغ عزيزانش را ديده است، چرا اين گونه دلربايى مى كند؟! تو نمى دانى كه قُطام چه در سر دارد، تو مدهوش او شده اى و اصلاً فكرت كار نمى كند. تو به راحتى مى توانى اندام او را ببينى... آتش شهوت در وجودت شعله مى كشد، چه مى كنى؟! نگاه حيوانى تو به اندام قُطام بيشتر و بيشتر مى شود. نگاه تو ديگر از حريم خود گذشته است... ديگر نمى توانى تاب بياورى، مشتاقانه از جا بلند مى شوى و چنين مى گويى: آيا با من ازدواج مى كنى؟ من تو را خوشبخت مى كنم. هر چه بخواهى برايت فراهم مى كنم. لحظه اى مى گذرد، قُطام به چشمان تو خيره مى شود، وقتى آتش شهوت را در چشمان تو مى خواند تو را كنار مى زند و مى گويد: ــ من خواستگاران زيادى دارم. پسران قبيله ام در آرزوى ازدواج با من هستند، امّا من هميشه آرزو داشتم كه با جوانمردى شجاع و دلاور مثل تو ازدواج كنم. ــ به خدا قسم! من همسر خوبى براى تو خواهم بود، آيا با من ازدواج مى كنى؟ ــ ازدواج با من سه شرط دارد، آيا مى توانى به اين سه شرط عمل كنى؟ ــ تو از من جان بخواه. هر چه باشد قبول مى كنم، قولِ شرف مى دهم. ــ مهريّه من بايد سه هزار سكّه طلا باشد، همه آن سكه ها را بايد قبل از عروسى پرداخت كنى. ــ باشد، عزيزم! قبول مى كنم. ــ بايد در خانه من خدمتكاران خدمت كنند و من كدبانوى خانه باشم. ــ باشد، قبول است. ــ شرط سوّم خود را كه از همه مهمّ تر است، بعداً مى گويم.8 * * * قُطام به سوى اتاق خود مى رود و تو را تنها مى گذارد، تو سعى مى كنى حدس بزنى كه شرط سوّم چيست. در حال و هواى خودت هستى كه صدايى به گوشت مى رسد: ابن ملجم جان! بيا اينجا! نگاه مى كنى، قُطام را مى بينى كه زيباترين لباس خود را به تن كرده است و در آستانه در اتاق ايستاده است. باد گيسوانش را نوازش مى دهد، به سويش مى روى، بوىِ عطر او تو را مدهوش مى كند... بار ديگر آتشِ شهوت در وجودت زبانه مى كشد. نمى دانى چه كنى! عقل از سرت مى پرد، هيچ نمى فهمى ... قُطام مى گويد: ــ و امّا شرط سوّم. ــ بگو عزيز دلم! هر چه مى خواهى بگو. به خدا قسم هر چه باشد آن را انجام مى دهم، فقط زود بگو و راحتم كن، عزيزم! ــ تو بايد انتقام مرا از على بگيرى. بايد او را به قتل برسانى تا بتوانى به من برسى. ــ از اين حرفى كه زدى به خدا پناه مى برم. اى قُطام! آيا از من مى خواهى كه على را به قتل برسانم؟ چگونه چنين چيزى ممكن است؟ نه! نه! هرگز! آفرين بر تو! خوب جواب او را دادى. مى بينم كه هنوز هم مى خواهى با او سخن بگويى: چه كسى مى تواند على(ع) را به قتل برساند؟ مگر نمى دانى كه او شجاع ترين مرد عرب است؟ از من مى خواهى كه على(ع) را بكشم؟ هرگز! او به من محبّت زيادى نمود و مرا بر ديگران برترى داد. اى قُطام! هر كس ديگر را كه بگويى مى كشم، امّا هرگز از من نخواه كه حتّى فكر كشتن اميرمؤمنان را بكنم! آفرين بر تو! خوب جواب دادى، فقط كافى است كه زود از اينجا بيرون بروى. حرام است كه با نامحرمى در يك اتاق خلوت كنى، تا بار ديگر شيطان به سراغت نيامده است و شهوت تو را اسير نكرده است برو، اگر بمانى پشيمان مى شوى. افسوس كه گوش به حرف شيطان مى دهى، او به تو مى گويد: لازم نيست اينجا را ترك كنى، اينجا بمان! تو بايد بمانى و با قُطام سخن بگويى. تو بايد او را هدايت كنى، تو بايد كارى كنى كه او دست از اين عقيده باطل خود بردارد، تو مى توانى او را عوض كنى، اگر تو بروى چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ ـــــــــــــــــــــــــ ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
آن کـِه عالم همه در دست توانایش بود، مرکز دایره غم دل دانایش بود، هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون چارده سال به زندان ستم جایش بود، دل “موسای کلیم”از غم این موسی سوخت، که به زندان بلا طور تجلایش بود… 🥀 (ع)🖤 🥀 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی... 🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایه‌ی دستهای مبارک تو. سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
emam_kazeam_karimi.mp3
6.12M
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🥀السلام علیک یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج(علیه السلام) شهادت آقا امام موسی کاظم(علیه السلام) را به فرزندشان حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) تسلیت می گوییم آجرک الله یا صاحب الزمان😔 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🏴🏴🏴🏴🏴🏴           @hedye110   
💙 :) 🌱 كلمات مقدس توي بخش تاسيسات دبيرستان ... بين اون موتورها و دستگاه ها نشسته بودم ... گيج، مات، مبهم ... خودم به يه علامت سوال تبديل شده بودم ... حس مي كردم بدنم يخ زده ... زيارت ... فاطمه ... اربعين ... من مفهوم هيچ كدوم از اين كلمات عربي رو نمي دونستم ... و نمي فهميدم خطاب بئاتريس ساندرز براي ارباب* چه كسي بود؟ ... اون مرد كي بود كه به خاطرش گريه كرد و ازش درخواست كرد؟ ... قطعا عيسي مسيح نبود ... لب تاپ رو از روي صندلي مقابلم برداشتم و اون كلمات رو با نزديك ترين املايي كه به ذهنم رسيد سرچ كردم ... حالا مفهوم رفتارهاي اون روز ساندرز رو مي فهميدم ... اون روز، اون فقط يك چيز مي خواست ... اينكه با خيال راحت بتونه همسرش رو براي انجام برنامه هاي ديني ببره ... فقط همين ... و من ندونسته مي خواستم اون رو مثل يه معادله حل كنم ... هر چند هنوز هم در نظرم اون يك فرمول چند بعدي و ناشناخته بود ... اما در اعماق وجودم چيزي شكست ... فهميده بودم اين حس ناشناخته و اين اشتياق عم قي كه در وجود اونها شكل گرفته ... در وجود كريس هم بوده ... اون هم مي خواسته با اونها همسفر بشه ... يكر س براي من يه قهرمان بود ... قهرماني كه براش احترام قائل بودم ... و اين سفر اشتياق اون بچه هم بود ... شايد من دركي از اين اشتياق نداشتم ... اما مي تونستم براي ني ا خواسته احترام قائل باشم ... تمام زمان باقي مونده تا بعد از ظهر و تعطيل شدن دبيرستان ... توي زير زمين تاسيسات موندم ... بدون يا نكه حتي بتونم نهاري رو كه آورده بودم بخورم ... نشسته بودم و به تمام حرف ها و اتفاقات اون مدت فكر مي كردم ... به ساندرز ... همسرش ... كريس ... و تمام افكار اشتباهي كه من رو به اون زيرزمين كشونده بود ... تمام اندوه اون روز اونها تقصير من بود و من مسببش بودم ... با بلند شدن صداي زنگ ... منم وسائلم رو جمع كردم و گذاشتم توي كيف ... صندلي هاي تاشو رو جمع كردم و با دست ديگه برداشتم ... و از اون زير زمين زدم بيرون ... گذاشتم شون كنار انبار و رفتم سمت دفتر مديريت ... جان پروياس هنوز توي دفترش بود ... با ديدن من از جاش بلند شد ... - كارآگاه منديپ ... چهره تون گرفته است ... پريدم وسط حرفش ... - اومدم بگم جاي نگراني نيست ... هيچ تهديدي دبيرستان شما رو هدف نگرفته ... اينطور كه مشخصه همه چيز بر مبناي يه سوءتفاهم بوده ... خيلي سعي كرد اسم اون سوءتفاهم رو از دهن من بيرون بكشه ... اما حتي اگر مي تونستم حرف بزنم ... شرمندگي و عذاب وجدان من در برابر ساندرز بيشتر از اين حرف ها بود ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
پیشاپیش تسلیت یا رب از گوشه زندان بلا خسته شدم دگر از این همه بیداد و جفا خسته شدم همچو زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم ای اجل بر سر من زود بیا خسته شدم چارده سال از این حبس به آن حبس بس است که از این در به دری ها به خدا خسته شدم من به سنگینی این سلسله عادت کردم ولی از دوری و هجران رضا خسته شدم دل من خون شده از کینه زندان بانم دگر افتاده ام از شور و نوا خسته شدم شده افطاری من سیلی و شلاق و کتک من از این سفره و این آب و غذا خسته شدم ناسزا گفت ز بس بر من و بر مادر من من از این سندی بی شرم و حیا خسته شدم عمه ام خواند نماز شب خود بنشسته گفت از بس که دویدم به خدا خسته شدم بسکه دنبال یتیمان به بیابان گشتم بسکه خوردم کتک از حرمله ها خسته شدم 🔸شاعر: عبدالحسین میرزایی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
شعر مناجات امام موسی کاظم علیه السلام هفتم امام شیعیان،موسی بن جعفر زندانی آل نبی،سبط پیمبر در کنج زندان،با حی سبحان نالید و هر دم،گفتا به افغان انا فتحنا لک فتحا مبینا گفتا خدایا کنج این زندان افکارم از زهر هارون رفته از کف اختیارم در کنج زندان با حی سبحان نالید و هر دم،گفتا به افغان انا فتحنا لک فتحا مبینا جرمم بود حق گوئی و ترویج دینم هستم رضا در راه حق گر این چنینم در کنج زندان،با حی سبحان نالید و هر دم،گفتا به افغان انا فتحنا لک فتحا مبینا پایم اگر دبند و زنجیر خسان است در راه حق این شیوه آزادگان است در کنج زندان با حی سبحان نالید و هر دم،گفتا به افغان انا فتحنا لک فتحا مبینا یا رب نجاتم ده ، از این زندان هارون از ظلم و جور آن لعین،گشته دلم خون در کنج زندان با حی سبحان نالید و هر دم،گفتا به افغان انا فتحنا لک فتحا مبینا 🔸شاعر: علی رحیمی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
پنجشنبه ها چه خوشحال میشوند عزیزانی که دستشان از دنیا کوتاه است و منتظر قلب پرمهرتان هستند چیز زیادے نمیخواهند جز یک فاتحه شادی روح تمام اموات و 🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 💝 بسته هدیه اموات💝 ✨شادی روحشان صلوات✨ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🔆خاطره‌ای از شهید مهدی زین الدین 🌺دو سه روزی بود می‌دیدم توی خودش است. پرسیدم «چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟» گفت «دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.» گفتم» همین جوری؟» گفت» نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می‌دونم؟ 🌺شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی‌دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی‌زنم که تو با من حرف می‌زنی. دیدم راست می‌گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی‌ره.» شاگرد مغازه‌ی کتاب فروشی بودم. 🌺حاج آقا گفت: «می‌خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.» بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. 🌺هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🍀🌐‌شادی و رفاه جهانی مهدوی🌐🍀 ✨۱. وفور ثروت و نعمت، چنان خواهد بود که با همه تاریخ قابل مقایسه است و باز هم این کفه سنگین تر خواهد بود. ✨۲. شادی، تنعم و لذت با رعایت عدالت و اعتدال نه همراه با اسراف و تبذیر و ستم تحقق خواهد یافت. ✨۳. همه مرفّه می‌شوند، اما نه مرفّه‌های بی درد و بخیل و سود پرستی که حرص بر آنها حکومت می‌کند. ✨۴. مردگان نیز در گور شاد خواهند شد و در برزخ به دیدن یکدیگر می‌روند و حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به یکدیگر تبریک می‌گویند.. ✨۵. انقلاب اقتصادی و فن آورانه را پدید خواهد آورد، چرا که سراسر زمین برای او درنوردیده می‌شود. و همه گنجها و منابع زمینی و زیرزمینی به فعلیت می‌رسند و استخراج می‌شوند. ✨۶. قطعات زمین به یکدیگر مباهات می‌کنند که یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر من پا گذاردند و با عبور از من به اهداف خود نزدیک شدند. ✨۷. حکومتی تشکیل می‌دهد که در آن باید بدنبال فقیر گشت تا زکات بگیرد و یافت نخواهد شد. ✨۸. رفاه و ثروت و امکاناتی که در حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فراهم می‌آید، متعلق به همه مردم است. ✨۹. هیچ انسان گرسنه ای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. ✨۱۰. همه گونه گیاه از زمین بروید و باران فراوان از آسمان ببارد. ✨۱۱. دانش او از همه گسترده تر است و پرچم جود و کرامتش از همه برافراشته تر. 📚 ‌‌‌🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
اون‌هایی‌که‌ دم‌ از شعار میزنند ؛ بسم‌الله ! !  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
4_5875506181367139501.mp3
12.06M
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﻧَﺪﺍﺭﻡ ﺑِﺒَﺮَﻡ "ﻣَﺤﻀَـــــﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ" ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﺳـَﺮےٖ ﻫَﺴﺖ، ﻓـَﺪﺍٰےِ ﺳـَﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ" ﺍَﺯ ڪﻮﺩَکے ﺍَﻡ ﯾﺎٰﺩ ﮔِﺮِﻓﺘـَــﻢ ﮐِﮧ ﺑِﮕـﻮﯾَﻢ: "ﻣـﺎٰﺩَﺭ ﭘِـﺪَﺭَﻡ"ﻧَـﺬﺭِ ﭘِـﺪَﺭ ﻣﺎٰﺩَﺭ" ﺍَﺭﺑـﺎٰﺏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄┅─✵💝✵─┅┄ سلام به خدا که آغازگر هستی ست سلام برمنجی عالم که آغازگر حکومت الهی‌ست سلام به آفتاب که آغازگر روزست سلام به مهربانی که آغازگر دوستی‌ست سلام به شماکه آفتاب مهربانی هستید الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110