﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
از لالــۀ زخـم شهــدا خنـده بر آید
کای منتظران! منتظران! منتَظَر آید
از چار طرف چشم گشایید به کعبه
تـا سوی حرم حجت ثانـیعشر آید
این یکهسواری که نهد روی به کعبه
مهدیست که از بهر نجات بشر آید
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتهشتم
🌿﷽🌿
🌷به ذهنم خطور کرد از لباس پوشیدنش ایراد بگیرم، ولی چیزی برای گفتن نداشتم. تا خواستم خورده بگیرم، ته دلم گفتم:
« خب فرزانه! تو که همین مدلی دوست داری.»
نگاهم به موهایش افتاد که به یک طرف شانه کرده بود، خواستم ایراد بگیرم، ولی بازم دلم راضی نشد، چون خودم را خوب میشناختم؛ این سادگیها برایم دوست داشتنی بود.
وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم، سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلا از خواستگاری من پشیمان بشود، برای همین گفتم:
_ من آدم عصبیای هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه. امکان داره شما اذیت بشی.
حمید که انگار متوجه قصد من از این حرفها شده بود، گفت:
❤️_ شما هر چقدرم که عصبانی بشی من آرومم، خیلی هم صبورم. بعید میدونم با این چیزها جوش بیارم.
گفتم:
_ اگه یه روزی برم سرکار یا برم دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟
گفت:
_ اشکال نداره. زن مثل گل میمونه، حساسه. شما هر چقدرم که حوصله نداشته باشی، مدارا میکنم.
😍خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود. از اول تمام عزمش را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد. محترمانه باج میداد و هر چیزی میگفتم قبول میکرد.
حال خودم هم عجیب بود. حس میکردم مسحور او شدهام. با متانت خاصی حرف میزد. وقتی صحبت میکرد از ته دل محبت را از کلماتش حس میکردم. بیشترین چیزی که من را درگیر خودش کرده بود، حیای چشمهای حمید بود. یا زمین را نگاه میکرد یا به همان نمکدان خیره شده بود.
محجوب بودن حمید کارش را به خوبی جلو میبرد. گویی قسمتم این بود که عاشق چشمهایی بشوم که از روی حیا به من نگاه نمیکرد. با این چشمهای محجوب و پر از جذبه میشد به عاشق شدن در یک نگاه اعتقاد پیدا کرد؛ عشقی که اتفاق میافتد و آن وقت یک جفت چشم میشود همه زندگی. چشمهایی که تا وقتی میخندید همه چیز سر جایش بود. از همان روز عاشق این چشمها شدم. آسمان چشمهایش را دوست داشتم؛ گاهی خندان و گاهی خیس و بارانی!
🌺نیم ساعتی از صحبتهای ما گذشته بود که موتور حمید حسابی گرم شد. بیشتر او صحبت میکرد و من شنونده بودم یا نهایتا با چند کلمه کوتاه جواب میدادم، انگار خودش هم متوجه سکوتم شده باشد، پرسید:
_ شما سوالی نداری؟ اگر چیزی براتون مهمه بپرسید.
برایم درس خواندن و کار مهم بود. گفتم:
_ من تازه دانشگاه قبول شدم. اگر قرار بر وصلت شد، شما اجازه میدین ادامه تحصیل بدم و اگر جور شد سرکار برم؟
حمید گفت:
🍀_ مخالف درس خوندن شما نیستم، ولی واقعیتش رو بخوای، به خاطر فضای نامناسب بعضی دانشگاهها دوست ندارم خانمم دانشگاه بره. البته مادرم با من صحبت کرده و گفته که شما به درس علاقه داری. از روی اعتماد و اطمینانی که به شما دارم اجازه میدم دانشگاه برین. سر کار رفتن هم به انتخاب خودتون، ولی نمیخوام باعث بشه به زندگی لطمه وارد بشه.
با شنیدن صحبتهایش گفتم:
_ مطمئن باشید من به بهترین شکل جواب این اعتماد شما رو میدم. راجع به کار هم من خودم محیط مردونه رو نمیپسندم. اگه محیط مناسبی بود میرم، ولی اگه بعدا بچهدار بشم و ثانیهای حس کنم همسر یا فرزندم به خاطر سرکار رفتنم اذیت میشن، قول میدم دیگه نرم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
✍با وجود این گناهان رایج "آبروی افراد را بردن، غیبت، تهمت، دروغ و..." طبیعی است که دیگر اولیاءالله در بین ما نیستند.انها اهل محاسبه و مراقبه اعمالشان بودند!
👤 آیتالله فاطمی نیا
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
والعصر
قسم به عبور تک تک ثانیههای زندگی
لحظهای بی حضور تو
خسران محض است.
میشود که با حضورت
کمی تازه شویم؟
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتنهم
🌿﷽🌿
❤️اکثر سوالهایی که حمید پرسید را نیازی ندیدم من هم بپرسم. از بس در این مدت ننه از حمید گفته بود، جواب آنها را میدانستم. وسط حرفها پرسیدم:
_ شما کار فنی بلدین؟
حمید متعجب از سوال من گفت:
_ در حد بستن لامپ بلدم!
گفتم:
_ در حدی که واشر شیر آب رو عوض کنین چطور؟!
گفت:
_ آره خیالتون راحت. دست به آچارم بد نیست، کار رو راه میندازیم.
🍀مسئلهای من را درگیر کرده بود. مدام در ذهنم بالا و پایین میکردم که چطور آن را مطرح کنم، دلم را به دریا زدم و پرسیدم:
_ ببخشید این سوال رو میپرسم، چهره من مورد پسند شما هست یا نه؟!
پیش خودم فکر میکردم نکنه حمید به خاطر اصرار خانواده یا چون از بچگی این حرفها بوده، به خواستگاری من آمده است. جوابی که حمید داد خیالم را راحت کرد:
_ نمیدونم چی باعث شده همچین سوالی بپرسین. اگه مورد پسند نبودین که نمیاومدم اینجا و اینقدر پیگیری نمیکردم.
🌷از ساعت پنج تا ششونیم صحبت کردیم. هنوز نمکدان بین دستهای حمید میچرخید. صحبتها تمام شده بود، حمید وقتی میخواست از اتاق بیرون برود به من تعارف کرد. گفتم:
_ نه شما بفرمایین.
گفت:
_ حتما میحواین فکر کنین، پس اجازه بدید آخرین حدیث رو هم بگم. یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادته.
🌺بین صحبتهایمان چندین بار از حدیث و روایت استفاده کرده بود. هر چیزی که میگفت یا قال امام صادق(ع) بود یا قال امام باقر(ع). با گفتن این حدیث صحبت ما تمام شد و حمید زودتر از من اتاق را ترک کرد. آن روز نمیدانستم مرام حمید همین است: «میآید، نیامده جواب میگیرد و بعد هم خیلی زود میرود.» حالا همه آن چیزی که دنبالش بود را گرفته بود. من ماندم و یک دنیا رویاهایی که از بچگی با آنها زندگی کرده بودم و حس میکردم از این لحظه روزهای پر فراز و نشیبی باید در انتظار من باشد؛ یک انتظار تازه که به حسی تمام ناشدنی تبدیل خواهد شد.
💐تمام آن یک ساعت و نیمی که داشتیم صحبت میکردیم، پدرم با اینکه پایش در رفته بود، عصا به دست بیرون اتاق در رفت و آمد بود. میرفت ته راهرو، به دیوار تکیه میداد، با ایما و اشاره منظورش را میرساند که یعنی کافیه! در چهرهاش به راحتی میشد استرس را دید. میدانستم چقدر به من وابسته است و این لحظات او را مضطرب کرده. همیشه وقتی حرص میخورد عادت داشت یا راه میرفت یا لبش را ور میچید. وقتی از اتاق بیرون آمدم، عمه گفت:
_ فرزانه جان! خوب فکراتو بکن. ما هفته بعد برای گرفتن جواب تماس میگیریم.
🍎از روی خجالت نمیتوانستم درباره اتفاق آن روز و صحبتهایی که با حمید داشتم با پدر و مادرم حرفی بزنم. این طور مواقع معمولا حرفهایم را به برادرم علی میزنم. در ماجراهای مختلفی که پیش میآمد، مشاور خصوصی من بود. با اینکه از نظر سنی یک سال از من کوچکتر است، ولی نظرات خوب و منطقیای میدهد. باشگاه بود. وقتی به خانه رسید، هنوز ساکش را زمین نگذاشته بود که ماجرای صحبتم با حمید را برایش تعریف کردم و نظرش را پرسیدم، گفت:
_ کار خوبی کردی صحبت کردی. حمید پسر خیلی خوبیه. من از همه نظر تاییدش میکنم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
setareganekarbala48231.mp3
2.35M
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#ستارگان_کربلا
✨ابوثمامه صائدی
#ماه_محرم
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خود را بر کاری که از تو ساخته نیست مکلف نکن....امام حسین (ع)
#السلام_علیک_یااباعبدالله
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✔️باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد:
خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء،سرلشکر خلبان حسین لشکری،اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ .
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
🔸سالها درسلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود زبان انگلیسی میدانست برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
اومی گفت: از۱۸سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم!
🔸بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عیدسال۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد،نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا۱۲ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌷 ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ - سالروز شهادت قهرمان وطن، سرلشکر خلبان،حسین لشکری.
🌸🍃
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیاده روی اربعین با شهدا ۸
شهید غیرت ، علی خلیلی در پیاده روی اربعین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
ای یوسفـ💚ـ
گم گشته دل
در کجایی؟
چشمان بر در مانده
گریان است بی تـ❤️ـو
🌾سلام یوسف زهرا ...
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتدهم
🌿﷽🌿
😍مهر حمید از همان لحظه اول به دلم نشسته بود. به یاد عهدی که با خدا بسته بودم افتادم؛ درست روز بیستم حمید برای خواستگاری به خانه ما آمده بود. تصورش را هم نمیکردم توسل به ائمه اینگونه دلم را گرم کند و اطمینان بخش قلبم باشد. حس عجیب و شورانگیزی داشتم. همه آن ترسها و اضطرابها جای خودشان را به یک اطمینان قلبی داده بودند. تکیهگاه مطمئنم را پیدا کرده بودم، احساس میکردم با خیال راحت میتوانم به حمید تکیه کنم. به خودم گفتم:
_ حمید همون کسی هستش که میشه تا ته دنیا بدون خستگی باهاش همراه شد.
💐سه روزی از این ماجرا گذشت. مشغول رسیدگی به گلهای گلخانه بودم. مادرم غیر مستقیم چند باری نظرم را درباره حمید پرسیده بود. از حال و روزش معلوم بود که خیلی خوشحال است، از اول به حمید علاقه مادرانهای داشت.
در حال صحبت بودیم که تلفن خانه به صدا در آمد. مادرم گوشی را برداشت. با همان سلام اول شصتم خبردار شد که احتمالا عمه برای گرفتن جواب تماس گرفته است. در حین احوالپرسی، مادرم با دست به من اشاره کرد که به عمه چه جوابی بدهد؟ آمدم بگویم هنوز که یک هفته نشده، چرا آنقدر عجله دارید؟ بعد پیش خودم حساب کردم دیدم جواب من که مشخص است؛ چه امروز، چه چند روز بعد.
شانههایم را دادم بالا. دست آخر دلم را به دریا زدم و گفتم:
🌺_ جوابم مثبته، ولی چون ما فامیل هستیم، اول باید بریم برای آزمایش ژنتیک تا یه وقت بعدا مشکل پیش نیاد. تا جواب آزمایش نیومده این موضوع رو با کسی مطرح نکنن.
🍀علت اینکه عمه آنقدر زود تماس گرفته بود حرفهای حمید بود. به مادرش گفته بود:
_ من فرزانه خانم رو راضی کردم. زنگ بزن. مطمئن باش جواب بله رو میگیریم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat