eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🤚🏻* خورشید من از دیار شب ڪرده عبور ای ڪاش ڪند ز مشرق عشــق ظهور هـــر لحــظه در انتـــظار آنـــم بـرسـد با خــود ببــرد مـــرا بـه مهمانـی نــور ‍‎ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥این کلیپ رو حتماً ببینید و منتشر کنید خانم مریم قربانی تنهایی هست که سالهاست از فالورهایم در اینستاگرام هست خانمی است که تجربه‌گر مرگ است و بی‌حجاب بوده اکنون او زار زار گریه می‌کند و از امیرالمومنین طلب استغفار می‌کند @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 قسمت هفتاد و یک ✨یادم آمد که از او حرف زده بودم. _کسی است که به او علاقه دارم. همین. به هیچ سوال دیگری هم درباره اش جواب نمی دهم. 🍁لحظه ای در سکوت گذشت. امینه جواهرات را آهسته و بی صدا به صندوقچه برمی گرداند. قنواء پرسید: شما که گوشواره زیاد دارید، چرا یکی به او نمی دهید؟ هر چند وقتی عروسی کردید، او صاحب بهترین جواهرات می شود. راستی چرا جوان زیبا و ثروتمندی مثل تو، به یک دختر فقیر و گلیم باف، علاقه مند شده؟ چرا عروسی نکرده اید؟ نگاهم به پُل بود. بین من و ریحانه، رودخانه ای بزرگ فاصله بود، بی آنکه پلی وجود داشته باشد تا از آن بگذریم و به هم برسیم. _او هرگز حاضر به زندگی با من نخواهد شد. _شوخی می کنی؟ شاید ابونعیم راضی به این وصلت نیست. هر چه باشد تو جوانی متشخصی، و او دخترکی فقیر. به طرفش چرخیدم. سیبی برایم انداخت. آن را گرفتم. _او شیعه است. خندید. _پس بهتر است فراموشش کنی. شک ندارم که هر کدام از دختران دل فریب حله، آرزو دارند شوهری مثل تو داشته باشند. _پدربزرگم همین را می گوید، اما چطور می توانم او را فراموش کنم! آهی کشید. _کسانی که ثروت و قدرت ندارند، خیال می کنند اگر این دو را داشته باشند، به هر چیزی می توانند دست پیدا کنند. اشتباه می کنند. نمونه اش عشق است. گاهی یک دختر و پسر فقیر عاشق هم می شوند و با هم عروسی می کنند و عمری را به خوشی می گذرانند که پادشاهان و شاهزادگان از این سعادت، بی بهره اند. به طرف در رفتم. _من هم آرزو داشتم یک شاگرد زرگر معمولی باشم، اما بتوانم با کسی که دوستش دارم زندگی کنم! _فردا می بینمت. دقیقه ای بعد داشتم از باغ دارالحکومه می گذشتم. مطمئن بودم که قنواء از کنار پنجره دارد نگاهم می کند. می توانست همان طور مرا زیر نظر داشته باشد تا به پل فرات برسم. هوس کرده بودم از بالای پل، جریان آب را تماشا کنم. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
نیم کیلو باش، ولی مرد باش! هم قد گلوله توپ بود … گفتم : چه جوری اومدی اینجا ؟ گفت : با التماس ! گفتم : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟ گفت : با التماس ! به شوخی گفتم : میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟ لبخندی زد و گفت : با التماس ! @shohada_vamahdawiat                      
♥️ سلام بر مولایے ڪہ تنها نشان باقیمانده از دین و حجّت هاے خداست. سلام بر او ڪہ گنجینہ علم الهے است...    بہ امید دیدن روز ظهور روزے ڪہ دین و ایمان جانے تازه می گیرد. 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 قسمت هفتاد و دو ✨ماجرای آن روز را برای پدربزرگ تعریف کردم. _کاش نعمان را به جای من به دارالحکومه فرستاده بودید! گرفتاری ام کم بود، این یکی هم اضافه شد. 🍁عجله نکن. بالاخره کارت را شروع می کنی. زن های دارالحکومه کارشان همین است. به دنبال بهانه ای می گردند تا تفریح کنند و سرگرم شوند. از مُشتی آدم بیکار که از قضا ثروت و قدرت دارند، چه انتظاری داری! من هم نمی خواهم به آنجا بروی، اما می ترسم اگر نروی، بلایی به سرمان بیاورند. بیشتر از خودم، نگران تو هستم. بعداز ظهر به حمام رفتم. ابوراجح در رخت کن نبود. مسرور لبه سکو نشسته بود.گرفته و عصبانی به نظر می آمد. جواب سلامم را نداد. نتوانستم حدس بزنم از چه چیز ناراحت است. معلوم بود حوصله ام را ندارد. ابوراجح در اتاق خودش مطالعه می کرد. اتاق کوچکی بود در پاگرد پله هایی که به پشت بام می رفت. کنارش که نشستم، کتاب را بست و روی طاقچه گذاشت. پس از احوالپرسی گفتم: خوش به حالتان که گوشه دنجی برای خودتان دارید و فارغ از گرفتاری های دنیا، مطالعه می کنید! _من به چنین اتاقکی دل خوشم؛ به شرط آنکه دارالحکومه بگذارد. _چرا مسرور این قدر کلافه بود؟ جواب سلامم را نداد. آهی کشید و گفت: یادت هست که از ریحانه خواستگاری کرده بود؟ خون به مغزم فشار آورد. _بله، خودتان به من گفتید. _موضوع را به ریحانه گفتم. _چه گفت؟ _جوابش یه کلمه بود؛ نه. خیالم راحت شد. خدا را در دل، شکر کردم. خبر خوبی بود. به مسرور حق دادم ناراحت باشد. _به ریحانه گفتم، پس از مهلتی که تعیین کرده ام، اگر خوابت تعبیر نشد، باید روی خواستگاری مسرور، جدی تر فکر کنی. خطر هنوز کاملا رفع نشده بود. باز هم اضطراب به سراغم آمد، اما همین قدر که فهمیدم ریحانه، مسرور را به خواب ندیده، خوشحال شدم. اگر ریحانه، مسرور را به خواب دیده بود، پاک از او ناامید می شدم. مسرور در شأن ریحانه نبود. به خودم فکر کردم. آیا من در شأن ریحانه بودم؟ صرف نظر از زیبایی ام و ثروت پدربزرگم، چه امتیازی داشتم؟ _از همسرم شنیدم که قرار است مدتی در دارالحکومه کار کنی. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🔴 خودتان را برای جنگ با اسرائیل آماده کنید 🔵 شهید محسن‌حججی: 🟢 خودتان را برای ظهور امام زمان عجل الله و جنگ با کفار بخصوص اسرائیل آماده کنید كه آن روز خیلی نزدیک است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دستورالعمل آیت الله کشمیری( از شاگردان خاص آیت الله سیدعلی قاضی و سید هاشم حداد ) برای نزدیک شدن به امام زمان عجل الله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌷 آنچه امام زمان (عج) در مورد اوضاع ایران به میرزای نائینی فرمودند : در جنگ جهانی اول، دو میهمان ناخوانده، از چپ و راست، به ایران ریختند. اوضاع ایران در آن تاریخ، خیلی متشنج بود. اصلا کشوری شده بود بی‌صاحب. از یک طرف روس‌ها ریختند، تصاحب کردند؛ از یک طرف، دیگران. یک وضع عجیبی و مردم ایران، مضطرب، منقلب وهیچ تکیه‌گاهی نداشتند. مرحوم میرزای نائینی، رحمه الله، از این پیشامد ناهنجار، به ساحت مقدس امیرالمؤمنین، و سایر ائمه‌ی طاهرین شکایت زیادی می‌کرد مخصوصا، به پیشگاه مبارک امام زمان، علیه السلام، یک‌روز، همین طوری که متوسل شده بود، بر او مکاشفه‌ای شد. حضرت را زیارت کرد دید، حضرت ایستاده‌اند. یک دیوار مرتفعی، سر به آسمان کشیده است. حضرت به میرزا اشاره کرد که نگاه کن نگاه کردند، دیدند یک دیواری است [مرتفع] و این دیوار کج شده… و عن‌قریب است که می‌افتد! به یک مویی بند است… در قاعده، دیوار نیم متر کج است؛ در رأس، دیوار، سه متر کج است… و با انگشتشان به میرزا اشاره می‌کردند که: نگاه کن! نگاه کردند، دیدند انگشت حضرت به طرف دیوار است… . فرمودند: این دیوار، ایران است. کج می‌شود؛ اما ما با انگشتمان نگه‌اش داشته‌ایم و نمی‌گذاریم خراب بشود. این‌جا، شیعه‌خانه‌ی ماست. کج می‌شود؛ اما نمی‌گذاریم خراب شود! برگرفته از کتاب احیاگر حوزه خراسان (ص ۱۷۴-۱۷۵) و آن هم از گفتار آیت الله حاج شیخ محمود حلبی، سخنرانی مسجد جامع اصفهان، ۱۳۹۲ق، گفتار ۱۰. خدا صاحب اصلی مارو برسونند. @shohada_vamahdawiat                      
🤚🕗 ارباب ما تو هستی و سلطان ما تویی خورشید مشرقی خراسانِ ما تویی رازی میان چشم تر و گنبد طلاست آقا دلیل چشمِ گریان ما تویی السَّلامُ عَلَیکَ یٰا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا 💚 ❤️ ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
💖🤚 کندوی باغ هستی بی تو، عسل ندارد بی تو کتاب عاشق، ضرب المثل ندارد گفتاکه بین خوبان،مهدیست،یاکه یوسف گفتم که در دو عالم، مهدی بدل ندارد. 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat