eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ محراب لحظه‌های دعايت چه ديدنی‌ست قرآن بخوان چقدرصدايت شنيدنی‌ست... آقا بگو قرار شما با خدا كی است؟ آياحيات ما به زمانت رسيدنی‌ست؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
ماجرای این دو شهید همنام کنار هم از این قراره که سال ۵۹ محمود مراد اسکندری در جنگ تحمیلی عراق و ایران شهید میشه و ۷ سال بعد برادر زاده‌اش که همنام عموی شهیدش بود به دنیا میاد وسال ۹۴ در سوریه شهید مدافع حرم میشه... 🥲 🕊🌱 @shohada_vamahdawiat                      
اگرمیخواهید‌کارتان‌برکت‌پیدا‌کند به‌خانواده‌شهداء سربزنید،زندگینامه شهدارابخوانید‌سعی‌کنیددرخود روحیه‌شهادت‌طلبی‌را‌پرورش‌دهید @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت سی و پنج ✨سیندخت در میان هیاهوی ناگهانی کاروان، شیهه سمندش را دریافت. هولی بر جانش افتاد. 🍁عبدالله را دید که سراسیمه بر سر و صورت خود می زند. مردی که با عبدالله سخن گفته بود، کنار چند زن که خود را بر زمین انداخته بودند، می گریست. سیندخت در میان پریشانی خدیجه پرده محمل را انداخت و از همان ارتفاع، به تنهایی از مرکب پیاده شد. داشت صدای ناله زنان را می شنید: نفرین به آنان که به کاروان اهل بیت(علیه السلام) شبیخون زدند و خون فرزندان موسی بن جعفر(علیه السلام) را بر زمین ریختند. همین یک جمله کافی بود تا صدای فریاد خدیجه و مویه های اهل کاروان در هم بیامیزد. ماموریت دست نشانده های حکومت، همین چند هفته پیش به نتیجه رسیده بود. سیندخت شنید که حرامیان سیاسی، چنان به کاروان حمله کرده اند که هراس مامون از رسیدن قافله دلدادگان، در دل صحرا دفن شود. سیندخت داشت می شنید که چگونه اسب ها تاخته اند و رقص شمشیرهای تشنه را به نمایش گذاشته اند. چگونه اسب ها و شترها به هم تاخته اند و کربلایی کوچک را در خاک ساوه به بار نشانده اند. اسب ها تاخته و شمشیرها در رقص خون سیر کرده اند و محصول خود را بر زمین رها کرده و دور شده اند. در حالی دور شده اند که پیکر فرزندان موسی بن جعفر(علیه السلام) بر خاک صحرا در جوی خون شناور مانده بودند. عبدالله بر زمین زانو زده بود: از بانویم... از بانویم بگویید... آیا حضرت معصومه(سلام الله علیه) را نیز از دم شمشیر گذراندند؟ زنی که خاک صحرا را بر سر می پاشید مویه کنان جواب داد: _بانویمان را شمشیر از پای درنیاورد. نه عبدالله و نه هیچ کس دیگر معنای سخن زن را نفهمید. آیا معنی اش این بود که بانو زنده مانده است؟ اگر چنین است، پس این همه مویه چرا راهی برای تسکین ندارد؟ پیش از آنکه عبدالله در میان نگاه های گریان اهل کاروان چیزی بپرسد، سیندخت قدمی پیش نهاد و روی خاک های گرم زانو زد. _پس چه چیزی بانوی شما را از پای درآورده؟ لحظه ای سکوت میان اهل کاروان برقرار شد. زنان عزادار، شیونی ممتد را در پیش گرفته و سر به سویی برگرداندند. کسی نتوانست پاسخ سیندخت را بر زبان بیاورد، جز همان مردی که دخترانش را به صبر می خواند. _بانویمان به قم رفتند و در آنجا ماندگار شده اند. عبدالله جانی تازه گرفت. به گونه ای که دیگر لحظه ای صبر را به صلاح کاروان ندید. _برادران برخیزید! خواهران بر محمل ها بنشینید! تا قم چیزی نمانده. همین امشب به قم می رسیم. شاید قسمت این بوده که مسیر قم تا مرو را در خدمت بانو باشیم. این را گفت و شتر را به حرکت واداشت. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸یکی از بهترین خیراتی می‌توانیم که برای امواتمان بدهیم.... 🔸آیا گل گذاشتن سر قبرها کار درستی هست؟ 🔸حجت‌الاسلام حسینی قمی
❤️ اولِ عشق خودت هستی و آخر،حرمت نرود عمر هدر قَطعِ یقین در حرمت فیضِ دستان شما دانه برایم پاشید تا کبوتر شدم و داد مرا پَر حرمت محشری هست حریمت که خدا میداند آسمان را اُفُقِ چَشمِ تو میچرخاند هرکسی را گرهٔ کور به کار افتاده گذرش بر حَرَمِ تو دو سه بار افتاده تو دعا کردی و افتاد دل ما یادت یک سحر پَر زد و شد زائرِ گوهرشادت 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ شب و روز غصه دارم که تو نیستی کنارم تو که نیستی کنارم، شب و روز غصه دارم... تو که‌«والضحی»‌مایی به ظهور اگر درآیی برسد به روشنایی شب تار انتظارم... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹"مهدی جان"🌹 ❤ به همین سلام ها دل خوش کرده ام همین مستحبى که جوابش واجب است مرا آرام مى کند آن‌قدر آرام که از همه چیز فارغ مى شوم و تنها به تو فکر مى کنم به واقع که فکر کردن به تو، لذت بخش است! آن قدر لذت بخش که شیرینى‌اش را با هیچ آمال و آرزویى عوض نمى کنم اصلاً مگر آرزویى زیباتر از این هم وجود دارد؟! 🍃🌸 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌸🍃 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃 @shohada_vamahdawiat                      
⚫️ 🖤شهید مدافع‌حرم ▪️شب پنجم محرم بود. حسین گفت:«میای بریم هیئت؟ دعوتم کرده‌اند باید برم بخونم.» گفتم:«بریم.» با خودم فکر کردم شاید یه هیئت بزرگ و معروفیه که یه شبِ محرّم رو وقت میذاره و میره اونجا. ▪️وقتی رسیدیم جلوی هیئت، بهمون گفتند هنوز شروع نشده. حسین گفت:«مشکلی نداره! ما منتظر می‌مونیم تا شروع بشه.» نیم‌ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق می‌زد و تمرین می‌کرد. ▪️وقتی داخل هیئت شدیم، جا خوردم! دیدم کلا سه‌چهار نفر نشسته‌اند و یک نفر مشغول قرآن‌خواندنه. بعد از قرائت قرآن، حسین رفت و شروع کرد به خواندنِ زیارت عاشورا و روضه. چشم‌هاش رو بسته بود و می‌خوند و به جمعیّت هم هیچ‌کاری نداشت. ▪️توی راهِ برگشت، بهش گفتم:«حاج حسین! شما می‌دونستی اینجا اینقدر خلوته؟» گفت: «بله! من هرسال قول داده‌ام یه شب بیام اینجا روضه بخونم. گاهی توی این مجالس خلوت که معروف هم نیستند، عنایاتی به آدم میشه که هیچ‌کجا همچین چیزی پیدا نمیشه.» 🎙راوے: دوست شهید @shohada_vamahdawiat