﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌼نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى...
🌼جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم
فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#فصل_فیروزه
❣قسمت چهل و شش
✨خدیجه گره دوم بقچه اش را نبست. انگشتانش در هم قفل شد. سربلند کرد و به چشمان مصمم سیندخت خیره شد.
🍁_امانت بر دوش ماست. تو را به مرو می رسانیم. تردید نکن. برخیز و وسایلت را بردار. این حریر سیاه را هم از تن بیرون بیاور.
سیندخت بقچه خدیجه را جلو کشید و گره دوم را محکم کرد.
_سیندخت از سر احساس تصمیم نمی گیرد که اگر احساسی در کار باشد، باید پیش از شما قم را ترک می کردم و به نیشابور می رفتم و کاروانی از مردان تاجر به راه می انداختم و راهی مرو می شدم. سیندخت اینک از سر فطرت با شما سخن می گوید. نه دل احساسی ام، که جان فطرتم ماندنی شده است. می خواهم در کنار عبادتگاه بانویتان سر به خلسه های درون بنهم. آنقدر صحرا را تماشا کنم تا چشمانم به شهود عشق گشوده شود. می خواهم آن اندازه ثانیه هاب تنهایی و اندیشه را کنار نفس های بانویتان سپری کنم تا شمّه ای از حقیقت او در جانم بنشیند... اگر این تصمیم من اشتباه است، بگذار اشتباه کنم.
خدیجه تنها توانسته بود به حرکت لب های سیندخت نگاه کند؛ بی هیچ پاسخی، بدون هیچ قدرتی برای منصرف کردن او. حتی وقتی کنار مزار بانویش آخرین وداع را مویه می کرد، تنها توانست خواهرانه دختر آتش پرست را به بانویش بسپارد و زیر لب بگوید:
_این شاهزاده سرکش، رام من نمی شود بانو! حقیقتی در سخنش دیدم که نتوانستم با او مجادله کنم. کار خود شماست بانو! خودتان او را به سرانجام برسانید.
این آخرین سفارش خدیجه به بانو بود. او و اُم مسعود و عبدالله به زنان قم سپرده بودند که سیندخت را چون دختر خود پاسبانی کنند و پناهش باشند.
سیندخت در بدرقه کاروان مرو، کنار کجاوه خدیجه ایستاده بود و برایش دست تکان می داد. کاروان از باغ بابلان و عبادتگاه دور می شد و حجم وسیعی از حماسه را در صحرای قم به یادگار می گذاشت.
سیندخت را حزنی غریب در برگرفت. تماشای دور شدن قافله در سپیده گاه قم، زخم های دلش را به یکباره تازه کرد. بر زمین زانو زد. دست هایش را بر خاک صحرا عمود کرد و گم شدن شتران را میان پیچ تپه ها به تماشا نشست.
زنی از قبیله موسی بن خزرج که از جاروی عبادتگاه فارغ شده بود کنار سیندخت ایستاد.
_خانم! عبادتگاه را رُفته ام. آفتاب روز رنج آور است. سقف عبادتگاه می تواند سایبانتان باشد.
ادامه دارد...
#السلام_علیک_یافاطمه_معصومه
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#شهداء_ومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
【با ما همراه باشید】👇
💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
11.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام فرزندان در لیست یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨
🔴 دلایل حرام بودن #غیبت کردن
غیبت کردن به استناد قرآن، روایات، اجماع و عقل، حرام است. خداوند متعال میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! غیبتِ همدیگر را نکنید. آیا دوست دارید گوشت برادر خودتان را بخورید در حالی که مردار است؟! پس تقوا پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و رحیم است.»*۱
رسول خدا نیز فرموده است: «از بدگویی و غیبت مؤمنان دوری کنید، زیرا گناه غیبت و بدگویی از گناه زنا کردن بزرگتر است. اگر کسی زنا کند و واقعاً پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبهاش را میپذیرد ولی غیبتکننده آمرزیده نمیشود مگر اینکه غیبتشونده از او راضی شود.»۲
همچنین در روایتی دیگر میفرماید: «همانا بدگویی و غیبت بر هر مسلمانی حرام است و بدگویی کردن، کردار شایستهٔ انسان را نابود میکند همانگونه که آتش، هیزم را نابود میکند.»۳
📚 ۱. آیهٔ ۱۲ سورهٔ حجرات
۲. ارشاد القلوب، ص ۱۰۷
۳. مکاسب شیخ انصاری، ص ۴۰
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
بـے تـو تمــام قافیـہ ها لنـگ میزند
دنیا بہ شیشہے دل من سنگ میزند
ساعٺ بہوقٺ غربتتانگشتہ اسٺکوک
حالا مدام در دل من زنگ میزند
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#ڪــلام_شهــید
خدایا!
مرا از بـلای غـرور و خودخواهی
نجات دِه تا،
حقایـق وجود را ببینم و
جمال زیبای تو را مشاهده ڪنم،
خدایا !
پَستی و ناپایداری روزگار را ،
همیشه در نظــرم جلوهگر ساز تا،
فـریب زرق و برق عالـــم خاڪی
مـرا از یاد تـو دور نڪند.
#شهیدمصطفی_چمران
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘میگفت:
آدمی که ساکن #نجف شده
نمیتواند جای دیگری برود. شما نمیدانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد.
⚘شیخ هادی به مدت سه سال جهت ادامهی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت میکرد. مراقب بود که کارهای #مکروه انجام ندهد.
⚘هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که میگفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. میگفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر میشود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری♥️🕊
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
آخریـن وداع شهیـدِ (معـروف بہ قمــر فاطمیــون) با پـدر و مادرشـان ...💔🥀
#شهید_حسین_هریری♥️🕊
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷باشهدا گم نمی شویم 🌷
زمان جنگ اسرای ایرانی میخواستن قرآن حفظ کنن ولی چون قرآن نداشتن آیات رو روی پاکت سیگار مینوشتن و دست به دست از یه اردوگاه به اردوگاه دیگه میچرخید، به توصیه حاج آقا ابو ترابی هرآسایشگاه دونفر به بقیه آموزش قرآن میدادن واینجوری صدها نفر قرآن رو حفظ کردن.
این روش رو الگو گرفتن از زمان امام سجاد (ع) که ۳۵ سال غلام میخریدن و یک سال بهشون آموزش دینی و تربیتی میدادن و بعد آزادشون میکردن، حدود هزار نفر ازین غلامان بعدها یا خودشون یا فرزندانشون از شاگردان مکتب امام باقر و امام صادق شدن، مثل زراره.
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
وشهادتنصیبکسانیمیشودکه
در،رَهعشقبیترسباجانِخودبازیمیکنند..
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#فصل_فیروزه
❣قسمت چهل و هفت
✨سیندخت داشت کلمات فارسی زن را در ذهن مرور می کرد. به خود آمد و دید که مدت هاست به خاک ایران بازگشته اما گویی وطنش جای دیگری است.
🍁حریرش را تا پیشانی جلو کشید و از جای برخاست. روی تپه ای نشست و طوری که زن بشنود صدا بلند کرد:
_من را جسارت نشستن در عبادتگاه بانو نیست. زیر آفتاب آنقدر اهورامزدایم را صدا خواهم کرد تا من را لایقش کند.
روزها از پی هم می گذشت و دختر هر روز از روز قبل تکیده تر می شد.
شب بود و مجلس عزای جعفربن موسی(علیه السلام) در میان قبیله برپا. سیندخت حریر سیاهش را بر سر انداخته و روی تپه به ماه زل زده بود. از شاهزاده ای پر نشاط که هر جمعی را به هیاهو وا می داشت، اینک تنها دختری سیاهپوش و عزادار باقی مانده بود. آن چنان در قرص کامل ماه محو مانده بود که صدای شیهه اسب را نشنید.
اسب زمانی کنار او رام شد که سوارش پیش از او در خود توقف کرده بود. سیندخت اما چشم از تماشای ماه برنداشت. سوار همچنان در جای خود میخکوب مانده بود. شیهه ممتد اسب، تنها برای لحظه ای نگاه سیندخت را از ماه واگرفت.
آن سو مویه مردان و زنان قم در هم آمیخته بود. شب اندوهناک قبیله در باغ بابلان ادامه داشت. سیندخت هم نوا با مویه ها، روی تپه، در تماشای ماه می گریست و با خویش نجوا می کرد: عجب عالم غریبی دارد عشق فطری! آه که عشق کیارش چقدر من را از حقیقت غافل کرده بود. شاید آن طور که خدیجه می گفت، اول بانویم آیین مهر را بنا نهاده باشد... شاید او اول عشق خود را در قلب من دمیده باشد... اگر غیر از این باشد، سیندخت در اینجا چه می کند؟ من را چه با تپه های کویری قم، وقتی زیباترین باغ های نیشابور در انتظارم است؟! من را چه با این همه تنهایی و اشک، وقتی می توانم سر بر مرو نهم و کیارش را بجویم؟! افسوس که وسعت عشق بانو، دیگر پای من را از قم جدا نخواهد کرد. اما با این همه، این چه رازی است که هنوز هم در جانم اشتیاق کیارش را احساس می کنم؟! شاید این نشان آن باشد که هنوز به کنه عشق بانو راه نبرده ام.
لحظه ای در برق چشمان اسب درنگ کرد و دوباره نگاهش را به متن ماه بازگرداند. سوار با نفس های بریده به او خیره مانده بود. سیندخت صدای بریده اش را حتی برای بار دوم هم نتوانست بشنود:
_دختر سلطان بهادر!
سوار از اسب پایین آمد. مقابل سیندخت زانو زد. سر به زیر افکند و آرام گفت:
_پس بشارت مولایم بی حکمت نبوده است! روبه رویت ایستاده ام و تو دیگر من را نمی بینی سیندخت. کدام افق بر تو گشوده شده که دیگر کیارش برایت معنایی ندارد؟!
سیندخت نگاه از ماه برگرفت و یکباره از جای برخاست. نفس هایش در یک لحظه از هم گسست.
_کیارش! بگو که خواب می بینم. بگو که همه اینها تنها یک رویای شیرین است و من ساعتی دیگر از خواب بیدار می شوم و جز حسرت دیدارت، چیزی برایم باقی نخواهد ماند.
کیارش افسار اسبش را رها کرد و درست مقابل سیندخت، چونان زائری در آتشکده سر به سجده نهاد.
_تو بیداری سیندخت! شاید اما کیارش در خواب باشد. تو بیداری... آن اندازه که بیداری ات را مولایم دریافته است. وقتی خبر شهادت خواهرشان را به ایشان دادند فرمود: هر کس خواهرم را در قم زیارت کند بهشت بر او واجب می شود.
سیندخت چندین بار کلمات او را کاوید. گویی مهری نهفته را در دل خود شهود کرده بود.
_پس درست است که مولا خبر شهادت بانو را شنیده! وقتی خبر را شنید، در دربار حکومت بود یا در عبادتگاه خود؟
کیارش سر بالا آورد و گفت:
_در مسجد بودیم؛ من و دیگر شیعیان!
ادامه دارد...
#السلام_علیک_یافاطمه_معصومه
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#شهداء_ومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
【با ما همراه باشید】👇
💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به فدای کرم شاهانه #امام_زمان
چرا برای دفع بلایا غذای روزانه را به نیت صدقه سلامتی حضرت خرید و طبخ نمی کنیم
تا اثراتش را ببینیم؟
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat