🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت129
هر دو روی تخت، کنار هم نشستیم، دستهای گرمش باعث شد احساس کنم خون به تمام بدنم برگشته، جان گرفتم، با تعجب به انتهای موهایم که روی تخت، پخش شده بود نگاه کرد و گفت:
–هیچ وقت موهات رو کوتاه نکن.
آرام گفتم:
–سعی می کنم، گاهی از دستشون خسته میشم.
دوباره دستی به موهایم کشید و گفت:
– مگه میشه این همه زیبایی خسته کننده بشه؟
سرم را پایین انداختم.
پرسید:
ــ چرا جواب سوالم رو ندادی؟
ــ کدوم سوال؟
ــ قضیه ی عکس.
همانطور که سرم پایین بود گفتم:
– ما که کلی عکس انداختیم، هم دوتایی، هم با خانواده هامون.
دستم را با محبت فشار داد و گفت:
— الان که محرمیم، میشه وقتی حرف می زنی تو چشم هام نگاه کنی؟
سرم را بالا آوردم و به یقهی لباسش چشم دوختم.
ــ یکم بالاتر.
نگاهم را سر دادم سمت لبهایش.
لبخند عمیقی زد و گفت:
– اونجا هم خوبه، ولی منظور من بالاتر بود.
بالاخره نگاهش کردم و گفت:
–حالا اصل قضیه رو بگو.
دوباره چشم هایم را نقش زمین کردم.
– ای بابا، این همه زحمت رو هدر دادی که.
با خجالت گفتم:
– آخه سعیده می گفت بیاییم توی اتاق دوتایی عکس بندازیم، منم چون معذب بودم اخم کردم.
ــ دوتایی یعنی تو و سعیده؟ مگه با اونم معذبی؟
می دانستم از روی عمد این حرف هارا می زند.
نگاهم را روی صورتش چرخاندم و گفتم.
– نخیر، من و شما.
دستم را بالا آورد و بوسه ایی رویش نشاند.
–بله، همون موقع منظور سعیده خانم رو متوجه شدم، خیلی هم دلم میخواست دوتایی خصوصی عکس بندازیم، ولی وقتی اخم تو رو دیدم ترسیدم.
اخم می کنی ترسناک میشی ها.
زمزمه وار گفتم:
ــشما که جای من نیستید، خب سختم بود.
گوشی را از جیبش درآورد و گفت:
–ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس.
دوربین گوشی را فعال کرد و شروع کرد به عکس انداختن.
چند تا عکس اول را که انداخت گفت:
– باید اولین لحظات محرم شدنمون، ثبت بشه. برای من یکی از نایاب ترین لحظات زندگیمه.
عکس های بعدی را که انداخت، کمی خودش را به طرف من متمایل کرد.
من هم دلم میخواست این کار را انجام دهم ولی، به این سرعت نمیتوانستم.
همه ی موهایم را جمع کرد یک طرف شانهام و یک عکس تکی گرفت و گفت:
–می خوام این عکست رو به مژگان نشون بدم، دلش رو آب کنم.
از این که اسم مژگان را بدون پسوندو پیشوندگفت، خوشم نیامد. با استرس گفتم:
–لطفا تو گوشی خودتون نشونش بدید.
گوشی را گذاشت روی میزو روبرویم زانو زدو دستهایم را گرفت و گفت:
– نگران نباش، من حواسم به همهی این چیزها هست.
عکس خانمه مثل یه تیکه ماهم رو برای کسی نمی فرستم، خیالت راحت.
لبخندی زدم.
–می دونم. تو این مدت متوجه شدم که چقدر ملاحظه می کنید. کنارم نشست و گفت:
– راحیل همش می ترسیدم که قسمتم نباشی، فقط خدا می دونه امروز چقدر خوشحالم.
ــ قراره امروز نذرتون رو بگید، که چی بود.
ابروهایش را بالا داد و نچی کرد و گفت: خرج داره.
با تعجب گفتم:
– چه خرجی؟
با شیطنت نگاهم کرد و گفت:
–حالا بعدها میگم.
یک لحظه احساس کردم کسی سوزن برداشته و تمام رگهایم را سوزن میزند، می خواستم از اتاق بیرون بروم، ولی نمی دانستم چه بهانه ایی بیاورم. بدون این که نگاهش کنم بلند شدم و گفتم:
– برم براتون میوه بیارم.
دستم را گرفت کشیدو دوباره کنار خودش نشاند و گفت:
–الان با این قیافه ی تابلو نری بیرون بهتره.
ببین چه سرخ و سفیدم شده، بعد دستی به موهایم کشیدو گفت:
–بیا موهات رو برات ببافم، تا راحت باشی، بعد دوتایی می ریم بیرون.
" وای خدایا این چرا اینقدر راحت است، هنوز چند ساعت بیشتر از محرمیتمان نگذشته چه در خواستهایی دارد."
با شنیدن صدای اذان که از گوشیام میآمدگفتم:
–نه، ممنون با گیره می بندمشون.
بعد از بستن موهایم، گفتم:
– می خواهید شما برید توی سالن بشینید. من نماز بخونم میام.
نگاهی به تخت انداخت و گفت:
–این تخت توئه؟
ــ بله.
دراز کشید رویش و گفت:
– همینجا دراز می کشم تا نمازت تموم بشه.
وضو داشتم. سجاده را پهن کردم و شروع کردم به نماز خواندن. برای این که منتظرم نماند، تعقیبات نماز مغرب را نخواندم و فوری نماز عشا را شروع کردم.
سلام نماز را که خوندم، دیدم کنارم نشست و یک دستش را روی زانویم گذاشت و با دست دیگرش تسبیحم را از روی سجاده برداشت وشروع کردباانگشتش دانههایش راجابه جا کردن. سرش را تکیه داد به بازویم.
چون تسبیحم دستش بود، بی اختیار دستش را از روی پایم برداشتم و با انگشت هایش ذکر تسبیحات را گفتم. با تعجب نگاهش را بین صورتم و دستش می گرداند. در آخر دستش را بالا آوردم تا ببوسم ولی دستش را کشیدو گفت:
– قربونت برم، شرمندم نکن. همانطور که سجاده ام را جمع می کردم گفتم:
–باید به دست همسری که تسبیحات می گه بوسه زد.
سرش را پایین انداخت. دوباره تسبیح را در دستش جابه جا کرد.
وقتی دید سجاده را جمع کردم و در کمد گذاشتم. تسبیح را گرفت بالاو گفت:
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
@shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد داروهای خارجی برای درمان #کرونا:
شما آمریکاییها متّهمید به اینکه این ویروس را شما تولید کردهاید؛.. وقتی این اتّهام وجود دارد کدام عاقلی به شما اعتماد میکند که شما بیایید برای او دارو بیاورید؛ ممکن است داروی شما یک وسیلهای باشد برای اینکه این بیماری را بیشتر گسترش بدهد. ممکن است یک دارویی را شماها تجویزکنید که این ویروس را ماندگارکند و مانع تمام شدنش بشود اگر کسی را به عنوان درمانکننده و پزشک بخواهید بفرستید، ممکن است او بخواهد بیاید اینجا، اثرعملی سمّی را که تولیدکردهاند را از نزدیک ببیند، چون گفته میشود که با استفادهی از آشناییهای ژنتیک ایرانی که از وسایل مختلفی بدست آوردهاند، یک بخشی را بالخصوص برای ایران درست کرده اند.»
۹۹/۱/۳
🔺 آیا به نظر شما اصرار حسن روحانی و وزارت بهداشت برای واردات واکسن خارجی خطرناک #کواکس عجیب نیست؟!!
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>
شهدا شرمنده ایم
«شهدا شرمنده ایم»
تا نفس می زنیم همه، تا دمی که ما زنده ایم
یادمون نره از روی شهدا شرمنده ایم
توی قصه ی عاشقی همیشه بازنده ایم
فراموش نکنیم که از شهدا شرمنده ایم
دلامون شده خالی از غم عاشقی و جنون
توی شهر ما این روزا فراموش شده یادتون
یاد صیاد و کاظمی، یاد همت و باکری
یاد اون مردا بخیر، یاد چمران و باقری
روز دشمن شب میشه تا به خط می زدید همه
به ندای خمینی و با نوای فاطمه
وصیت کردید شما به اطاعتِ از ولی
ایشاالله ما هم بشیم فدای سید علی
روی لبهای خشکتون السلام علی الحسین
علی اکبر شدید برای پیر خمین
«شهدا شرمنده ایم»
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>
دوستان عزیزم سلام امروز آخرین مهلت ارسال جواب مسابقه #خطبه_غدیر است جانمونید🌹🌹
#الماس_هستی
#صفحههشتادیکم
اسم من يعقوب است، امروز مى خواهم با امام صادق(ع) ديدارى داشته باشم. وارد خانه امام مى شوم، سلام مى كنم، جواب مى شنوم، سپس روبروى امام با كمال ادب مى نشينم.
امام صادق(ع) با نوزاد خود سخن مى گويد، من صبر مى كنم، سپس امام رو به من مى كند و مى گويد: "اى يعقوب! اين فرزند من است، او امام بعد از من است. نزد او بيا و به او سلام كن".
من جلو مى روم، سلام مى كنم، او لب به سخن مى گشايد و جواب سلام مرا مى دهد و مى فرمايد: "اين چه نامى بود كه بر روى دختر خود نهاده اى؟ خدا اين نام را دشمن مى دارد، برو نام دخترت را عوض كن!".
اكنون امام صادق(ع) به من نگاهى مى كند و مى فرمايد: "اى يعقوب! به سخن فرزندم گوش كن، نام دخترت را تغيير بده".
من سرم را پايين مى گيرم، راستش را بخواهيد از امام خجالت مى كشم، چرا بايد چنين اسمى را بر روى دختر خود بگذارم، همان جا نام ديگرى براى دختر خود انتخاب نمودم.
آن روز بود كه من فهميدم امام حتّى در كودكى از خيلى چيزها باخبر است، علم و دانش امام مانند انسان هاى عادى نيست، خداوند به آنان علم خويش را عطا كرده است و فرقى بين كودكى و بزرگى آنان نيست.
🌻🌻🌻🌻💕🌻🌻🌻🌻
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
زمینیان فرشتهگون! سالروز میلاد مادر پرستاری و مهربانی بر شما مبارک باد!
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>
#به_یاد_شهدا
#شهید_حسن_باقری
اگه دو چیز را رعایت کنی خدا شهادت را نصیبت میکنه..یکی پر تلاش باش
دوم...
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>
Part06_سلام بر ابراهیم ج1.mp3
11.33M
کتاب "سلام بر ابراهیم" حاوی زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید بی مزار ابراهیم هادی است.
#قسمت⁶
#یڪڪتاب_یڪزندگی
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
بسم الله الرحمن الرحیم اسامی شرکت کنندگان سومین مسابقه ما #خطبه_غدیر
۱_حسین احمدی از تهران
۲_امیر محمد پورعلی از مشهد
۳_فاطمه حاتمی از الیگودرز
۴_نرگس یعقوبی از همدان
۵_شیوا ایوبی از کرمانشاه
۶_طاهره کریمی از تهران
۷_فائزه امینی از سمنان
۸_زیبا علیزاده از قم
۹_نیایش جعفری
۱۰_امیر علی اصغرزاده از کاشان
۱۱_زهرا علیخانی از ساوه
۱۲_فاطمه کریمی از یزد
۱۳_لیلا سادات میرصالحی از کرج
۱۴_امیرمهدی حسینی از اصفهان
۱۵_حمیده سادات ثاقب از کرج
۱۶مریم کیا از تهران
۱۷_مرضیه یعقوبی از همدان
۱۸_شاهین افروخته از قزوین
۱۹ فاطمه سادات
۲۰_حسن میرباقری از نطنز
۲۱زهره علیخانی از تهران
۲۲_سارا لرستانی از البرز
۲۳_محمد حسین از شمیران
۲۴_سمیه خلیلیان از ایلام
۲۵_ علی رشید پور از تهران
۲۶_ فاطمه علیخانی از ساوه
۲۷ زهره علیخانی از تهران
۲۸_کاوه نعمتی از کاشان
۲۹_علی نعمتی از کاشان
۳۰_ریحانه انوری از استان البرز
۳۱_ اعظم عزیزی از شهرستان بهارستان
۳۱_امیر حکیمی از ایران
۳۲_حسین تنها از کرج
۳۳ مجید قنبری از کاشان
۳۴_حمیده از ساری
۳۵ معصومه میراحمدی از مشهد
۳۶_امیر صمدی از اصفهان
۳۷_نادر ابراهیمی از مهرشهر
۳۸ _علیمحمد کریمی از تهران
۳۹_ مهرنوش قربانعلی از کازرون
۴۰ _نگار ترابی از تهران
۴۱_سمیه کرمانی
۴۲ _طاهره از شهر درچه
۴۳ فاطمه مزاری از قم
اگر دوستی نامش از قلم افتاده لطفا سریع به آیدی زیر خبر بده👇👇
@Yare_mahdii313
✅زندگی مادی مردم در دولت امام زمان(عج) چگونه است؟
✍امام زمان (عج) به منادى دستور می دهد که در میان مردم اعلام کند که هر کس نیازى به مال دارد، برخیزد. از میان مردم کسى برنمی خیزد، مگر یک نفر که می گوید: من محتاجم.
پس قائم (عج) به او می گوید: «برو پیش کلیددار و بگو مهدى به تو دستور می دهد که مالى به من بدهى». کلیددار می گوید: جامه ات را بیاور. جامه اش را می گسترد و درون آن را پُر می کند. هنگامى که آن را بر دوش می گیرد، پشیمان می شود و می گوید: چرا در میان امت محمد(ص) من از همه آزمندتر باشم؟! چرا آن عفت نفس عمومى را من دارا نباشم؟! آن گاه مال را به کلیددار تحویل می دهد، اما پذیرفته نمی شود، و مهدى (عج) می گوید: «آنچه را که ما عطا کردیم، پس نمی گیریم»
📚منتخب الاثر، ص 147
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>
༻﷽༺
شب میلاد دختر زهراست
هرکجا بنگری شعف برپاست
خانه مصطفی شده گلشن
دیده مرتضی شده روشن
مونس و یار مجتبی آمد
حامی شاه کربلا آمد
✨میلاد با سـعادت حضرت
زینب سلام الله مبارک باد✨
<======💚🌹💚======>
@shohada_vamahdawiat
<======💚🌹💚======>