#آی_شهداء_یه_دنیا_حرف_دارم....
بوسه بر عطر پرواز
محمدکاظم بدرالدین
بغضهای حقیر ما، روبهروی تصاویر گلگون شما سرریز میشود و راه را برای کلام میبندد؛ با شما شقایقهایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
واژههای خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبهروی شما ضجه بزنند. اما کاش میدانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجرههای خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژهای یافت نمیشود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلمهای ما بوسه بر عطر پرواز نزدید!
هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشکها و دعاهایتان گره میخورد.
شما، درشتناکی شب را با تکبیرهای فاتحانهتان درهم میشکستید و روزهای سنگر را سپیدتر از بالهای کبوتران میکردید.
ما ماندهایم و یاد شما
بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد. اینجا فراوانند داغهای کمرشکن و زخمهایی که شما مرهمشان هستید؛ شما را میگویم که نگاهتان رفت و در جهت قبله پروانهها خانه کرد.
وقتی دست نوشتههای شما خوانده میشود، در مییابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید.
وقتی وصیتنامههای شما را میخوانند، تازه میفهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما، آسمان چمدان خود را بست و کوچید تا بر شرم خویش نیفزوده باشد. وقتی عکس شما را در ذهن خویش ورق میزنیم، تازه میفهمیم که عکسهای تک تک شما اشاره میکرده است به بهترین فصل حیات و ما غافل بودیم. حال ما ماندهایم و دستانی که به دیوارههای قفس میخورد. ما ماندهایم و نام جاوید شما که از لمس رهایی، خنده میزند. ما ماندهایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم میکند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#آی_شهداء_یه_دنیا_حرف_دارم
شعر شهادت
از زندگی، شعری جز شهادت نمیدانیم.
تقویم ها جفا کرده اند، اگر تنها به چند روز برای شهیدان بسنده کنند. قلمهای منظوم اگر کم بگذارند، در حق خون، کوتاهی کرده اند.
ما کجا میتوانیم با آمدن چند کتاب در قفسه هامان، به رفتن آنان پی ببریم؟! کجا میتوان آنان را شناخت؟!
پوتینها فقط اندکی از رشادت بچه ها را پیش بردند.
معبرها فقط مقداری باریک، برای شناخت آنان گام برداشتند. کوله های همت آنان، واکنش سبزی بود در برابر خزان زدگی و هجوم اتفاقِ پاییز. آنجا که آنان رفته بودند، چشمهای ما، حرفی برای گفتن نداشت.
همه حرفها را با لبخند و گریه ها میزدند.
خاکریزها، گواه خوبی هستند بر اشکهای چکیده از دعای کمیل شان.
شبهای جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گامهای نرفته ما.
اُنس با واژه های دنیایی، برای لبهای ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه، با لحن های متفاوت، استقامت را به شعر درآوردند!
آنگاه که مفاتیح یا اسلحه به دست میگرفتند، غزلهایی از ملکوت، در چهار گوشه سنگر گل میکرد.
دنیایی از عرفان، گوشهای از لبخند آنان بود و برای ما، چیزی جز همین واژگان اشکآلود نمانده است.
«کمیل» و «حمله» و «لبخند»، «گریه»
درونِ کوله: عشق و چند گریه
دوبیتی مانْد و صد چشمانتظاری
شهیدان برنمیگردند... گریه!
🌹🌹🌹🍃🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59