#آرزوی_سوم
#سی_یکم
صداى ابن عبدُوُدّ سكوت را مى شكند:
هَلْ مِنْ مُبارِز!
آيا كسى هست كه به نبرد با من بيايد؟
طنين صداى او تا دور دست ها مى رود، آيا جوانمردى هست كه با من پيكار كند؟
اين رسم عرب است كه ابتدا جنگ تن به تن مى كنند. ابن عبدُوُدّ مى خواهد ابتدا همه سرداران اسلام را به خاك و خون بكشاند و بعد از آن يك تنه به لشكر اسلام حمله ور بشود. آن وقت است كه همه لشكر اسلام فرار خواهند كرد و از خندق دور خواهند شد و آن وقت فرصت مناسبى است تا سپاه احزاب، از جهاز شترها، پلى بر روى خندق بزنند و از آن عبور كنند و شهر را تصرّف كنند.
ابن عبدُوُدّ فرياد مى زند و حريف مى طلبد و شمشيرش را بالاى سرش مى چرخاند.
اى مسلمانان! مگر شما نمى گوييد كه وقتى كشته مى شويد به بهشت مى رويد؟
چرا هيچ كس نمى آيد تا او را به بهشت بفرستم؟
اين رسم عرب است كه بايد هر جنگجو رجز بخواند. رجز همان شعر حماسى است. تا جنگجو رجز نخوانده است، نبرد تن به تن آغاز نمى شود.
اكنون او با صداى بلند اين گونه رجز مى خواند:
وَ لَقَد بَحَحتُ مِن النِّداءِ***بِجَمعِكُم هَل مِن مُبارِز
اى مسلمانان! از بس كه فرياد زدم صدايم گرفت، من از شما خواستم تا يكى به جنگ من بيايد امّا هيچ كس جوابى نداد.
مسلمانان همه سر به زير انداخته اند، هيچ كس جوابى نمى دهد، خيلى ها به فكر فرار هستند. به راستى چه خواهد شد.
تو لحظه اى صبر مى كنى شايد كس ديگرى بخواهد به اين نبرد برود. خيلى ها از تو سن و سال بيشترى دارند و ادعاى ايمانشان همه دنيا را فرا گرفته است. تو احترام آنها را مى گيرى.
امّا هر چه صبر مى كنى، كسى جوابى نمى دهد، سرانجام تصميم مى گيرى كه برخيزى.
بايد جواب اين دلاور را بدهى، نمى شود كه اين گونه مسلمانان را به مسخره بگيرد.
تو بايد دل پيامبر را شاد كنى. مثل هميشه كه غم ها را از دل پيامبر مى زدايى.
برخيز! نمى بينى كه پيامبر منتظر است. برخيز! امروز روز توست. فقط روز تو!
بدان اگر تا شب هم صبر كنى هيچ كس ديگر به ميدان ابن عبدُوُدّ نخواهد رفت. آيا نمى بينى كه همه چقدر ترسيده اند، رنگشان زرد شده است.
برخيز! با صداى بلند بگو: "اى رسول خدا! اجازه مى دهيد من به نبرد با ابن عبدُوُدّ بروم".
همه نگاه مى كنند، اين چه كسى است كه مى خواهد به جنگ برود؟ آنها على(ع) را مى بينند كه چون شير، محكم واستوار ايستاده است و منتظر اجازه پيامبر است.
نه على جان! بنشين!
مسلمانان تعجّب مى كنند، چرا پيامبر به على(ع) اجازه ميدان نداد. اين چه رازى است؟
پيامبر مى خواهد اين فرصت را به ديگران هم بدهد. نكند فردا عدّه اى بگويند كه على(ع) زود جواب ابن عبدُوُدّ را داد، ما هم مى خواستيم به جنگ او برويم، امّا على(ع) نگذاشت.
كسانى كه تا ديروز ادّعا مى كردند عاشق شهادت هستند، چرا اين گونه سكوت كرده اند؟
كجايند مردان پر ادّعا؟ چرا از جا برنمى خيزند؟
شما كه مى گفتيد مشتاق ديدار خدا هستيم و براى شهادت لحظه شمارى مى كنيم، چرا سكوت كرده ايد؟ چرا سرهاى خود را به زير انداخته ايد؟
ترس از اين دلاور قهّار شما را زمين گير كرده است، دست خودتان نيست، شما ديگر نمى توانيد به شهادت فكر كنيد، برق شمشير ابن عبدُوُدّ، عقل و هوش شما را ربوده است!
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃🍃
#آرزوی_سوم
#علی_شناسی
#کانال_شهداء_ومهدویت
❣❣☂️☂️
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59