eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
نمى دانم نام مرا شنيده ايد يا نه؟ نام من، "اسحاق بن عمّار" است و يكى از ياران امام صادق(ع)مى باشم. در شهر كوفه زندگى مى كردم و مردم مرا به عنوان يكى از ثروتمندان شيعه مى شناختند. براى همين، افراد فقير (كه معمولا شيعه بودند) به منزل من مى آمدند و من هم به آنها كمك مى كردم. كم كم مراجعات مردم به خانه من زياد شد و منزل من حسابى شلوغ گرديد. رفت و آمد مردم به خانه من، براى حكومت وقت، خوشايند نبود زيرا هر گونه فعّاليت شيعيان، تحت كنترل بود و از رفت و آمد زياد به خانه شيعيان سرشناس، وحشت داشتند. براى همين بود كه من در خانه خود را بستم و ديگر كسى را به خانه ام راه ندادم. اين جريان گذشت تا موقع حج فرارسيد و من براى انجام مراسم باشكوه حج، به سوى سرزمين حجاز حركت كردم. چون به مدينه رسيدم، تصميم گرفتم به ديدار امام صادق(ع) شرفياب شوم. براى همين به سوى خانه آن حضرت حركت كرده و وارد خانه شدم و خدمت امام(ع) سلام كردم. امام صادق(ع) سلام مرا با سردى جواب دادند، مثل اينكه از من ناراحت بودند. من از رفتار امام خويش متعجّب شدم و به آن حضرت عرضه داشتم: اى آقاى من، چه چيز باعث شده است كه شما از من ناراحت باشيد؟ امام صادق(ع) در پاسخ من فرمود: چرا در خانه خود را به روى شيعيان من بستى و آنها را به خانه ات راه ندادى؟ من عرضه داشتم: فدايت شوم، من از مشهور شدن، هراس داشتم و مى ترسيدم كه گرفتار مأموران حكومتى شوم. امام فرمودند: اى اسحاق، تا آنجا كه مى توانى به دوستان و شيعيان من نيكى نما! هرگاه مؤمنى به برادر مؤمن خود نيكى كند و او را يارى نمايد، با اين كار خود، قلب شيطان را پر از غم و اندوه مى كند. به هر حال امام صادق(ع) آن قدر در عظمت و مقام مؤمن براى من سخن گفت كه من از كرده خود پشيمان شدم. من تصميم گرفتم وقتى به كوفه بازگشتم در خانه خود را به روى همه شيعيان باز بگذارم. 💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
4.انتقاد شدید امام رضا(ع) به برادرش زید یکی از برادران حضرت رضا(ع) زید بود که به او «زیدالنّار» می‌گفتند، او بر اثر مقام‌پرستی، امامت حضرت رضا(ع) را نپذیرفت و مردم را به سوی خود دعوت می‌کرد، حضرت رضا(ع) سخنانی به او فرمود، و بعد سوگند یاد کرد که دیگر با او سخن نگوید. امام رضا(ع) در مقام انتقاد و نصیحت او فرمود: «گفتار نادانان اهل کوفه تو را نفریبد که گویند: «آتش دوزخ بر فرزندان فاطمه(س) حرام است.» بدان که این سخن مخصوص حسن و حسین(ع) است، اگر تو گمان می‌کنی که با معصیت خدا وارد بهشت می‌شوی، و موسی ‌بن جعفر(ع) نیز با اطاعت خدا، وارد بهشت می‌گردد، بنابراین تو در پیشگاه خدا گرامی‌تر از موسی بن جعفر هستی! «وَاللهِ ما یَنالُ اَحَدٌ ما عِندَاللهِ عَزَّوَجَلَّ اِلّا بِطاعَتِهِ، وَ زَعَمتَ اَنَّکَ تَنالُهُ بِمَعصِیَتِهِ، فَبِئسَ ما زَعَمتَ: سوگند به خدا هیچ ‌کس به پاداشی که در پیشگاه خداست نمی‌رسد، مگر به خاطر اطاعت از خدا، و تو گمان می‌کنی که با معصیت خدا، به آن پاداش می‌رسی، تو بد گمان کنی.» زید گفت: «من برادر و پسر پدرت هستم.» امام رضا(ع) فرمود: تو مادام که از خدا اطاعت کردی، برادر من هستی، حضرت نوح پیامبر، در مورد پسر ناخلفش گفت: «رَبِّ اِنَّ ابنِی مِن اَهلِی وَ اِنَّ وَعدَکَ الحَقُّ وَ اَنتَ اَحکَمُ الحاکِمینَ: پروردگارا پسرم از خاندان من است (پس او را از عذاب نجات بده) و وعده‌ی تو (در مورد نجات خاندانم) حقّ است، و تو از همه‌ی حکم‌کنندگان برتری.» خداوند به او فرمود: «اِنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ: او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است.» بنابراین خداوند، پسر نوح(ع) را به خاطر گناهش، از فرزند بودن نوح(ع) خارج ساخت. 🌻🌷🦋❤️💖🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
زكريا(ع) يكى از پيامبران بزرگ خداست. او در مورد نام "پنج تن" مطالبى را شنيده است. او مى داند كه خداى بزرگ، از ميان همه آفريده هاى خود، پنج نفر را بيش از همه دوست دارد. خدا نور آنها را قبل از خلقت آسمان ها و زمين آفريده است. زكريا(ع) امروز مى خواهد با نام اين پنج نور مقدّس آشنا شود. او با خداى خويش سخن مى گويد: "بار خدايا! نام آن بندگان عزيزت را به من ياد بده". خداى مهربان، دعاى زكريا را مستجاب مى كند، به جبرئيل مأموريّت مى دهد تا به زمين بيايد و نزد زكريا(ع) برود. اكنون جبرئيل با زكريا سخن مى گويد: "اى زكريا! خدايت به تو سلام مى رساند و مى گويد: تو از من خواستى تا نام بهترين بندگان خود را به تو ياد دهم. اين نام آنهاست: محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين". زكريا شكر خدا را به جاى مى آورد. او خيلى خوشحال است كه به آرزوى خود رسيده است. زكريا زبان به ذكر اين پنج نام مى گشايد، چند روز مى گذرد، زكريا(ع)متوجّه نكته اى عجيب مى شود. هر وقت دلش مى گيرد، هر وقت غم و غصّه هاى دنيا به دلش مى آيد، وقتى نام محمّد و على و فاطمه و حسن(ع) را به زبان مى آورد، غم ها از دلش مى روند، دلش شاد مى شود، امّا هر وقت كه نام حسين(ع) را مى آورد، غم به دلش مى آيد و اشك در چشمانش حلقه مى زند! اين چه رازى است؟ اين حسين(ع) كيست كه نامش اين چنين اشك مرا جارى مى كند؟ چرا نام حسين، اين گونه دلم را غرق اندوه مى كند؟ زكريا هر چه فكر مى كند، به نتيجه اى نمى رسد، بايد از خودِ خدا بپرسد كه چه رازى در نام حسين(ع) است. سرانجام او رو به آسمان مى كند و به خدا چنين مى گويد: "خدايا! تو نام پنج تن را به من ياد دادى، وقتى نام محمّد و على و فاطمه و حسن را به زبان مى آودم، همه غم هايم فراموشم مى شود، غصّه ها از دلم مى رود، امّا چه رازى است كه وقتى نام حسين را مى برم، اشك در ديدگانم حلقه مى زند؟". امروز خدا براى زكريا(ع) از آينده مى گويد، از كربلاى حسين(ع)! از عطش او! از شهادت ياران او! از اسارت زن و بچّه او! زكريا(ع) آن روز حكايت كربلا را مى شنود، اشك مى ريزد، او سه روز از مسجد بيرون نمى آيد، با هيچ كس ديدار نمى كند، سه روز براى حسين(ع)گريه مى كند... 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59