eitaa logo
شهداءومهدویت
6.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
2- سخن امام رضا(ع) به بَزَنطی احمدبن محمد بن ابی نصر، معروف به «بَزَنطی» از شاگردان امام کاظم(ع) بود، پس از شهادت آن حضرت، تبلیغات سرسام‌آور گروهک واقفیّه باعث شد که در مورد امامت حضرت رضا(ع) به شکّ و تردید افتاد، ولی قضیّه‌ای موجب یقین او به حقانیّت امامت حضرت رضا(ع) گردید، و آن قضیّه این بود؛ بزنطی می‌گوید: نامه‌ای به امام رضا(ع) نوشتم که به من اجازه ورود به محضرش بدهد، و من در ذهن خودم، چند سؤال را ردیف کرده بودم، تا وقتی که به محضر آن حضرت رسیدم، از او بپرسم. جواب نامه آن حضرت به دستم رسید، در آن نوشته بود: «عافانَا اللهُ وَ اِیّاکَ، اَمّاما طَلَبتَ مِنَ الاِذنِ عَلَیَّ، فَاِنَّ الدُّخُولَ عَلَیَّ صَعبٌ وَ هؤُلاء قَد ضَیَّقُوا عَلَیَّ ذلِکَ، فَلَستَ تَقدِرُ عَلَیهِ الآنُ، وَ سَیَکُونَ اِن شاءَ اللهِ: خداوند ما و شما را در عافیت قرار دهد، اما در مورد تقاضای اجازه برای آمدن به نزد من، بدان که فعلاً حضورت در محضر ما مشکل است، زیرا آنها (دستگاه طاغوتی هارون با گماشتن مأمورانی) مرا در مورد تماس با مردم در تنگنا و فشار قرار داده‌اند، به خواست خدا در آینده، این فشار برداشته می‌شود.» بزنطی می‌گوید: امام رضا(ع) در همان نامه به سؤال‌هایی که در ذهن من بود و به آن حضرت نگفته بودم، پاسخ داده بود، تعجب کردم و شک و تردیدم در مورد حقانیت امامت آن حضرت، برطرف گردید. از عبارت فوق به روشنی فهمیده می‌شود که امام رضا(ع) در عصر خلافت هارون تحت فشار و محاصره بوده است. 🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
به كربلا مى آيم، روز عاشوراست و در جستجوى تو آمدم. تو را در گودى قتلگاه مى يابم، خاك كربلا را از خون تو سرخ مى يابم، پيكر صدچاك يارانت را مى بينم كه همچون پروانه هاى عاشق، جان خويش را فداى تو نموده اند. اين صداى زينب است كه به گوش مى رسد: "اى رسول خدا!نگاه كن، ببين، اين حسين توست كه به خون خود آغشته است". مرثيه جانسوز زينب(ع)، همه را به گريه واداشته است. خواهر تو به سوى پيكرت مى آيد. همه نگاه مى كنند كه زينب(ع) مى خواهد چه كند؟ او دست مى برد و بدن چاك چاك تو را از روى زمين برمى دارد و سر به سوى آسمان مى كند: "بار خدايا! اين قربانى را از ما قبول كن". من در اين ميان ايستاده ام، به فكر فرو رفته ام، صداى "الله اكبر" سپاه كوفه بلند است. آنان نام خدا را بر زبان جارى مى كنند، آرى! آنان خود را مسلمان مى دانند و اين گونه تو را به شهادت رساندند؟ اى حسين! من از اين مردم، بيزارم، لعنت خدا بر اين مردم باد، من از راه و روش آنان دورى مى كنم، از رفتار و كردار اينان بيزارم. خدا اين قوم را به عذاب سخت خود گرفتار سازد. آنانى كه به روى تو شمشير كشيدند، آنانى كه تير و نيزه پرتاب كردند، آنان كه به سوى تو سنگ زدند، آنان كه براى كشتن تو در اين صحرا جمع شدند، همه و همه را دشمن مى دارم، همه را نفرين مى كنم، از همه آنان بيزارم. اينان كه من مى بينم سى هزار سربازند كه در اين صحرا جمع شده اند، بايد ببينم چه كسى تو را شهيد كرد؟ بايد او را لعنت كنم. قدرى به زمان گذشته باز مى گردم، به ساعتى قبل...وقتى تو در گودال قتلگاه افتاده بودى و با خداى خويش سخن مى گفتى. ☘☘☘☘☘☘☘ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59