#روشنی_مهتاب
#صفحه_چهل_یک
صدايى به گوش مى رسد، يك نفر به اين سو مى آيد، شعله آتشى در دست گرفته است، او مى آيد و فرياد مى زند: "اين خانه و اهل آن را در آتش بسوزانيد".
او مى آيد و هيزم ها را آتش مى زند، آتش زبانه مى كشد.
چرا او مى خواهد اهل اين خانه را بسوزاند؟ مگر اهل اين خانه چه كارى كرده اند كه سزايش سوختن است؟
صداى گريه بچه ها از اين خانه به گوش مى رسد، چرا همه فقط نگاه مى كنند؟ چرا هيچ كس اعتراضى نمى كند؟
در اين ميان يكى جلو مى آيد، به آن مردى كه هيزم ها را آتش زد مى گويد:
ــ اى عُمَر! در اين خانه، فاطمه، حسن و حسين هستند.
ــ باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم.
خداى من! چه مى شنوم؟ اى مادر مظلومم! خانه تو را مى خواهند آتش بزنند؟
عُمَر امروز قاضى بزرگ حكومت است. او فتوا داده كه براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است!
چقدر اين مردم بىوفايند، آنان روز عيد غدير با على(ع) بيعت كردند، هنوز طنين صداى پيامبر در گوش اين مردم است: "هر كس من مولاى اويم، على مولاى اوست".
به راستى چقدر زود اين مردم عهد و پيمان خود را شكستند و براى آتش زدن خانه تو هيزم آورده اند! هنوز مدّت زيادى از وفات پيامبر نگذشته است، اين مردم اين قدر عوض شده اند!
آن ها بارها و بارها ديدند كه پيامبر كنار در اين خانه مى ايستاد و به تو و فرزندانت سلام مى داد.
هنوز طنين صداى پيامبر به گوش مى رسد كه فرمود: "خانه دخترم فاطمه، خانه من است! هر كس حريم خانه او را نگه ندارد، حريم خدا را نگه نداشته است".
🌹🌹🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59