eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
❣زمانی ڪه محمد براے خواستگارے به منزل ما آمد،🏠 مهم ترین موضوعے ڪه روے آن تأڪید ویژه اے داشت 👌رعایت حجاب و عفاف فاطمے بود 🍃 به من گفتند که اصلے ترین معیار ازدواج برایشان زندگی در کنار کسی است که به حجاب پایبند بوده و اولویت نخست آن باشد..❤️ @shohada_vamahdawiat
میخواست بره مأموریت… گفت: “راستی زهرا…❤ احتمالاً گوشیم اونجا آنتن نمیده…!” داد زدم: “تو واقعاً‌ 15 روز میخوای بری و موبایلتم آنتن نمیده…؟!” گفت: “آره…اما خودم باهات تماس میگیرم… نگران نباش…❤” دلم شور میزد… گفتم: “انگار یه جای کار میلنگه امین…! جاااان زهرا…💕 بگو کجا میخوای بری…؟"‌ گفت: “اگه من الآن حرفی بزنم… خب نمیذاری برم که…❤ “ دلم ریخت… گفتم: “نکنه میخوای بری سوریه…؟!” گفت: “ناراحت نشیا…آره میرم سوریه…” بی‌هوش شدم… شاید بیش از نیم ساعت… امین با آب قند بالا سرم بود…❤ به هوش که اومدم… تا کلمه سوریه یادم اومد… دوباره حالم بد شد… گفتم:"امین…واااقعا،داری میر ی ی ی…؟❤ بدون رضایت من…؟💕” گفت: “زهرا… بیا و با رضایت از زیر قرآن ردم کن… حس التماس داشتم… گفتم: “امین تو میدونی که من چقدر بهت وابسته‌م…💕 تو میدونی که نفسم بنده به نفست…💕” گفت:"آره میدونم…❤” گفتم: “پس چرا واسه رفتن اصرار میکنی…؟” صداش آرومتر شده بود… . عاشقت هستم شدیدا دوستت دارم دلبری هایت بماند بعد فتح سوریه . “زهرا جان…❤ ما چطور ادعا کنیم مسلمون و شیعه‌ایم…؟ مگه ما ادعای شیعه‌ بودن نداریم…؟ شیعه که حد و مرز نمی‌شناسه… اگه ما نریم و اونا بیان اینجا… کی از مملکتمون دفاع می‌کنه…؟” دو شب قبل اینکه حرفی از سوریه بزنه… خوابی دیده بودم که… نگرانیمو نسبت به مأموریتش دو چندان کرده بود… خواب دیدم یه صدایی که چهره‌ ش یادم نیست… یه نامه‌ واسم آورد که توش دقیقاً نوشته شده بود: “جناب آقای امین کریمی… فرزند الیاس کریمی… به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است…” پایینشم امضا شده بود… (همسر شهید امین کریمی) 💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
_کجا میری؟!! +بگم،جیغ و داد راه نمیندازی؟ _بگو آقا مصطفی قلبم اومد تو دهنم. +عراق! _میری عراق؟! به اجازه کی؟! که بعد بری سوریه؟! +رشته ای بر گردنم افکنده دوست! _زدم زیر گریه... +کاش الان اونجا بودم عزیز. _که چی بشه! +آخه وقتی گریه میکنی خیلی خوشگل میشی! _لذت میبری زجر بکشم؟! +بس کن سمیه!چرا فکر میکنی من دل ندارم؟!خیال میکنی خوشم میاد از تو و فاطمه دل بکنم؟ خدا حافظ سمیه،مواظب خودت و فاطمه باش! _گوشی را قطع کردی.چندبار شماره ات را گرفتم، اما گوشی ات خاموش بود.سرم را به شیشه پنجره تکیه دادم، درحالی که اشک هایم می آمدند.کجا میرفتی آقا مصطفی؟ میرفتی تا ماه شوی.‌ به روایت همسر شهید 📚کتاب اسم تو مصطفاست‌ 🌷 @shohada_vamahdawiat
بارش را بست عزم اش را جزم کرد تا نگذارد کسی به حریم ولایت تجاوز کند.. رفت و پر کشید چنآن پرکشید تا ملکوت! حالا تو مانده ای… تویی که قهرمان ترین قهرمان سرزمین مایی… توکه با رفتن همسفرت ادامه می دهی… مانند تمامی همسفران شهدا شبیه زینب کبری.. همسرت مدافع حرم شد وتو مدافع حریم عمه جآن این روزها دلم کنار توست دل تمام زنان این سرزمین کنار توست! آخـریـن دیـدار هـمـسـر شـهـیـد بـلـبـاسے 💔 🕊 او میرود دامن کشان 🥀 من زهر تنهایی چشان 🕊 دیگر مپرس از من نشان 🥀 کز دل نشانم می رود eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌹 وقتـے بابام... دربـاره مہریـہ ازم پرسید... گفـتـم کـہ میخوام سنت شکنـے کنم...😐 مهریـہ ا‌م کلـت کمرے آقامهدی و یه جلد قرآن کریم بود...!😍 از فرداے اون روز سادگـے زندگـے بدوݧ تشریفات... مهریہ،جشـن عقد 💐و عروسیموݧ...💕 شده بود زبونزد همہ مردم و منبر علماے شهر....☺️ چند ماه بعد ازدواجموݧ... بہم گفت: "میخـوام برم جنـوب... تو هم باهام میاے..؟" منـم واسہ اینکه نزدیکش باشم...😊 قبـول کـردم و باهـاش رفتم... تنها چیزے کہ تو ایݧ چند سال زندگـے مشترک آزارم میداد...😣 دلتنگـے‌ بود...❤️ 🌺 <======💚🌹💚======> @shohada_vamahdawiat <======💚🌹💚======>
🌹 همسر شهید روح الله قربانی: وقتی روح الله شهید شد، چند وقت بعد که خیلی دلم برای روح الله تنگ شده بود به خونه ‌خودمون رفتم وقتی کتابی که روح الله به من هدیه داده‌ بود را باز کردم دیدم که روح الله روی برگ گل رُز برام نوشـته بود: ❤️ . ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
~🕊 🙃🍃 💞جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «می‌تونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود. 💞می‌گفت: «می‌برم با و بچه هام می‌خورم». می‌گفت: اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌اش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر می‌ذاره! ♥️🕊 📕سید‌مرتضی‌آوینی،‌ کتاب دانشجویی،ص۱۹ @shohada_vamahdawiat                      
~🕊 🍃 این انگشتر رو می بینی خانوم؟! دُرّ نجفه، همیشه همراهمه، شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن روز قیامت حسرت نمی خورن، باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم، یه رکاب بخرم که تو هم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی، دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری!🙂 📚یادت باشد ♥️🕊 @shohada_vamahdawiat