#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتپنجاهچهارم
﷽
مدتی از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا گذشــت. برای درهم شکستن
عظمت ارتش عراق، سلسله عملیات هائی در جنوب، غرب و شمال جبهه های
.نبرد طراحی گردید
)در هشــتم آذرماه اولین عملیات بزرگ یعنی طریق القدس)آزادی بســتان
.انجام شد و اولین شکست سنگین به نیروهای حزب بعث وارد شد
طبق توافق فرماندهان، دومین عملیات در منطقه گیلان غرب تا سرپل ذهاب
که نزدیک ترین جبهه به شهر بغداد بود انجام می شد. لذا از مدت ها قبل،کار
.شناسائی منطقه و آمادگی نیروها آغاز شده بود
مسئولیت عملیات این محور به عهده فرماندهی سپاه گیلان غرب بود. همه
بچه های اندرزگو در تکاپوی کار بودند. مســئولیت شناسایی منطقه دشمن به
.عهده ابراهیم بود. این کار در مدت کوتاهی به صورت کامل انجام پذیرفت
ابراهیم برای جمع آوری اطاعات، به همراه یکی از کردها به پشت نیروهای
.دشمن رفت. آن ها طی یک هفته تا نفت شهر رفتند
ابراهیم در این مدت نقشه های خوبی از منطقه عملیاتی آماده کرد. بعد هم به
!همراه چهار عراقی که به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند
ابراهیم پس از بازجوئی از اسرا و تکمیل اطاعات لازم، نقشه های عملیات
.را کامل کرد و در جلسه فرماندهان آن ها را ارائه نمود
ســرهنگ علی یاری و سرگرد سامی از تیپ ذوالفقار ارتش نیز با نیروهای
سپاه هماهنگ شدند. بسیاری از نیروهای محلی از سرپل ذهاب تا گیلان غرب
در قالب گردان های مشــخص تقسیم بندی شــدند. اکثر بچه های اندرزگو به
.عنوان مسئولین این نیروها انتخاب شدند
،چندین گردان از نیروهای ســپاه و داوطلب به عنوان نیروهای خط شــکن
.وظیفه شروع عملیات را بر عهده داشتند
فرماندهان در جلســه نهایی، ابراهیم را به عنوان مســئول جبهه میانی، برادر
صفر خــوش روان را به عنوان فرمانده جناح چپ و برادر داریوش ریزه وندی
را فرمانده جناح راســت عملیات انتخاب کردند. هدف عملیات پاکســازی
ارتفاعات مشرف به شهرگیلان، تصرف ارتفاعات مرزی و تنگه های حاجیان
.و گورک و پاسگاه های مرزی اعام شده بود
وســعت منطقه عملیاتی نزدیک به هفتاد کیلومتر بود. از قرارگاه خبر رسید
که بافاصله پس از این عملیات، سومین حمله در منطقه مریوان انجام خواهد
.شد
همه چیز در حال هماهنگی بود. چند روز قبل از شــروع کار از فرماندهی
،سپاه اعام شد: عراق پاتک وسیعی را برای باز پس گیری بستان آماده کرده
شما باید خیلی سریع عملیات را آغاز کنید تا توجه عراق از جبهه بستان خارج
.شود
برای همین، روز بعد یعنی بیســتم آذر ۱۳۶۰ برای شــروع عملیات انتخاب
شد. شــور وحال عجیبی داشتیم. فردا اولین عملیات گسترده در غرب کشور
و بر روی ارتفاعات شــروع می شــد. هیچ چیز قابل پیش بینــی نبود. آخرین
.خداحافظی بچه ها در آن شب دیدنی بود
،بالاخره روز موعود فرا رســید. با هجوم وسیع بچه ها از محورهای مختلف
بســیاری از مناطق مهم و اســتراتژیک نظیر تنگه حاجیــان وگورک، منطقه
برآفتاب، ارتفاعات سرتتان، چرمیان، دیزه کش، فریدون هوشیار و قسمت هائی
.از ارتفاعات شیاکوه و همه روستاهای دشت گیلان آزاد شد
در جبهه میانی با تصرف چندین تپه و رودخانه، نیروها به سمت تپه های انار
.حرکت کردند. دشمن دیوانه وار آتش می ریخت
بعضی از گردان ها با عبور از تپه ها، به ارتفاعات شیاکوه رسیدند. حتی بالای
ارتفاعات رفته بودند. دشــمن می دانست که از دســت دادن شیاکوه یعنی از
دست دادن شهر خانقین عراق، برای همین نیروی زیادی را به سمت ارتفاعات
.و به منطقه درگیری وارد کرد
نیمه های شــب بی سیم اعام کرد: حســن بالاش و جمال تاجیک به همراه
.نیروهایشــان از جبهه میانی به شیاکوه رســیده اند و تقاضای کمک کرده اند
لحظاتی بعد ابراهیم تماس گرفت و گفت: همه ارتفاعات انار آزاد شده، فقط
یکی از تپه ها که موقعیت مهمی دارد شــدیداً مقاومت می کند، ما هم نیروی
.زیادی نداریم
به ابراهیم گفتم: تا قبل از صبح با نیروی کمکی به شما ملحق می شوم. شما
.با فرماندهان ارتش هماهنگ کنید و هر طور شده آن تپه را هم آزاد کنید
.همــراه یک گردان نیروی کمکی به ســمت جبهه میانــی حرکت کردیم
در راه از فرماندهی ســپاه گفتند: دشــمن از پاتک به بستان منصرف شده، اما
بســیاری از نیروهای خودش را به جبهه شما منتقل کرده. شما مقاومت کنید
که انشاءالله سپاه مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان عملیات بعدی را به
زودی آغاز می کند. در ضمن از هماهنگی خوب بچه های ارتش و سپاه تشکر
کردند و گفتند: طبق اخبار بدســت آمده تلفات عراق در محور عملیاتی شما
بسیار سنگین بوده. فرماندهی ارتش عراق دستور داده که نیروهای احتیاط به
.این منطقه فرستاده شوند
هوا در حال روشــن شدن بود. در راه نماز صبح را خواندیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتپنجاهچهارم
🌿﷽🌿
🌹هجدهم فروردین بود که طبق هماهنگی با حاج آقای صباغیان راهی جنوب شدیم.
چون داخل آمبولانسی که همراه کاروانها به مناطق میرفت نیروی امدادگر نیاز بود، من قبول کردم که خادم امدادگر باشم.
دوست داشتم هر کاری از دستم بر میآید در راه خدمت به شهدا و زائران راهیان نور انجام بدهم.
حمید هم در منطقه «دهلاویه» مقتل شهید دکتر «مصطفی چمران» به عنوان خادم مشغول شد.
هر روز از اول صبح سوار آمبولانس میشدم و همراه کاروانها مناطق را دور میزدیم، این چند روز جور نشد حمید را ببینم.
🍎با توجه به شرایط آب و هوا تعداد کسانی که مریض میشدند یا به کمک نیاز داشتند زیاد بود.
سخت تر از رسیدگی به این همه زائر تکانهای آمبولانس بود که تحمل آن برای من خیلی دشوار بود.
❤️نزدیک به شانزده ساعت در طول روز از این منطقه به آن منطقه در حال رفت و آمد بودیم. شب که میشد احساس میکردم استخوان های بدنم در حال جدا شدن است.
🌷شب آخر با آمبولانس به اردواگه شهید کلهر آمدیم، اردوگاه تقریبا رو به روی دو کوهه ورودی شهر اندیمشک قرار داشت، با حمید قرار گذاشته بودم که آنجا همدیگر را ببینیم.
💐تا نیمههای شب بیمار داشتیم و من درگیر رسیدگی به آنها بودم. اوضاع که کمی مساعد شد از خستگی سرم را روی در آمبولانس گذاشتم، پاهایم آویزان بود، آن قدر بدنم کوفته و خسته بود که متوجه نشدم چطور همان جا به خواب رفتم.
نزدیک اذان صبح با صدای مناجات زیبایی که در محوطه اردوگاه پخش میشد بیدار شدم.
تا چشم هایم را باز کردم حمید را دیدم. روبروی من کنار جدول نشسته بود.
🍀زیر نور ماه چهره خسته حمید با لباس خادمی و کلاه سبز رنگی که روی سرش گذاشته بود حسابی دیدنی شده بود.
پرسیدم:
_حمید جان از کی اینجایی؟ چرا منو بیدار نکردی پس؟
گفت:
_ تقریبا سه ساعتی هست که رسیدم، وقتی دیدم خوابی دلم نیومد بیدارت کنم. اینجا نشستم هم مراقب تو باشم هم تو راحت استراحت کنی.
🌺لبخند زدم و گفتم:
_ با اینکه حسابی بدنم کوفته شده و این چند روز دو سه هزار کیلومتر با این آمبولانس راه رفتیم، ولی حالا که دیدمت همهی خستگیام رفت. بخوای پای پیاده باهات تا خود اهواز هم میام!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat