🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_سی_سه
_ناصر.... ناصر.... چه آرزوها برات داشتم.
قطعا عالمیان بزرگ ، که پدربزرگم محسوب میشد ، برای من یک نفر مجهول الحال بود. از همان رها کردن پسرش ، بعد از ازدواج با مادرم تا هر پنج سال یکبار سر زدن به ما و بعد هم رفتن به ایتالیا ، و بعد از کلی پیام و تلفن و فکس و ایمیل حالا سر و کله ی عالمیان بزرگ پیدا شده بود.
خیلی دلم میخواست زودتر بفهمم که چرا همچین کسی باید برای من سند تجاری مغازه هایش را بگذارد تا آزاد شوم !
همچنان نگاهم به او بود. موهای تماما سفیدش با آن چهره ی جدی و پر جذبه و آن پف دستمال گردنی که از زیر یقه ی پیراهنش بالا زده بود ، همگی نشان از غرور ذاتیش داشت. همان چیزی که همیشه در وجود پدر میدیدم و حرصم را در می آورد.
اینکه انگار نژاد برتر کل عالم فقط و فقط عالمیان بزرگ بود و پسرش. پدر ،حتی مرا هم در دایره ی این برتری قرار نمیداد و میگفت " تو شبیه ایرانی " .
مادر را میگفت و من حرص میخوردم از اینکه حتی منی که ، حافظ نام عالمیان بودم را هم به حساب نمیاورد.
_تموم بد بختیای ناصر از روزی شروع شد که اومد با این زن ازدواج کرد.
انگار تمام رگهای بدنم منقبض شد. دستش سمت مادر دراز شده بود .
_چقدر بهش گفتم زنی که 5 سال از تو بزرگتره ، به دردت نمیخوره ، اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود....فکر نکنید که من اومدم که تمام اموال پسرمو دو دستی تقدیمتون کنم. اومدم سهم ارثم رو از خون پسرم بگیرم و برگردم.
پنجه هایم سخت مشت شد.چی میشد یکی میزدم زیر چونه ی استخوانیش و میگفتم " آخه پیرمرد زپرتی و مردنی ، پات لبه ی گوره ، چقدر دیگه مال میخوای ؟! "
نگاه تند من ، افسار نگاه او را سمت من کشید :
_چته پسر ؟ فکر کردی بهت افتخار میکنم که شدی تنها نوه ی پسری من ؟نخیر .... شما هیچ کدومتون به ناصر من نرفتید ... یعنی اگه ناصر چند سال پیش ، ایران رو طلاق نمیداد و مهریه اش رو تمام و کمال کف دستش نمیذاشت ، من الانم واسه مراسمش نمیومدم و اسمشم دیگه صدا نمیکردم ، حالا هم واسه همدردی با شما نیومدم ، اومدم سهم ارثم رو بگیرم که مادر عوضیتون نوش جونش نکنه.
نفهمیدم چطور شد که مثل فنر از جا پریدم و مادر بلند و ترسیده گفت:
_بشین رادوین.
خیلی به خودش مفتخر بود! به هیچ کدام از مراسم پدر نرسیده بود و حالا همچین میگفت ، " مراسمش " انگار مراسمی هم باقی مانده بود.
نگاهم با آن آتش کینه ای که در قلبم بود و انگار باز جان گرفته بود ، سمتش روانه شد.
_چیه ؟! ... فکر کردی میتونی واسه من گارد بگیری ؟ پوستتو میکنم پسر جون ، فکر نکن ، سند مغازه ام رو دادم که تو رو از کلانتری بیارم بیرون که قربون صدقه ات برم... دنبال کارای تقسیم ارثم و به امضای تک تکتون نیاز دارم... حالا بتمرگ سرجات اگه میخوای زنده ات بذارم.
و بعد عصاش رو بلند کرد و با ته عصا منو نشونه رفت :
_تو یه مو از پدرت نبردی که اگه برده بودی ، همه ی هست و نیستم رو به نامت میزدم.
سرم از طرف شانه ، برگشت سمت مادر. بغضش ، نگاهش ، غمی که توی صورتش بود ، باز دیوانه ام کرد. شاید رامش نمیدانست ولی من خوب میدونستم پدر چه به روز مادر آورد. شاید حق با امیر بود. بوی گند کثافت کاریهایش هنوز زیر مشامم بود و حالا اینهمه کثافت کاری باعث افتخار عالمیان بزرگ!!
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💠 جمله "کاخ سفید را حسینیه میکنیم"، بخش از وصیت نامه شهید کوروش باباپور است..
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آیت الله رئیسی، مرد میدان کار و مدیریت صالح
🔻 آیت الله اراکی، عضو شورای عالی حوزه های علمیه:
🔹 آیت الله رئیسی مرد شجاعی برای احقاق حق مردم بوده و همچنین ایشان فردی است که به دنبال پست و ریاست نبوده، بلکه به دنبال خدمت به مردم است.
🔹 معتقدیم که آیت الله رئیسی مرد میدان است، اگر شهید سلیمانی مرد میدان نبرد و جهاد مسلحانه بود، آیت الله رئیسی مرد میدان کار، مدیریت صالح و مدیر شایسته کشور خواهد بود.
#رئیسی
#انتخاب_اصلح
#نشر_حداکثری
🌹💖🌻🦋
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
📌خاطرات شهید
#حبیب_الله_جوانمردے
سن شهادت: 16 سال
اهل شهرستان بهبهان
#قسمت ۱۹
خبرچینی
🍃یکی از بچه ها آمد پیش حبیب الله و برای اینکه خود شیرینی کند گفت: حبیب الله فلانی داشت پشت سر تو حرف می زد. یک مشت حرف پشت سرهم ردیف کرد که آن نفر درباره حبیب الله زده بود. علی القائده باید حبیب الله خیلی ناراحت می شد و از آن نفر تشکر می کرد که در جریان قرار داده اش. اما حبیب الله اخم کرد و گفت: فلانی اگه پشت سر من این حرف را زده تو چرا خبرچینی می کنی و اسم اون طرف را میاری و میگی چی گفته. می خوای رابطه ما دو تا را بیشتر بهم بزنی؟ عوض اینا سعی کن کاری کنی که رابطه ی دو نفر رو به هم جوش بزنی نه با سخن چینی رابطه ها رو بیشتر خراب کنی.
📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 126
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🌸🍃🌸🍃
روزی حضرت سلیمان (علیه السلام) یکی از یاران جنی خود را به سوی کاری فرستاد.
یک نفر را در پی او روانه کرد تا از کرده ها و گفته های او برایش خبر بیاورد.
آن مأمور وقتی که باز آمد گفت آن یار جنی وارد بازار شد، سرش را به سوی آسمان بلند کرد، سپس نگاهی به مردم نمود و بعد سرش را به زیر انداخت.
وقتی که آن یار آمد، حضرت سلیمان (علیه السلام) از او پرسید به چه علت در بازار سرت را به طرف آسمان بلند کردی؟
او گفت تعجب کردم از این که ملائکه بر بالای سر این مردم هستند و آنها با سرعت بسیار حرف می زدند و بی حساب می گفتند و عمل می کردند.
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپ ویژه| دستاوردهای رئیسی پیرامون حقوق زنان زندانی
🔸ستاد گفتمانی #حرف_مردم
_
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهشنبههای امامزمانی عجلاللهفرجه
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#سلامبرخورشید
#صفحهدوازدهم
سلام اى فرزند فاطمه!
سلام اى فرزند بانوى بى نظير، اى فرزند بانوى آب و آفتاب!
سلام اى فرزند بانويى كه بر همه بانوان جهان، سرورى مى كند، همان كه پيامبر او را پاره تن خود ناميد و او را همچون جان خويش دوست مى داشت.
و چه كسى مى تواند در مورد مقام فاطمه(ع) سخن بگويد؟ خدا به پيامبر فاطمه را عنايت كرد: (ع)إِنَّـآ أَعطَينَاكَ الكَوثَرَ (ع): ما به تو كوثر داده ايم.
فاطمه(ع)، همان كوثر پيامبر است. فاطمه همان بانوى مهربانى كه در روز قيامت، دوستان خود را نجات خواهد داد.
من دوست داشتم بدانم نام فاطمه(ع) را چه كسى براى دختر پيامبر انتخاب كرده است، مدّتى گذشت تا اين كه فهميدم اين نام را خدا براى فاطمه(ع)انتخاب كرده است.
به راستى چرا خدا، فاطمه(ع) را به اين نام ناميد؟
معناى واژه "فاطمه" اين است: "جدا شده". فاطمه(ع) را به اين نام خوانده اند زيرا او و فرزندان و دوستانش از آتش جهنّم، جدا شده اند.
در روز قيامت، فرزندان و دوستان فاطمه(ع)، از شفاعت او بى نصيب نخواهد ماند!
چه روز باشكوهى خواهد بود آن روز!
روزى كه فاطمه(ع) در صحراى محشر حاضر شود، در آن روز مريم(ع)پيشاپيش فاطمه(ع) همچون خدمتكارى حركت مى كند، بهشت در انتظار فاطمه(ع) است، فاطمه به سوى بهشت حركت مى كند.16
در اين ميان، نگاه فاطمه(ع) به گوشه اى خيره مى ماند، فرشتگان عدّه اى را به سوى جهنّم مى برند، آنها كسانى هستند كه در دنيا گناه انجام داده اند و امروز بايد به آتش بسوزند.
فاطمه(ع) به آنان نگاه مى كند، او عدّه اى از دوستان خود را در ميان آنان مى يابد. در اين هنگام فاطمه(ع) با خداى خويش سخن مى گويد:
اى خداى من! تو مرا فاطمه نام نهادى، و به خاطر من عهد كردى كه دوستانم را از آتش جهنّم جدا كنى! خدايا! تو هرگز عهد و پيمان خود را فراموش نمى كنى، از تو مى خواهم امروز شفاعت مرا در حقّ دوستانم قبول كنى و آنان را از آتش جهنّم آزاد گردانى!
و صدايى در صحراى محشر مى پيچد، اكنون خداى يگانه با فاطمه(ع)سخن مى گويد:
حقّ با توست. تو را "فاطمه" نام نهادم و عهد كرده ام كه به خاطر تو دوستان تو را از آتش جهنّم آزاد گردانم.
من بر سر عهد خود هستم اى فاطمه من!
من امروز همه دوستان تو را از آتش عذاب خود آزاد خواهم نمود تا مقام و جايگاه تو براى همه آشكار شود، امروز روز توست. هر كس را كه مى خواهى شفاعت كن و با خود به سوى بهشت ببر..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#انتخابات
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🔹تمایلات انسان قابل تغییراند
تمایلات انسان قابل تغییراند. اشتباه ما این است که به جای تغییر تمایلات فقط به دنبال ارضاء آنها هستیم. اگر تمایلات خود را تغییر دهیم و سطحشان را افزایش دهیم، بهتر میتوانیم به آنها برسیم و از رسیدن به آنها بیشتر لذت خواهیم برد. راه ارتقاء تمایلات، بیاعتنایی به تمایلات بیارزش است.
#استاد_پناهیان
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_سی_چهار
ته سیگارم رو توی جاسیگاری کوبیدم که مادر با یه لیوان چای کنارم نشست. نگفته از حالم خوند که چه دردی دارم :
_ فکر کردم میدونی.
_معلومه که میدونستم ، خیلی قبل تر از این حرفا میدونستم... همون وقتی که سر کله ی بابا پیدا شد و بعد کلی داد و هوار شنیدم که بهش گفتی ؛ این خونه رو بهش میبخشی تا طلاقت بده.
مادر آه کشید. آهی که انگار آتش جان من شد :
_آره... خونه ای رو که خودش به نامم زد رو به نامش زدم تا طلاقم داد... خسته ام کرده بود... داشتم روانی میشدم از دستش... اونم بی انصافی نکرد و در مقابل سکوت منی که نمیخواستم چیزی به شما دوتا بگم ، ازم کرایه خواست تا بتونیم توی این خونه بمونیم.
سرم رو تکیه ی تاج مبل کردم و خیره ی سقف خانه شدم.
_حالا شر پدربزرگت اگه از سرمون کم بشه... خلاص میشیم.
نفس پری کشیدم و زمزمه وار گفت :
_آره خلاص... تا نحسی توی این خونه باشه خلاصی در کار نیست.... الان جنجال پدربزرگو و اقای صابری و قصاص برای اون دختره و... حال خراب شما... دیگه مغزم قد نمیده.
_قربونت برم رادوین جان... تو و رامش تموم زندگیمید... من هرکاری کردم واسه خاطر شما دوتاست ، فعلا با این پدربزرگت کنار بیا تا شرش کم بشه.
_مردک مزخرف باید فکر قبرش باشه ، اومده سهم ارثش رو بگیره! ... خدا رو شکر رفت هتل وگرنه من حوصلشو نداشتم ، چهارتا ناموسی بارش میکردم...
مادر با پوزخند داغ دلشو تازه کرد و گفت:
_سی و سه ساله از دست خودش و پسرش خفه خون گرفتم تا آبرومو توی فامیل حفظ کنم... همین خاله تورانت چقدر بهم گفت ناصر به دردم نمیخوره و من قبول نکردم... وقتی هم که تو و رامش توی زندگیم اومدید دیگه ناچار شدم که بسازم.
سرم تکیه به همون تاج مبل ، چرخید سمت مادر:
_پس الان خیلی ذوق کردی که ناصر به درک واصل شده ؟
رنگ از رخش پرید :
_نه... نه... راضی به مرگش نبودم.
با حرص گفتم :
_ولی من از ته دلم راضی به مرگش بودم... دلم میخواست با دستای خودم خفه اش میکردم.
مادر با ترس لرزید و گفت :
_نگو رادوین حتی حرفشم خوب نیست... این پدربزرگت از خداشه همچین حرفایی از ما بشنوه تا بهونه کنه و باز یه بدبختی دیگه برامون نازل....تازه تو که چیزی از پدرت نمیدونی که این حرفا رو میزنی.
پوزخند زدم. سرم تا مرز انفجار رسیده بود که گفتم:
_خیلی چیزا میدونم... که حتی فکرشو هم نمیتونی بکنی.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
⭐️دراین شب زیبـا واین سکوت
✨که خدا را به دلها دعوت میکند
⭐️برایتان یک دل بی کینه
✨یک دوستی دیرینه،یک قلب آرام
⭐️و فردایی پر از خـیرو بـرکت
✨#شبتون_خـوش_دوستان✨
🌟🌙✨🌟🌙✨
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اول کار است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
باب اسرار است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
نغمه جان است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم
الهی به امید تو
🌹💖🦋❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_سی_پنج
🍀 امیر
حال خودم دست خودم نبود . کجا بود انهمه صبرم. انهمه ساعتی که مادر وقت گذاشت تا نصیحتم کند. انگار خالی خالی بودم.
از آن عروسی لعنتی که مجبور بودم مثل بت سوخته ای فقط لال باشم و مثل آتشی در آشوب ، به خانه برگشتیم.
مادر که انگار حافظه ی کوتاه مدت و بلند مدتش را باهم پاک کرده بود.
جلوی من و رامش دوید خانه و اسپندی دود کرد. همین کارهایش بود که مرا به مرز دیوانگی میکشاند. یه طوری رفتار میکرد انگار خودم دست گذاشته بودم روی رامش و با هزار خواهش و التماس به او رسیده بودم.
از همان روز اول ، ازش خوشم نیامد. دختر به آنهمه پررویی! یه طوری زل زد به من و سلام کرد که انگار من صفحه سینما بودم و او مجذوب من !
بعد هم هر بار ، با یه کاری ، یه حرفی ، یه نقشه ای ، بیشتر حرصم داد.
بوی اسپند مادر زودتر از دودی که از کله ام برخاسته بود ، به مشامم رسید ، ناخواسته صدایم بالا رفت :
_بسه تو رو ارواح خاک بابا.
مادر با بغض اسپنددان را دور سرم چرخاند و بعد در حالیکه میچرخید سمت رامش گفت:
_همچی تموم شده امیر... به خیر و خوشی... کوتاه بیا.
همان " خیر و خوشی " دیوانه ترم کرد:
_کدوم خیر خوشی ؟ آقا جونم از دست رفته... این خیر و خوشیه ؟!
با حرص کفشام رو جلو در انداختم و وارد خانه شدم .مادر اما همان جلوی در مانده بود:
_رامش جان... تو برو بالا دخترم... من با امیر کار دارم.
رامش سر به زیر وارد خانه شد با همان لباس سفید عروسی که من جز سیلهی ننگ و خفت چیزی در آن نمیدیدم . با همان حال از پله های کنار پذیرایی بالا رفت.
مادر در را بست و همراه با یه نفس بلند گفت:
_لعنت به شیطون.
_بشمار .
نگاه تندی سمتم روانه کرد:
_بس کن امیر... راضی باش که اگه اینطور نمیشد ارغوان بالای چوبه ی دار بود.
پنجه هایم را در سرم فرو بردم و در حالیکه از درد سرم ، خودم را روی مبل ، تاب میدادم گفتم:
_الانم هیچ معلوم نیست اون رادوین عوضی چه بلایی سرش بیاره.
_فکر میکنی چرا راضی شدم ؟ ... قلبم از سنگ بود ؟ یا فکر ارغوان نبودم ؟ ... تنها راه نجات جانش همین بود ... همونقدر که من و تو نگران ارغوانیم ، اونا هم نگران رامش اند.
از این همه سادگیش فریاد .
_وای مادر من!... اونا خیالشون تخته که شما عروستو رو سرت میذاری... ولی از اون پسره ی عقده ای بعید نیست که رضایت داده تا ارغوان رو توی خونه ی خودش قصاص کنه.
مادر مستاصل ناله زد.
_جان من بس کن... تن منو نلرزون امیر ... هر کی میخواد بد باشه باشه ، من به بدی عادت ندارم. من از پدرت یاد گرفتم که بگذرم ، صبور باشم ، بقیه اشم بسپارم دست خدا.
_این افکار پدر برای همون زمانی بود که خودش بود... نه حالا که...
رسید صبرش به مرز لبریز شدن :
_امیر به روح خودش قسم بخوای دستت رو روی رامش بلند کنی... حلالت نمیکنم.
و همینم کم بود. نگاهم در جدیت چشمانش قفل شد.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
یا صاحب الزمان
اگر هنوز هم تو را آرزو می کنم؛
برای بی آرزو بودنِ من نیست؛
شاید آرزویی زیباتر از تو، سراغ ندارم ...
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🌷مهدی شناسی ۲۱۰🌷
🌹...و مختلف الملائكة...🌹
🔹زیارت جامعه ی کبیره🔹
⚪️ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻞﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ.ﺑﺎ ﮔﻞﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻟﻪﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﺯﺑﺎﻟﻪﻫﺎ ﺑﺮﻭﺩ.
⚪️ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻓﺮﺷﺘﻪﻫﺎ ﻭ امام زمان،ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎ ﻭ ﮔﻞ است.
⚪️ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺑﺎ امام ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.پس ﺑﻪ ایشان ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ "ﻣﺨﻠﺘﻒ ﺍﻟﻤﻼﺋﮑﻪ"
⚪️ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﯼ ﺍﺧﺘﻼﻑ است. ﺍﺧﺘﻼﻑ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﮐﺮﺩﻥ است.
⚪️ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ "ﺇِﻥَّ ﻓِﻲ ﺧَﻠْﻖِ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﻭَﺍﺕِ ﻭَ ﺍﻷَﺭْﺽِ ﻭَ ﺍﺧْﺘِﻼَﻑِ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬَﺎﺭِ"(ﺁﻝ ﻋﻤﺮﺍﻥ/190)
ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ.
ﺷﺐ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻣﯽﺭﻭﺩ.ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻣﯽﺭﻭﺩ.ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ.
⚪️ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ:"ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺍﻣﺘﯽ ﺭﺣﻤﻪ"ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
⚪️ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺩﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺍﻋﺘﺰﺍﻝ ﻧﯿﺴﺖ.ﺩﯾﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻦﻫﺎ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.
⚪️ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺩﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﭼﻮﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ و ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.
⚪️ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻦ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ.ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖﻫﺎ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺷﮑﻞ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ.
⚪️ﮐﻨﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﻨﺸﯿﻦ.ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺳﯿﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_شناسی
#قسمت_210
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد عالی
🎥موضوع: دنیا شهر
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>